در حال حاضر هیچ نیازی توسط تئاتر برآورده نمیشود. افرادی که عادت به تئاتر رفتن دارند چیزی از نمایشنامهها به دست نمیآورند، کمترین عنصری که بتواند فردا در زندگی جاری به کارشان بیاید در آنها پیدا نمیکنند. باید حقیقتا راه عبور از کوچه به تئاتر، کاملاً بر همگان باز باشد و بین آنها مبادلات به آزادی جریان پیدا کند. همه میدانند که واقعیت چیز دیگری است.
بروک در ابتدا میخواست کارگردان سینما شود، اما مطمئناً موفقترین یورش او به آن همان اولین تلاشش بود. او اقتباسی از «سالار مگسها» به نویسندگی «ویلیام گلدینگ» را در سال 1963 ساخت. بروک میگوید برای فیلم، شما همیشه دنبال بودجه و تهیهکننده هستید، در حالی که «در تئاتر، میتوان جهان را در یک فضای خالی با بازیگری که فقط یک چوب یا یک بطری یا یک لیوان شراب خالی را برمیدارد، تداعی کرد.
«آن زمان به رغم بمبارانهای متعدد، هیچكس قصد بستن سالنهای تئاتر را نداشت. اما اگر ابتدای شروع نمایش صدای آژیر به گوش میرسید، نمیتوانستیم تا قبل از 7 صبح روز بعد از سالن خارج شویم. تماشاچیان تمام شب را روی صندلیهایشان بیحركت مینشستند.