در نمایش بوف کور، بخش مهمی از روایت توسط بازیگر نقش راوی، صرفا بازگو می شود و دست بر قضا زبان نمایشنامه در این بخش ها پرتصنع و شاید پس زننده است. لحن نوشتاری به طور کامل و ارگانیک به لحن اجرایی تبدیل نشده است.ضمن اینکه این زبان اجرایی مالیخولیا، کیفوری و رنجوری،خماری و حتی تاریخیت مستتر در لحن روایی متن بوف کور هدایت را بارز نکرده است.

پایگاه خبری تئاتر- گروه تئاتر اگزیت- ابرشير: متذکر می شوم نظری که در پی می آید نافی زحمات گروه اجرایی و گام ارزشمندی نیست که آقای حسینی مهر ،کارگردان حرفه ای و مهم کشورمان، با انتخاب متونی از صادق هدایت برای اجرای صحنه ای برداشته اند، که چنین قدم هایی بسیار طاقت فرسا و البته رهگشا است. برای چنین حرکتی به ایشان و گروه شان دستمریزاد می گویم.
***
 لغو سایه ها از کنار لاشه ای اثیری؟
نمایش بوف کور حسینی مهر، با دنیای وهمی، نمادین و سرشار از ایماژهای آبستره و دوگانه های آینه وار و تفسیر پذیر داستان بوف کور هدایت ، نسبت چندانی ندارد.

نمایش رویکرد واقع گرایانه، مسطح و تقریبا ساده شده و البته ناقصی در ارایه تصاویر متن پر رمز و راز هدایت دارد( البته بخشی از حذف ها مثلا عدم حضور کامل و پرداخته شده زن اثیری و لکاته به دلیل محدودیت های اجرایی آن روی صحنه قابل درک است)

"سایه"، یکی از ارکان اصلی معنا-تصویر ساز در رمان بوف کور است و شاید حذف آن در نمایش چه بسا یک فقدان یا لکنت اجرایی و زیبایی شناسانه در خوانش بوف کور تلقی شود.. مثلا درک زیبایی و معنایی دیدن سایه های بی سر به مثابه فرارسیدن مرگ یا علاقه راوی به ادامه ی زندگی در سایه ی ستون های معبد لینگم و ... که نمایش از امکانات زیبایی شناسی و معناساز آن پرهیز نموده.

سایه ای که به زبان هدایت در بوف کور خیلی پررنگ تر و دقیق تر از جسم حقیقی راوی اش به دیوار افتاده... سایه ای که گاه حقیقی تر از وجودش شده...و این حذف دراماتیک مکالمه ی میان راوی و سایه اش، به نوعی هستی بوف کور را عقیم می کند و شاید راه را بر اجرایی شدن و درک تفسیرهای شاخص روانکاوانه، جامعه شناختی و حتی سیاسی این اثر سنگلاخی کند . در شرایط استبدادی و فضای بی اعتمادی ، آدم ها از گفتگو با اطرافیانشان هراس و واهمه دارند و ناچار به سایه هایشان رو می کنند. در این شرایط است که آدم ها با خود و دیگران وارد مونولوگ شده و مسیر دیالوگ و گفتگو با دیگری ناهموار می شود. در اینجا است که سایه تفسیر سیاسی می یابد! و لزوما نشان دادن گزمه های شمرپوش چماق به دست، قلدری و زور را دلالت نمی کند.

صحنه خاک آلوده است اما آیا این خاک و گور کنده شده و فضاسازی قدرتمند شروع نمایش،بر گور شدگی استعاری کل فضا(جدای از فضای دیوانه خانه) دلالت دارد؟آیا نشان می دهد اتاق(فضای) راوی به مقبره ی زندگی و افکارش بدل شده است؟ به نظر می رسد طراحی های عینی و تن آسا، از بروز موقعیت ها و حس های آبستره و یا سورالیستی پرکار متن هدایت در این نمایش جلوگیری می کند و مخاطب را از لذت درک انتزاع و واقعیت ناب ایماژی به طور همزمان روی صحنه محروم می سازد.

اما در عین حال فضاسازی در این نمایش به خصوص در یک یا دو صحنه به طور چشمگیری رسا است. مشخصا صحنه ای که قصاب با چاقویش در کنار لاشه ی گوشت آویزان پرسه می زند و همزمان راوی با زن لکاته مشغول مکالمه (معاشقه؟) عنینانه ای است! و منقل هم روی صحنه دیده می شود. تناظر استعاری جسم زن لکاته و لاشه ی آویزان در رمان،به زیبایی در این صحنه عینی و اجرایی شده است..این هم ارز دانستن لاشه قصابی و جسمانیت لکاته، برگرفته از تفکر کثیف رجاله های مردسالار است ..قرایتی زنانه از بوف کور معتقد است هدایت ، نسبت به چنین نگاهی به زن و جسم او معترض می باشد .نگاهی که جسم زن را از روح تهی و هر دو را مثله می نماید و در واقع زن کشی را عمیقا منتسب به رجاله ها می داند.
**
در نمایش بوف کور، بخش مهمی از روایت توسط بازیگر نقش راوی، صرفا بازگو می شود و دست بر قضا زبان نمایشنامه در این بخش ها پرتصنع و شاید پس زننده است. لحن نوشتاری به طور کامل و ارگانیک به لحن اجرایی تبدیل نشده است.ضمن اینکه این زبان اجرایی مالیخولیا، کیفوری و رنجوری،خماری و حتی تاریخیت مستتر در لحن روایی متن بوف کور هدایت را بارز نکرده است.

در اینجا با بازی عمدتا هیستریک، اغراق شده ی بیرونی در میمیک و بیان بازیگر(راوی) و دیگران روبه رو هستیم و این ویژگی ها در بدن (خصوصا بازیگر نقش راوی) راهی نیافته و در جانش نفوذ نکرده است. درون نگری ، کم تحرکی و سکوت و سکون در بازی بازیگر نقش راوی ،دست کم در برخی جاها از ضروریات بیرون کشیدن رخوت و مخموری و اندیشناکی و البته انحراف شخصیت به نظر می رسد که اتفاق نیفتاده.

انتخاب لهجه اصفهانی و جنوبی و ... برای بازیگران با توجه به ادای گنگ و ناشمرده دیالوگها توسط آنان به جای خلاقیت و ایجاد فضاهای شنیداری تازه، اغتشاش و نارسایی شنیداری ایجاد کرده است.

شخصیت پردازی دایه با بازیگری دختر جوان در کسوت پیرزن خل وضع، رنجور و گریان در مقابل دایه داستان بوف کور قرار می گیرد. فراموش نکنیم راوی به خاطر عشق به دایه و شباهت زیاد دختر به مادرش، دختر (لکاته) را به زنی می گیرد.تصویر دایه نمایش یک تصویر تخریب شده از این شخصیت ارایه داده است.اما (هدایت وارترین) و باورکردنی ترین شخصیت روی صحنه بوف کور ،شخص حسینی مهر در نقش پیرمرد خنزر پنزری است.
***
((راوی بوف کور،دیوانه است؟))
آمیختن نامانوس داستان کوتاه "سه قطره خون" و "بوف کور" ،شاید به دلیل خوانش(قضاوت) متداول و بیشتر عوام پذیر از راوی بوف کور صورت گرفته مبنی بر اینکه تمرکز را بر دیوانگی وی می گذارد و عاقبت کار راوی بوف کور را با سرنوشت راوی سه قطه خون (که برای نوشتن شرح ماجرایش منتظر قلم و کاغذ است) در دارالمجانین و بین دیوانگان رقم می زند. بدیهی است خوانش روانکاوانه ی بوف کور و احوالات راوی اش همواره یکی از ارکان اصلی نگاه و نظر به این اثر بزرگ و مدرن ادبیات فارسی بوده است که ارتباطی با دیوانگی شخصیت در فهم عامه ندارد.
**

باشد که شاهد تداوم اجراها و خوانش های زیادتری از آثار ماندگار بزرگ ادبیات فارسی از جمله بوف کور باشیم که بحث و گفتگو و تحلیل پیرامون مباحث و مفاهیم طرح شده در آن همچنان موضوعیت تاریخی و اجتماعی دارد و در تعمیق فهم ما در عرصه فکری و زیستی و در نتیجه رهایی و آزادگی کمک کننده و رهگشا است.




 



صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام

https://telegram.me/onlytheater

اخبار تئاتر:

افسانه ماهیان «مسئولیت شکستن سکوت مطلق» را افتتاح کرد

آغاز به کار خانه نمایش با باغ‌ وحش شیشه‌ای

«دریچه» در پاریس اجرا شد

اجرای « تو با کدام باد می روی؟»در تئاتر مستقل تهران

«سونات پاییزی» اثری بی‌ادعا و یک نوع مواجهه با فیلم برگمان است

یک تماشاخانه به دلیل مشکلات مالی تعطیل شد

تئاتر «بوف کور» اجراهای خود را آغاز کرد

«بی‌پدر» در سالن «قشقایی» تئاترشهر به صحنه می‌رود

اجرای نمایش «آدم آدم است» در تالار مولوی

"نویسنده مرده است" در تالار حافظ جان می‌گیرد

دو نمایشنامه از هاینریش بل منتشر شد

«ماراساد» در تئاتر مولوی به روى صحنه مى‌رود

مهلت ارسال آثار بیستمین جشنواره تئاتر مقاومت فتح خرمشهر تمدید شد