چارسو پرس: در جهانی که وحشت به کلیشهها و شوکهای قابل پیشبینی تبدیل شده، یافتن فیلمی که واقعاً از درون شما را بلرزاند و به درازای شب در ذهنتان بماند، دشوار است. «Bring Her Back» اما با شکستن مرزهای معمول ژانر وحشت، نهتنها از نظر بصری و روایی مرزهای واقعیت را محو میکند، بلکه با خلق یک کابوس خانوادگی پیچیده، روانی و روانپریشانه، مخاطب را به چالشی عاطفی و ذهنی میکشاند. ترکیب بازی کمنظیر سالی هاوکینز با نگاه آزاد و پرریسک فیلیپوها، این فیلم را به تجربهای متفاوت در سینمای وحشت معاصر تبدیل کرده است.
فراتر از جامپ اسکیر: وقتی ترس به جان مینشیند
هدف اصلی بسیاری از فیلمهای ترسناک، فراتر از واکنشهای لحظهای به ترسهای ناگهانی (Jump Scare)، آشفته کردن ذهن مخاطب است. اما علاقهمندان جدی این ژانر به مرور نسبت به بسیاری از این ترفندها مقاوم میشوند. به همین دلیل، دیدن فیلمی که واقعاً شما را بلرزاند، زیر پوستتان برود و خوابتان را مختل کند، اتفاقی نادر است. با این حال، «برش گردان»، دومین فیلم بلند برادران فیلیپو، یوتیوبرهای استرالیایی که با «با من حرف بزن» به سینما ورود کردند، بدون شک یکی از همان آثار عمیقاً آزاردهنده است.
کابوس خانگی در حومه استرالیا
فیلم در حومهای در استرالیا میگذرد و کابوسی خانگی و آغشته به تبوتاب را به تصویر میکشد. گاه حتی به یک شلختگی فرمیِ خیالپردازانه نزدیک میشود، اما این دو از هم جدا نیستند. اگرچه ذهن کلاسیکپسند من آرزو میکرد «برش گردان» ساختاری منسجمتر و منطقیتر داشت، اما برادران فیلیپو در سبکی امپرسیونیستی کار میکنند که آنقدر ماهرانه است که حقانیت خود را اثبات میکند. آنها اهمیتی به بستن تمام گرههای داستانی خونآلود نمیدهند؛ آنها بهدنبال حساند، حسی سنگین از شوک بدخواهانه.
اخبار، نقد و مطالب جشنواره فیلم کن (کلیک کنید)
داستان سادهای با سایههای تاریک
طرح داستان، پایهای و ساده است؛ چیزی که میتوان تصور کرد آغازگر یکی از تریلرهای سیاهوسفید رومن پولانسکی در دههی ۶۰ باشد. در آدلاید، پیپر (با بازی سورا وانگ)، دختری کمبینا که تنها سایهها و نور را میبیند، بههمراه برادر بزرگتر و محافظکارش، اندی (بیلی بارت)، به خانه بازمیگردند و پدرشان را مییابند که در حمام بهدلیل نوعی تشنج نقش بر زمین شده. او از دنیا رفته و آنها اکنون یتیماند. این دو خواهر و برادر رابطهای نزدیک دارند، و از آنجا که اندی فقط سه ماه تا هجدهسالگی فاصله دارد (سنی که در آن میتواند قیم قانونی پیپر شود)، قصد دارند بهزودی مستقل زندگی کنند. اما تا آن زمان به سرپرست موقتی نیاز دارند. و آن سرپرست کسی نیست جز لورا (سَلی هاوکینز)، مشاور و مراقب کودکان با تجربهای که در خانهای بزرگ و منزوی زندگی میکند.
لورا: اشتیاقی که بوی خطر میدهد
او از لحظهی ورود کودکان، شاد و مشتاق بهنظر میرسد. شاید زیادی مشتاق. یک مادرخوانده باید گرم و صمیمی باشد، اما رفتار لورا آنقدر اغراقشده و عصبی است که حس ناراحتی و سوءظن را القا میکند. سَلی هاوکینز، بازیگر برجستهای که با فیلمهای مایک لی و آثار شاخصی چون «شکل آب» شناخته میشود، توانایی بازی در نقشهای بسیار همدلانه را دارد. اما همانطور که در «شاد و سرخوش» دیدیم، او در بهتصویر کشیدن شخصیتهایی بیثبات و خیالپرداز نیز بینظیر است. در «برش گردان»، شخصیت لورا مادری است که آنقدر پرحرف و پُرشور است که حس سرما به تنتان مینشیند.
رازهای پنهان و نشانههای آشکار
او رازهایی پنهان دارد، دستهای از آنها، که فیلم با پرچمهای قرمز تقریباً به صورتمان میکوبد. دختر خود لورا، که او نیز نابینا بوده، به طرز مشکوکی جان باخته — همان «او»یی که در عنوان فیلم به آن اشاره شده. لورا سگ عروسکیای را در اتاق نشیمن نگه میدارد. او فرزندان جدیدش را به مهمانی رقص نیمهشبانهای میبرد، جایی که ویسکی آزادانه میچرخد — کاری کاملاً نامناسب. حتی اگر رفتارهای ظاهرفریب او را بتوان با خوشنیتی تفسیر کرد، کودک دیگرش را نمیتوان. الیور (جوناه ورن فیلیپس)، کودکی حدوداً دهساله، لال است، ظاهری خنثی از نظر جنسیتی دارد، لکهای بنفش زیر چشمش است، و اخمی سرد بر صورت دارد — چهرهای که همزمان فرشته و شیطان را تداعی میکند. وقتی شروع به رفتارهای عجیب میکند، باید منتظر فاجعه بود.
اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلمهای خارجی
از تصاویر ناآرام تا نیروی تاریک
فیلم تلاشی برای پنهانکاری ندارد. «برش گردان» از همان ابتدا با تصاویری ناآرامکننده آغاز میشود: ویدیوهای دانهدانهشدهی VHS که آیینی فرقهای و خونآلود را با اجسادِ آویختهشده از طنابها نشان میدهد. فیلم بارها به این تصاویر بازمیگردد، و آنها هربار شدیدتر میشوند — جسدهایی با صورتهایی لهشده و خونآلود، و درست وسط همهی اینها: لورا. او از ابتدا بهعنوان نیرویی تاریک معرفی میشود، با اسکلتهایی واقعی در کمدش.
اعتماد کودکان در برابر بیرحمی
اما ذات کودک اعتماد است. بنابراین اندی و پیپر، با وجود انرژیهای نامعمولی که از لورا دریافت میکنند، تلاش میکنند همهچیز را عادی جلوه دهند. حتی وقتی لورا به مهاجمی تبدیل میشود، آنها میکوشند با او کنار بیایند.
مرزهای اخلاقی روایت و خشونت بنیادین
اما تماشای کودکانی که قربانی بیرحمی میشوند، مرزهای اخلاقی روایت را جابهجا میکند. و «برش گردان» دقیقاً دربارهی اعمال نوعی خشونت اولیه و بنیادین توسط لورا نسبت به کودکان تحت مراقبتش است. پیپر که بهدلیل نابینایی وابستهتر است، آسیبپذیرتر نیز هست. و لورا با دروغ و فریب سعی دارد او را از اندی جدا کرده و خودش را جایگزین او کند. در نسخهای متعارفتر از این فیلم، این محور اصلی درام میبود.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
سمفونی وحشت و سندرم مونشهاوزن
اما در اینجا، تاریکی لورا نهتنها تدریجی یا پنهان نیست، بلکه از همان ابتدا عریان و غالب است. در «برش گردان»، ما شاهد تصویرسازی سمفونیواری از «سندرم مونشهاوزن از طریق واسطه» هستیم. اندی هر صبح خیس از ادرار بیدار میشود — و وقتی علتش را میفهمیم، از شدت بیرحمی شکه میشویم. الیور، که اصلاً از خانهی قبلی نیامده، شروع به خودزنی وحشتناک میکند؛ اما این اقدامات، با اینکه مستقلاند، بازتابی از ارادهی لورا هستند. تا جایی که چاقوی آشپزخانه را در دهان فرو میبرد و دندانهای جلویش را میشکند. اینجا، دیگر از ترس ناگهانی نمیپرید؛ بلکه با وحشت، در صندلیتان فرو میروید.
ابهام و سبک سوررئالیستی فیلیپوها
در فیلم عناصری وجود دارد که ظاهراً به هم مربوطاند، اما هیچگاه بهطور کامل توضیح داده نمیشوند. در مراسم خاکسپاری پدر اندی و پیپر، لورا بهطور پنهانی تکهای از موی او را جدا میکند، که بهنظر نوعی طلسم وودویی است — اما کارکردش همچنان مبهم باقی میماند. استخر خالی لورا بار معنایی سنگینی پیدا میکند، و فیلم مملو از نمادها و اشاراتی به جادوگری است که هیچگاه رمزگشایی نمیشوند. چرا اینقدر مبهم؟ شاید این همان سبک فیلیپوهاست: ترکیبی از دِساد و موزیکویدئوی سوررئالیستی.
بازیهای خیرهکننده و چهره اهریمنی
آنچه فیلم را به زمین و واقعیت متصل میکند، بازیهای خیرهکنندهی بیلی بارت و سورا وانگ است که اندی و پیپر را با شکنندگی و واقعگرایی خاصی به تصویر میکشند. بارت با چهرهای که یادآور رابرت پتینسون است، ترس و اضطراب را به زیبایی نشان میدهد. و وانگ، که هیچگاه پیشتر بازی نکرده، حضوری اصیل دارد که هر صحنهای را پرتنش میکند. اما در نهایت، این سَلی هاوکینز است که مهر پایانی را بر فیلم میزند: تصویری درخشان و هولناک از زنی اهریمنی با لبخندی چون نقاب شیطان.
«Bring Her Back» فیلمی است که شاید نتوان آن را کاملاً فهمید، اما بدون تردید میتوان آن را حس کرد. وحشتی که درون قابهای آن جریان دارد، نه صرفاً از موجودات ماورایی یا جلوههای ویژه، بلکه از انسانهایی میآید که در ظاهر عادی اما در باطن، تجسمی از خشونت و کنترلاند. حضور بیرحمانهی هاوکینز، فیلمنامهای مبتنی بر بیاعتمادی و استعارههای روانکاوانه، و اجرای دقیق بازیگران نوجوان، این فیلم را به نمونهای موفق از وحشت مدرن تبدیل کرده که نهتنها سرگرم میکند، بلکه زخم میزند و باقی میماند. «Bring Her Back» ثابت میکند که سینمای وحشت هنوز هم میتواند ترسناک باشد — واقعاً ترسناک.
منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند