انسان در وجودش مملو از ویژگیهای متناقض است که هر کدام او را به سویی میکشد. چگونه میشود در یک پیکر نیروهای کاملا متضاد وجود داشته باشد و هر کدام از این نیروها این پیکر بیچاره را به سمت خود سوق دهد. دوگانگی یا چندگانگی ویژگیهای انسان زمانی مانند اژدهای چند سر نمود بیرونی پیدا كرده و فرد در مواجهه با خویشتنش دچار بهت و حیرت میشود.
فعل معلوم و مجهول در درس ادبیات فارسی معنای مشخصی دارد. فعلی که انجامدهنده آن مشخص نباشد، مجهول مینامند. بر این اساس در اولین پلان فیلم «جنگل پرتقال» کارگردان جوان برای مخاطب مجهولاتی ایجاد میکند از نحوه رفتار و تدریس معلم. معلمی که گویا مجهول ذهنش زیاد است. سر جنگ با پیرامون دارد.
مخاطب در شخصیتهای اصلی این فیلم، زوایا، اکناف، تجربهها، هراسها و تروماهای روحیشان را خیلی خوب درمییابد و میشود گفت مخاطب به نوعی در زندگی آنها حضور پیدا میکند.
«جنگل پرتقال» فرصتی است برای روبرو شدن با خویشتن. برای جبران مافات و برای برداشتن سنگهای سخت به جای برگشتن به عقب!
هرچه که هست، «جنگل پرتقال»، یکی دیگر از آن تلاشها، در سینمای ما است که مخاطباش را نه از دل هیاهوهای مرسوم و نگاه به طبقهای خاص، که مخاطباش را به واسطه اتمسفر پرانرژی و رنگ و لعابی که به کمک پیشبرد پیرنگ آمدهاند، به دست میآورد و تماشایاش میتواند به اندازه شخصیتهای رهای فیلم، رهاکننده و شورانگیز باشد.