لیلو و استیچ (2002) در میان انیمیشنهای کلاسیک دیزنی یک استثناست. برخلاف قصههای شاهزادهپرور و افسانههای پر زرقوبرق، این انیمیشن با روایتی ساده اما عمیق از خانواده، پذیرش تفاوتها و دوستی غیرمنتظره میان یک دختر هاوایی و یک موجود فضایی، قلب مخاطبان را تسخیر کرد.
چارسو پرس: لیلو و استیچ (2002) در میان انیمیشنهای کلاسیک دیزنی یک استثناست. برخلاف قصههای شاهزادهپرور و افسانههای پر زرقوبرق، این انیمیشن با روایتی ساده اما عمیق از خانواده، پذیرش تفاوتها و دوستی غیرمنتظره میان یک دختر هاوایی و یک موجود فضایی، قلب مخاطبان را تسخیر کرد. این اثر، که در زمان خود با بودجهی معقول 80 میلیون دلار بیش از 273 میلیون دلار فروش جهانی داشت، نشان داد که دیزنی میتواند خارج از فرمولهای تکراریاش هم موفق باشد و مسیر هم برای انیمیشنهای لیلو و استیچ بعدی هموار شد. حالا، لایواکشن این اثر فرصتی است تا دیزنی از دام بازسازیهای بیشازحد وفادار یا بیشازحد جاهطلبانه – مثل شیرشاه که صرفاً یک کپی بصری بود یا مولان و دامبو که تغییراتش مخاطب را سردرگم کرد – رها شود.
فیلم لیلو و استیچ داستانی بکر و کمتر استفادهشده در کارنامهی دیزنی دارد. این فیلم نیازی به تکیه بر کلیشههای پرنسسها یا شرورهای بزرگ ندارد؛ در عوض، با تمرکز بر رابطهی لیلو و استیچ، یک موجود بیگانهی دوستداشتنی که کریس سندرز بار دیگر صداپیشگیاش را بر عهده دارد، میتواند احساسی تازه و اصیل را به مخاطب مدرن هدیه دهد. در دورانی که بازسازیهایی مثل سفیدبرفی به دلیل تغییرات بحثبرانگیز – از حذف کوتولهها تا بازنویسی شخصیت پرنسس بهعنوان یک رهبر – با خشم طرفداران مواجه شدند، لیلو و استیچ میتواند با وفاداری هوشمندانه به روح اصلی و در عین حال بهروزرسانی ظریف، تعادلی ایجاد کند که دیزنی مدتهاست در آن ناکام مانده است.
قدرت نوستالژی هدفمند: مخاطبی که آمادهی بازگشت است
دیزنی در سالهای اخیر نشان داده که نوستالژی میتواند شمشیری دو لبه باشد. دیو و دلبر و کتاب جنگل با تکیه بر این حس، گیشه را فتح کردند، اما آثاری مثل دامبو و پینوکیو (2022) ثابت کردند که صرف نوستالژی بدون خلاقیت کافی نیست. فیلم لیلو و استیچ اما در موقعیتی طلایی قرار دارد. این انیمیشن، متعلق به اوایل دههی 2000، نسلی را هدف میگیرد که حالا در سنین جوانی و میانسالیاند – نسلی که نهتنها خودشان با این داستان بزرگ شدند، بلکه فرزندانشان را هم با استیچ و لیلو آشنا کردهاند. برخلاف سفیدبرفی که با قدمتی 85 ساله، فاصلهی احساسی زیادی با مخاطب امروزی داشت، لیلو و استیچ هنوز در حافظه جمعی زنده است و نیازی به بازسازی هویتش ندارد.
تصویر منتشرشده از استیچ در رویداد D23 Brazil، با جزئیات خزهای آبی و طراحی دوستداشتنیاش، موجی از واکنشهای مثبت را در شبکههای اجتماعی به دنبال داشت. برخلاف سونیک (2020) که ابتدا با واکنش منفی به طراحی شخصیت مواجه شد و مجبور به بازسازی شد، استیچ از همان اولین تصاویر با استقبال طرفداران روبهرو شد – نشانهای از اجرای هوشمندانهی دیزنی که درس موفقیت غیردیزنی سونیک (با فروش جهانی 319 میلیون دلاری) را بهخوبی آموخته است. این رویکرد میتواند اعتماد ازدسترفته طرفداران در اینگونه آثار را بازگرداند و آنها را به سینماها بکشاند، چیزی که در ناکامیهای اخیر دیزنی به وضوح غایب بود.
استیچ، ستارهی نسل زد: موجی که دیزنی میتواند سوارش شود
در سالهای اخیر، استیچ به شکلی غیرمنتظره در میان نسل Z به یک آیکون فرهنگی بدل شده است. از میمهای اینترنتی که او را با طنزی تلخ و دوستداشتنی به نمایش میگذارند تا عروسکهای بامزه، فیگورها و وسایل جانبی که در پلتفرمهایی مثل تیکتاک و اینستاگرام و یا فروشگاههایی مثل آمازون و Etsy غوغا به پا کردهاند، این موجود آبیرنگ فراتر از یک شخصیت انیمیشنی، به نمادی از فردیت و پذیرش خود تبدیل شده است. برای مثال، هشتگ #StitchChallenge در TikTok با بیش از ۲۰۰ میلیون بازدید، نشاندهندهی نفوذ عمیق این شخصیت در فرهنگ دیجیتال است. همکاریهای برندهای مد مثل Uniqlo با کالکشنهای استیچمحور نیز گواهی بر این محبوبیت استیچ است که از اتاق خواب نوجوانان تا کمد لباسهایشان امتداد یافته. این محبوبیت، که ریشه در طراحی منحصربهفرد و شخصیت بازیگوش و در عین حال دوستداشتنی استیچ دارد، فرصتی بینظیر برای دیزنی فراهم میکند. برخلاف بازسازیهایی مثل پری دریایی کوچولو که با تغییراتش بخشی از مخاطبان جوانتر را از دست داد، فیلم لیلو و استیچ میتواند مستقیماً به این موج فرهنگی متصل شود. نسل Z، که حالا بخش بزرگی از قدرت خرید بلیط سینما را در دست دارد و گیشه را کنترل میکند: با استیچ ارتباطی احساسی و امروزی برقرار کرده و این فیلم میتواند با تکیه بر این پتانسیل، نهتنها طرفداران قدیمی را راضی کند، بلکه این مخاطبان جدید را هم به سالنها بکشاند – چیزی که دیزنی در پروژههای اخیرش بهسختی به آن دست یافته است.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
تیمی که میداند چه میکند: ترکیبی از تجربه و نوآوری
یکی از نقاط ضعف بازسازیهای اخیر دیزنی، انتخاب کارگردانها و نویسندگانی بود که گاه با منبع اصلی بیگانه به نظر میرسیدند. اما لیلو و استیچ با حضور دین فلیشر کمپ – کارگردان تحسینشده انیمیشن کمتر دیده شده ولی شاهکار Marcel the Shell with Shoes On – و کریس برایت در مقام نویسنده، امیدی تازه به هواداران داده است. کمپ با سبک مینیمالیستی و احساسیاش، نشان داده که میتواند داستانهای کوچک را به تجربههایی بزرگ تبدیل کند؛ چیزی که دقیقاً با روح لیلو و استیچ همخوانی دارد. حضور کریس سندرز، خالق اصلی استیچ، بهعنوان صداپیشه نیز تضمینی است بر اینکه این بازسازی از ریشههایش دور نخواهد شد. این در حالی است که پروژههایی مثل مولان و پینوکیو (2022) از نبود خالقان اصلی رنج بردند و همین دوری از منبع، به سردرگمی روایی و انتقادات گسترده منجر شد. در کنار اینها، بازیگرانی چون مایا کیالوها در نقش لیلو و زک گالیفیناکیس در نقشی که هنوز اعلام نشده، ترکیبی از استعداد تازه و تجربه را به ارمغان میآورند. این انتخابها نشان میدهد که دیزنی این بار بهجای تکیه بر ستارههای بزرگ و پرهزینه – مثل اما استون در کروئلا که با وجود موفقیت نسبی، انتظارات را برآورده نکرد – روی تیمی متمرکز شده که به داستان وفادارند و میتوانند آن را با ظرافت به دنیای واقعی بیاورند.
رقابت در گیشه: فرصتی برای درخشش در بهار 2025
اکران فیلم لیلو و استیچ در 23 می 2025، همزمان با آخرین قسمت از سری فیلمهای ماموریت غیرممکن، شاید در نگاه اول ریسک به نظر بیاید، اما در واقع فرصتی استثنایی است. بهار معمولاً فصل بلاکباسترهای خانوادگی نیست و این تاریخگذاری، فیلم لیلو و استیچ را در موقعیتی قرار میدهد که میتواند مخاطبان خانوادگی را – که از اکشنهای سنگین تام کروز خستهاند – به خود جذب کند. شکست سفیدبرفی در گیشه نشان داد که مخاطبان امروزی به بازسازیهایی که صرفاً به نام نوستالژی تکیه دارند، روی خوش نشان نمیدهند. اما لیلو و استیچ با داستانی متفاوت و لحنی شاد و صمیمی، میتواند این خلأ را پر کند و در باکس آفیس بدرخشد. افزون بر این، نسخهی انیمیشن با بودجهی 80 میلیون دلاری خود بیش از 273 میلیون دلار فروش داشت و به یکی از سودآورترین پروژههای دیزنی در دههی 2000 بدل شد – آماری که ارزش تجاری این بازسازی را بیش از پیش برجسته میکند و نشان میدهد که این اثر حتی در زمان اکران اولیهاش هم فرمولی برای موفقیت داشته است.
درس از گذشته: دیزنی در آستانهی رستاخیز
دیزنی در بازسازیهای اخیرش اشتباهاتی داشت که قابل چشمپوشی نیستند. مولان با حذف آهنگها و شخصیتهای کلیدی، هویتش را از دست داد؛ پری دریایی کوچولو با تغییرات بصری و روایی بحثبرانگیز، دوقطبی شد؛ و سفیدبرفی با بازنویسی افراطی، طرفداران را ناامید کرد. اما فیلم لیلو و استیچ نشانههایی از یادگیری از این درسها را نشان میدهد. این فیلم نیازی به تغییرات عظیم ندارد، چون داستانش ذاتاً مدرن و جهانی است. موضوع خانوادهی غیرمتعارف و پذیرش تفاوتها هنوز هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد و میتواند با مخاطب امروزی – که بیش از همیشه به اصالت و احساس نیاز دارد – ارتباط برقرار کند.
برگ برندهای که دیزنی مدتها منتظرش بود
فیلم لیلو و استیچ میتواند همان چیزی باشد که دیزنی برای بازسازی اعتبار لایواکشنهایش به آن نیاز دارد. این فیلم با داستانی اصیل، تیمی کاربلد، نوستالژی هدفمند و زمانبندی هوشمندانه، پتانسیل این را دارد که طلسم ناکامیهای اخیر را بشکند و دیزنی را به روزهای اوجش بازگرداند. اگر این بازسازی بتواند تعادل میان وفاداری به منبع و نوآوری را حفظ کند – همانطور که اولین تصاویر و اخبار نویدش را میدهند – نهتنها گیشه را فتح خواهد کرد، بلکه منتقدان را هم بار دیگر به تحسین وادارد. در جهانی که دیزنی گاهی به نظر میرسد خلاقیتش را به پای سودآوری قربانی کرده، واقعیت اینست فیلم لیلو و استیچ میتواند یادآوری کند که این استودیو هنوز هم میتواند قصههایی بگوید که قلبها را تسخیر کند. آیا دیزنی سرانجام یاد گرفته که نوستالژی باید با اصالت همراه باشد، نه جایگزین آن شود؟ لیلو و استیچ آزمون نهایی این درس است و 23 می 2025 پاسخ این پرسش را روشن خواهد کرد؛ اما تا آن روز، همه شواهد میگویند: بله، این بار دیزنی دست روی طلای ناب گذاشته است.
https://teater.ir/news/70550