فاوست اسیر و برده علم است. حال و روز خود و هدف زندگی را گم کرده است. آنچنان که بوی تعفن گرفته و حتی سگی ولگرد نیز از همنشینی با او ابا داشته، بر نشیمنگاهش، چون دیوار خرابه ای ادرار می کند. در این وادی حرمان و از خود بیخود ی است که فاوست به بیهودگی می رسد