صحت با «صبحانه با زرافهها» نشان داد که میتوان نقد را به عنوان دیالوگ یک منتقد - که طبیعتا با سینما آشناست - با اثرش بشنود و پلههای ترقی را با درس گرفتن از این دیالوگها طی کند. هنوز بعد از گذشت دو ساعت، برایم سخت است بپذیرم که چگونه یک نفر میتواند در اوج شلوغی و جلو رفتن در فضای ساخت سریال آن هم به مدل تلویزیونی، ناگهان در فیلم دومش اینقدر کار درست شود.
«صبحانه با زرافهها» طبق تجربیات اخیر صحت در راستای آشناییزدایی از موتیفهای تکراری و البته ثبت موتیفهای منحصر به خود اوست و در این راستا ورود او به فضای انتزاعی و کنکاش در پیچ و تابهای ذهن کاراکترهای فیلم، موقعیتهایی بدیع و کمتر دیده شده را به دست میدهد.
کارگردانی او را در زوایای کم نظیر، قاب بندی های بسیار زیبا،فیلمنامه ای خوش نگاشت و دغدغه مند، تدوینی اصولی، اصلاح رنگ و نور و گریمی عالی، میزانسنی درخشان و بازی پر توان گرفتن از بازیگران قابل تحسین می دانم.
نکته قابل توجه درباره دومین ساخته سینمایی سروش صحت، فیلم بودن در عین نبودن است. صحت عشق را در عین نشان ندادن زنی در فیلمش معنا میکند. رفاقت را در جایی که خلا آن حس میشود به چشم میآورد و بخشش را هم در عمیقترین نقطهای که کمتر کسی حاضر است انجام دهد، جای میدهد.
«صبحانه با زرافهها» اگرچه در امتداد نگاه ساختارگرایانه سروش صحت بر نقد جهان پستمدرن سوار است اما شیوه انتقال این مفهوم در شرایطی که اثر، چندان از سمبلیسم بهره نگرفته، با آن هوشمندی که از کارگردان و نویسندگان آن سراغ داشتیم، سازگار نیست.
به گمانم اگر صحت، فکری برای بهتر شدن ریتم فیلم بکند و سکانس پایانی را هم، ادیت کند، «صبحانه با زرافهها» میتواند خارج از مرزهای ایران هم بدرخشد. [تصمیماش با خودش است؛ فیلم آدم مثل بچه آدم است باید درست بزرگش کند!]