وقتي ميخواهيم قصهاي را تبديل به فيلم كنيم، قصد نداريم تجربه صرفا شخصي با هزينه بالا انجام دهيم. ميخواهيم يك اتفاق شخصي مربوط به خودمان صورت بگيرد. در عين حال مخاطبان بيشتري داشته باشد و تماشاگران زيادي با آن ارتباط برقرار كنند.
فيلم «مردي بدون سايه» به كارگرداني عليرضا رييسيان كه اين روزها روي پرده سينماها است در لايههاي آشكار و بيرونياش، فيلمي فمينيستي و عليه نظام مردسالار جامعه ايراني است. ساختار نامنسجم و دوپاره فيلم با موضوعات و خردهپيرنگهاي متعدد همراه است؛ موضوعاتي كه نهتنها كمكي براي پيشبرد مساله اصلي فيلم كه سوءظن است تلقي نميشوند؛ بلكه همچون اشياي باقيمانده از مسافران كشتي غرق شدهاي، روي سطح آب باقي ميمانند و در عمق درياي فيلمنامه نفوذ نميكنند.
پيرنگ فيلم از طريق گونهاي به اصطلاح «وارونگي» يعني تغيير از احترام و خوشبختي به شكاكيت و نفرت ميان ماهان و همسرش پيش ميرود و آنچه هم در اين ميان سبب گسترش اين دگرگوني در جهات معكوس در خط اصلي فيلم ميشود، ورود دست ناشناختهاي به طريق پنهان است كه به نظر ميرسد ماهيتش در هالهاي از ابهام خواهد بود. در واقع، يكي از جذابيتهاي بصري در اين فيلم عمقبخشي به نماها از لابلاي نورپردازي و ساير عناصر ميزانسن، در ميانه فيلم و در زمان بحرانها يكي پس از ديگري است به ويژه زمان بالا گرفتن تنشهاي ميان ماهان با همسرش كه هنرمندانه گاه حس غم و اندوه، احساس تنهايي سوژه را به تصوير در آوردهاند.