مهدی افروزمنش گفت: قصد دارم موضوع تشابه فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» را با کتابم «سالتو» پیگیری کنم و مخاطب سخنان بنده جامعه کتابخوان و رمانخوانی است که مسئله کپیرایت برایش اهمیت دارد.
بحث کپیبرداری بیاجازه فیلم مغزهای کوچک زنگزده از رمان «سالتو»ی مهدی افروزمنش، بهانهای شد که در این گزارش به شباهتهای این دو اثر و قانون کپیرایت در این موارد بپردازیم.
مراسم اعطای جوایز بیست و دومین دوره جشنواره بینالمللی فیلم «شبهای سیاه تالین» در کشور استونی با اختصاص دو جایزه به سینمای ایران برگزار شد.
خیلی از کسانی که فیلم «مغزهای کوچک زنگ زده» تازهترین اثر سینمایی هومن سیدی را دیدند، لادن ژاوهوند را بهترین بازیگر آن میدانند اما در نشست خبری فیلم، وقتی که او مقداری درباره گذشتهاش و اینکه چطور پایش به سینما باز شده صحبت کرد، دیگر به شکل سوژهای بسیار جالبتر از یک نابازیگر با استعداد درآمد. او قبلا خودش هم بیخانمان بود. پدرش از چهار سالگی سرش را میتراشید تا مثل پسرها کار کند. از ۱۴ سالگی به دام اعتیاد افتاد و یخزدن خواهرانش و اعدام برادرش به جرم حمل مواد مخدر را به چشم دید. خود او هم یکبار به گمان این که فوت کرده، توسط ماموران شهرداری از گوشه خیابان جمع شد و به سردخانه رفت اما چون جسد او در آمبولانسی که به بهشتزهرا میرفت معطل ماند، گرما به بدنش رسید و دوباره زنده شد.
«مغزهای کوچک زنگزده»، برخلاف سنت رایج در سینمای ایران، حاشیه تهران را در مرکز توجه قرار میدهد و آن را نه به منزله «دیگری» مرکز، بلکه بهمثابه فضایی خودبسنده تعریف میکند. این حاشیه قوانین ویژه خود در اِعمال و بسط قدرت را دارد و بیاعتنا به قدرت مرکز است. حمله پلیس به آشپزخانه شکور یعنی مرکز ثقل این حاشیه شهر و نیز تخریب آنجا و خانهها به معنای تسلیم حاشیه در مقابل مرکز و ادغامش در آن نیست: شهروز نوجوان، سرشار از خشم و نفرت، میآید تا احتمالا حاشیهای جدید با نظمی جدید برای اِعمال و بسط قدرت بسازد تا مانند شکور، خود در مرکز این حاشیه قرار گیرد و در جایگاه «برادر بزرگ» جدید، نظمی تمامیتخواه را برقرار کند؛ نظمی که شاید دیگر نه مبتنی بر مراقبت، بلکه سراسر تنبیه باشد.
بخش اعظمی از «مغزهای کوچک زنگزده» صحنههای زدوخورد اراذل و اوباش است اما آنچه فیلم را از ورطه غربزدگی و گانگسترمآبی میرهاند، چاشنی رگ غیرت و ناموسپرستی است.