حنیف قریشی قریشی می‌گوید که جهان امروز «احتمال دارد که شما را دیوانه کند». مردم می‌دانند که مسائل پیش‌روی ما بسیار طاقت‌فرسا است، مانند تغییرات آب‌وهوایی. او مشکلات دیگری را به فقدان تحرک اجتماعی، شکست خدمات درمانی و فقدان خانه‌سازی فهرست می‌کند.

چارسو پرس: یکی‌از رمان‌های مورد توجه‌ حنیف قریشی در دهه ۱۹۹۰، کاری به‌نام بودای حومه بود که به زندگی در حومه لندن در دهه ۱۹۷۰ می‌پرداخت. اکنون قریشی این رمان را به‌منظور یک اجرای صحنه‌ای در کمپانی رویال شکسپیر اقتباس کرده که اما رایس آن را کارگردانی کرده است. نقش اصلی این داستان، جوانی به‌نام کریم است که درگیر تئاتر، خانواده و مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی در حومه لندن می‌شود. دی احلوالیا این نقش اصلی را بازی می‌کند. آنکور بال -که در گذشته در نمایش‌های مختلفی مانند پدر و قاتل در نشنال تیاتر و رؤیای شب نیمه‌ی تابستان در شکسپیرز گلوب ایفای نقش کرده است- در نقش هارون، پدر کریم ظاهر می‌شود. نادیا خمامی از روزنامه گاردین با عوامل این نمایش -خاصه با حنیف قریشی- گفت‌وگو کرده است که ترجمه بخش‌های مهم آن را در ادامه می‌خوانید.

 

۱۸ ماه گذشته برای حنیف قریشی بسیار سخت بود. نویسنده‌ی گرانقدر بریتانیایی مذکور برای کریسمس سال ۲۰۲۲ به همراه همسرش به رم رفت، در آنجا بیهوش شد و به زمین افتاد. هنگامی که او در حوضچه‌ای از خون بیدار شد، استفاده از دست‌ها، بازوها و پاهایش را از دست داده بود. قریشی برای بیش از یک‌سال، در تخت‌های بیمارستان محصور بود و تحت مراقبت‌ها و تشویق‌های پزشکان و پرستاران قرار داشت. او نه می‌توانست بنشیند، نه می‌توانست راه برود و نه می‌توانست قلمی بردارد و بنویسد. 


بنابراین من از خوش‌بینی و شوخ‌طبعی مردی که امروز صبح از طریق برنامه زوم با من صحبت می‌کرد، شگفت‌زده شدم. وقتی این تماس برقرار شد، قریشی در آشپزخانه‌اش نشسته بود و با اِما رایس، کارگردان تئاتر درباره‌ی اقتباس صحنه‌ای جدیدشان از رمان بودای حومه که این هفته در تئاتر کمپانی رویال شکسپیر افتتاح می‌شود، شوخی می‌کرد. به‌نظرمی‌رسد ماه‌های طولانی دوران نقاهت -قریشی این مدت را در پنج بیمارستان گذرانده، تحت عمل جراحی ستون فقرات قرار گرفته و تنها در دسامبر گذشته به خانه خودش بازگشته است- روح خلاق او را تضعیف نکرده است. 


قریشی می‌گوید: «زمان زیادی برای فکر کردن داشتم، خاصه زمانی که در بیمارستان بودم که خیلی ملال‌آور بود. ساعت‌ها می‌گذرد و به‌معنای واقعی کلمه هیچ‌کاری برای انجام‌دادن ندارید. نمی‌توانم از دست‌هایم استفاده کنم؛ نمی‌توانم با گوشی خودم بازی کنم؛ نمی‌توانم ساز بزنم؛ نمی‌توانم برای دیگران ایمیل بفرستم. فقط نشسته‌ام و به دیوار خیره شده‌ام؛ اما خیره‌شدن به دیوار، راه بسیار خوبی برای خلاقیت است.»


حنیف قریشی حالا از یک ویلچر موتوردار استفاده می‌کند و یک پرستار هم دارد، به این معنی که او تنها سه بار در تمرین‌های تئاتر شرکت کرده است؛ اما این پروژه حس هدفمندی او را تجدید کرده است. این مرد ۶۹ ساله با حالت عجیب و خلاصه‌گویی‌ خودش می‌گوید: «این که اِما دارد این نمایش را اجرا می‌کند واقعاً باعث خوشحالی‌ام شد. باعث خوشحالی‌ام شد؛ چون کارم بعد از مرگم هنوز زنده می‌ماند. همچنین شگفت‌انگیز به‌نظرمی‌رسد که این کتاب برای مدت طولانی باقی مانده که یعنی داستان، سیاست، پیشینه اجتماعی و فرهنگ هنوز مورد توجه مردم است.»



رمان قریشی که در سال ۱۹۹۰ منتشر شد، هیجان‌انگیز بود و توسط خوانندگان، به‌خاطر ملموس‌بودن و توسط منتقدان، به‌خاطر شوخی‌های ساتیریکال و تفسیر اجتماعی‌اش تحسین شد. داستان نیمه اتوبیوگرافیک او فردی به‌نام کریم امیر، نوجوانی دورگه را دنبال می‌کند که نومید از فرار از محله بروملی به‌منظور یک زندگی هیجان‌انگیزتر در بخشی کمتر حومه‌ای است. کریم در طول پنج سال، روابط خودش با دوستان و خانواده - از جمله پدرش که شخصیتی شبیه به یک گوروی بامزه دارد که به همسایگان خودش در مورد نظم بودایی آموزش می‌دهد- را هدایت می‌کند درحالی‌که طیفی از آگاهی‌های دوران بلوغ و مسائل اجتماعی را هم تجربه می‌کند.


قریشی می‌گوید: «این بیشتر شبیه چیزی است که ناطور دشت [نوشته جی. دی. سلینجر] برای جوانان امریکا بود. چیزی در مورد لحن، سادگی، آسیب‌پذیری کریم و این ایده که بچه‌ای از یک خانه حومه شهری به دنیای جاه‌طلبانه، سیاسی و تمایلات جوانانه وارد می‌شود که خیلی فریبنده است. همه می‌توانند با آن همذات‌پنداری کنند.»


کریم در این کتاب با موانعی روبه‌رو می‌شود که بازتاب زندگی قریشی است مانند اینکه مجبور است دو جهان و دو فرهنگ هندی و انگلیسی را درهم بیامیزد. پدر قریشی از یک پیشینه هندی ثروتمند آمده که پس‌از شکل‌گیری پاکستان به آنجا و سپس به لندن رفت و در آنجا با مادر انگلیسی قریشی آشنا شد. حنیف قریشی تنها بچه رنگین‌پوست مدرسه در دهه ۱۹۶۰ بود و نژادپرستی و بیگانه‌هراسی را تحمل می‌کرد. او ۱۴ ساله بود که انوک پاول [سیاستمدار و هنرمند دست‌راستی] سخنرانی «هولناک» خودش باعنوان «رودخانه‌های خون» را ایراد کرد. 


در واکنش به این وضعیت، این جوان به کتاب، موسیقی و مد به‌عنوان ابزاری برای فرار روی آورد که او را به توانایی جذب‌شدن در محیط فرهنگی و اجتماعی اطرافش مجهز کرد. رمان بودای حومه به‌خاطر تلاش‌هایش، برنده جایزه بهترین رمان اول ویتبرد شد و یک سریال تلویزیونی در بی‌بی‌سی با موسیقی متن دیوید بووی از آن ساخته شد. زادی اسمیت به یاد آورد که: «یه نسخه آن مثل مواد مخدر در مدرسه ما می‌چرخید.» 


رایس که از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۸ مدیر هنری شکسپیرز گلوب بود، می‌گوید: «این یکی از بهترین داستان‌های مدرن است؛ چیزی شبیه هملت امروزی. من آن را در ۲۳ سالگی خواندم و ذهنم را به هم ریخت. از نظر فرهنگی، مثل بمبی بود که منفجر شد. این داستان خیلی خنده‌دار، سیاسی و لطیف است.»


ویژگی‌های همکاری این نویسنده و کارگردان باید متمایز شود. قریشی که از دیگر آثار برجسته او می‌توان به فیلم‌نامه لباسشویی زیبای من در سال ۱۹۸۵ اشاره کرد (که برای او نامزدی اسکار فیلمنامه را به ارمغان آورد) و رمان صمیمیت در سال ۱۹۹۸ که نیویورک تایمز او را به عنوان «فیلیپ راث پست‌کولونیال» توصیف کرد؛ در آن طرف، اِما رایس قرار دارد که آثار او شامل کفش‌های قرمز و بلندی‌های بادگیر، به‌خاطر ویژگی‌های خاص‌شان، لقب «وس اندرسون دنیای تئاتر» را برای رایس به همراه داشتند.


آن‌ها در طول مکالمه یک ساعته ما در مورد دشواری و لذت تلاش برای تبدیل یک رمان به یک تجربه تئاتری صحبت می‌کنند. رایس می‌گوید: «بعد از اولین پیش‌نویس من، حنیف به من گفت که کاملاً اشتباه کرده‌ام. او همیشه می‌گفت که این داستان باید سیاسی و خنده‌دار باشد.»

من با بازخوانی کتاب، با وجود پایان یافتن داستان آن در آستانه پیروزی ماگارت تاچر، از اینکه هنوز چقدر مرتبط و آشنا است، شگفت‌زده شدم. شباهت‌های زیادی بین جامعه امروزی و بریتانیای دهه ۱۹۷۰ وجود دارد؛ یعنی زمانی که تورم بالا بود، کارگران اعتصاب می‌کردند و مردم در اعتراض به دولتی که آن‌ها را نادیده می‌گرفت، به خیابان‌ها می‌آمدند. قریشی این را قبول می‌کند؛ اما به‌سرعت برخی از تفاوت‌های عمده را برجسته می‌کند.


او می‌گوید: «حالا همه بدبین‌تر شده‌اند. من فکر می‌کنم مردم دهه ۷۰ واقعاً به آینده اعتقاد داشتند و نسبت به آن کاملاً خوش‌بین بودند، قطعاً در مورد موسیقی، مد، رسانه و عکاسی این‌طور بود. کریم و دوستش چارلی، واقعاً معتقدند که می‌توانند موفق شوند، می‌توانند ستاره‌های پاپ شوند؛ اما فکر نمی‌کنم بچه‌های من اصلاً نسبت به بریتانیا و آینده خوش‌بین باشند.»


قریشی می‌گوید که جهان امروز «احتمال دارد که شما را دیوانه کند». مردم می‌دانند که مسائل پیش‌روی ما بسیار طاقت‌فرسا است، مانند تغییرات آب‌وهوایی. او مشکلات دیگری را به فقدان تحرک اجتماعی، شکست خدمات درمانی و فقدان خانه‌سازی فهرست می‌کند. او می‌گوید: «یکی از چیزهایی که در مورد جوانان بودای حومه متوجه می‌شوید این است که هرگز در مورد پول صحبت نمی‌کنند. آن‌ها نمی‌خواهند ثروتمند باشند، آن‌ها می‌خواهند زندگی کاملی داشته باشند؛ اما این تغییر کرده است. بچه‌های من و دوستانشان همیشه در مورد پول صحبت می‌کنند.»





نویسنده: ترجمه‌: سید حسین رسولی