کیو جانم «تمام لحظههای سعادت میدانستند که دستهای تو ویران خواهد شد» و من نمیدانستم. چطور باید گمان میبردم که دست ویرانگر تقدیر روزی مرا از بالای ابرهای خوشبختی این چنین به حضیض تیرهروزی خواهد افکند؟