اشکال اصلی فیلم سگهای خفته به شیوه روایت و رسیدن به پاسخ نهایی و حل معمای قتل دکتر ویدر بازمیگردد. فیلمنامه با آنکه شروع خوبی دارد و میتواند حال و گذشته را به وسیله پلهای ارتباطی که خود طراحی کرده به یکدیگر پیوند زده تا مخاطب رفته رفته دست به کشف اتفاقات بزند، در پایانبندی از مسیر خود خارج شده و شباهتی به شروع خود ندارد.
سگهای خفته قصه یک کارآگاه کهنهکار را در زمان بازنشستگی خود روایت میکند. این کارآگاه که روی فریمن نام دارد، روزهای سختی را در زندگی خود سپری میکند. او مجبور است تا بر روی در و دیوار خانه خود معمولیترین اطلاعات را یادداشت کند تا آنها را فراموش نکند، اطلاعاتی مانند “نام تو روی است” و یا “نان را باید پنج دقیقه در دستگاه تست قرار دهی”. روی در چنین شرایطی تنها در حال درمان خود است و سعی میکند تا جایی که میشود وضعیت یادآوری و حافظه خود را از طرق مختلف مثل حل پازل و البته مراجعه به دکتر و مصرف دارو بهبود بخشد. اما اتفاقی ناگهانی روزمرگی روی را دستخوش تغییراتی میکند.

سگهای خفته قصه جذابی دارد، مردی که بنا است تا با جستجو در گذشته و پروندهای قدیمی، خود را نیز بیشتر بشناسد. همه چیز برای روی فریمن تازگی دارد و او گویا از ابتدا مشغول حل یک پرونده جدید است که البته سالها قبل بسته شده و حکم اعدام متهم آن نیز صادر شده است. سگهای خفته سفری اکتشافی در گذشته روی فریمن است، سفری که با نمایش حداقلی از گذشته سعی دارد تا اتفاقات آن را بار دیگر برای ما بازآفرینی کند و در نهایت اثری سرگرمکننده را تحویل مخاطب داده است که تا انتها میتواند بیننده را با خودش نگه دارد.
اما جدا از بحث سرگرمی، کمی دقیقتر و فنیتر به فیلم سگهای خفته نگاه کنیم. از منظر کارگردانی با اثری تمیز، شسته رفته و خوشساخت مواجه هستیم ( که برای یک فیلم اولی قابل توجه است). بازیها نیز باورپذیر و استاندارد بوده و چیزی اذیتمان نمیکند. فیلم در بحث صدا نیز که شاید کمتر به آن توجه میشود، عملکرد خوبی داشته و صدابرداری و صداگذاری در سطحی حرفهای انجام شدهاند. در بخش فیلمنامه اما جایی است که فیلم عملکردی نصفه و نیمه دارد. با وجود آنکه هسته مرکزی قصه جذابیت داشته و ایده کلی قرار دادن چنین کاراکتری در این موقعیت کارآمد و تعلیقبرانگیز میباشد، اما فیلمنامه در برخی موارد و جزئیات عملکردی سرسری داشته که اجازه تجربه و اکتشاف برخی لحظات را از مخاطب میگیرد.
هشدار اسپویل!

اشکال اصلی فیلم سگهای خفته به شیوه روایت و رسیدن به پاسخ نهایی و حل معمای قتل دکتر ویدر بازمیگردد. فیلمنامه با آنکه شروع خوبی دارد و میتواند حال و گذشته را به وسیله پلهای ارتباطی که خود طراحی کرده به یکدیگر پیوند زده تا مخاطب رفته رفته دست به کشف اتفاقات بزند، در پایانبندی از مسیر خود خارج شده و شباهتی به شروع خود ندارد.

اما برگردیم به بحث غافلگیری، بسیاری از مخاطبین این فیلم اذعان داشتهاند که در پایان فیلم از واقعیت غافلگیر شدهاند. اما به شخصه تجربه چنین اتفاقی را نداشتم و از همان لحظهای که بر روی تأییدیههای این پرونده فقط نام جیمی دیده میشد و خبری از نام روی نبود میتوان قاتل بود روی و سرپوش گذاشتن جیمی را حدس زد. کمی جلوتر نیز جیمی از دیالوگهایی مثل “تمام مدت مشغول تمیز کردن این گندکاری بودم” و یا “تمام این کارها را برای تو انجام دادم روی” بر این حقیقت تاکید بیشتری دارد. اما چه از پایان فیلم غافلگیر شده باشید و چه نشده باشید، صرفا یک غافلگیری با این جنس و سپس تیتراژ پایانی پرداختی سطحی در فیلمنامه است.
فیلم سگهای خفته باید با حفظ تعلیق خود نشانههایی را در مسیر تحقیقات روی فریمن قرار میداد تا کاراکتر در کنار مخاطب با یکدیگر به کشف واقعیت قتل دکتر ویدر برسند، اما فیلم واقعیت را از طریق یادآوری کاراکتر اصلی و از درون یک فلش بک به مخاطب نشان میدهد. کاراکتر اصلی نیز از طریق همین یادآوری ناگهانی با واقعیت خود و عملی که انجام داده است روبرو میشود.

سگهای خفته تمام آن تحقیقات و نبش قبر گذشته را بیمعنی میکند، گویا که تمام اینها کاشتی در فیلمنامه بوده است که هرگز برداشت نمیشود. شخصیت روی فریمن در نهایت از درمان آلزایمر و استفاده از دارو و بهبود حافظه خود با واقعیت روبرو میشود، حال آنکه فرمول درست آن بود که این کاراکتر در فراموشی و گیجی مطلق با استفاده از سرنخها و تحقیقات متوجه واقیعت شود تا آن مانند پتکی بر او و مخاطب فرود آید. اما فیلم متاسفانه یک فلش بک و غافلگیری را ( که برای من رخ نداد) به این موضوع ترجیح داده است. در نتیجه تمام اشخاص، رفت و آمدها و غیره و غیره در حد همان کاشتی که ضربه نهایی را وارد نمیکند، باقی میماند.

سگهای خفته نیازمند فیلمنامهای به شدت پیچیدهتر و پر شاخ و برگ و عمیقتر بود اما ظاهرا به قدری هسته اصلی و ایده فیلم جذاب بوده که میتواند مخاطب را تا انتها با خود همراه کند و ضعفهایش نیز به چشم نیایند. در یک کلام میتوان گفت در فیلم سگهای خفته، فیلمنامه عقبتر از ایده جذاب آن قرار دارد.
https://teater.ir/news/60670