گویی مسعود کیمیایی به این قول که «حرف مرد یکی است»، در زندگیاش بسیار باور داشته است. برای همین سالها که حتی دهههاست در پی تکرار خودش است. تکراری که هیچوقت به کیفیت اولاش نشد و ازقضا هرروز کاریکاتورگونهتر شد.
«خائنکشی» بهنوعی نقطهعطف مضامین تکرارشونده سینمای مسعود کیمیایی است که مؤلفههای همیشگی خود را بر بستر ماجرای ملیشدن نفت با حضور کاراکترهای پرتعداد زن و مرد، به سبک و سیاق خود رنگی از درام میزند.
مسعود کیمیایی در این فیلم همچون روایتی که در سال 1366 و در فیلم سینمایی «سرب» داشت، قرائت خود را از تاریخ و جغرافیای شهری تهران ارائه میدهد، خیلی اصراری ندارد که شخصیتهایش -چه آنهایی که نامهای حقیقی همچون دکتر مصدق را دارند و چه آن گروه سارقان- وامدار اصل تاریخ باشند، بلکه میخواهد تاریخ را از آنچه میپسندد و دوست دارد روایت کند و شاید بههمیندلیل است که فارغ از محصول نهایی مصدق، «خائنکشی» تفاوت آشکاری با دیگر مصدقهای روایتشده در ادبیات، سینما و تئاتر این سرزمین دارد.