پایگاه خبری تئاتر- گروه تئاتر اگزیت- اردشیر شیرخدایی
ارزشگذاری منتقد : سه ستاره - خوب
نام نمایش برگرفته از عنوان اثر مهم رنه مگریت، نقاش سورئالیست بلژیکی است. مگریت، یک پیپ را به واقعگرایانهترین شکل ممکن نقاشی کرد و زیر آن با خطی خوانا به زبان فرانسه نوشت: این یک پیپ نیست… در واقع با نگاه ساختشکنانه و طنزآمیزی رابطه واژه و شیء یا دال و مدلول را در اثرش برهم ریخته است. میشل فوکو، فیلسوف پرآوازه فرانسوی که با مگریت مراوداتی نیز داشته، با تماشای اثر مگریت در سال ۱۹۶۸، به دلیل همپیوندی با اندیشهی مستتر در این نقاشی، کتاب کوچکی مشتمل بر مقالات کوتاهی با همین عنوان نگاشت. در واقع این نقاشی مگریت جرقهای بود برای نگارش تحلیل چندسونگر توسط فوکو که به کاوش در ابهامها و چندمعناییها و چندپهلوییهای زبان و البته نقد مگریت از این مقولات بپردازد.
فوکو و مگریت در بستر تئوری مشترک فردیناند دوسوسور، پدر زبانشناسی مدرن، به طرح موضوعاتی مشترک از دریچه فلسفه و هنر میپردازند. اینکه نشانه در زبان دلخواسته است و واژهها به خود چیزها اشاره نمیکنند. در واقع رابطه دال و مدلول به پرسش گرفته میشود تا تأکید شود آنچه در مقام واقع قرار گرفته و مدلولی را شکل داده لزوماً به دالی که ما خیال میکنیم، بازنمیگردد. هیچ رابطهای بین معنا و ابژه وجود ندارد. به همین دلیل سوسور معتقد است اشیاء (چیزهای) این جهان مخلوق زبان یا تصورات ما هستند و معنا، ساختاری است.
در «این یک پیپ نیست» محمد مساوات، از پیپ(ها) خبری نیست. اما به نظر میرسد در گسستن نسبت آشنای دال و مدلول در روایت تلاش فراوان شده است تا رویدادهای ناخواندهای را به تجربه پیشین از واقعیت(های) دراماتیک اضافه نماید. این نمایش سعی دارد همانند آثار مگریت نگاه معمولی، آشنا و عادتگونه مخاطب را در مواجه با روایت، سوژهها و نظم معمول مرتبط بین آنها مخدوش نماید. زبان نمایش، ساختگی است. بازیگران به این زبان نامفهوم سخن میگویند و دیالوگها با اندکی تأخیر دوبله سرصحنه میشوند و یا بعضی جملات روی دیوار صحنه میافتند. این تمهید برای ایجاد فاصله هرچه بیشتر ابژههای نمایشی با مخاطبان و تمرکز بیشتر بر کاربرد فرار زبان و گفتار صورت گرفته است. در عین حال شاید در برگردان این زبان لزوماً تمام حقایق منتقل نشود و چه بسا در جاهایی فریبکاریهایی صورت گرفته است. فوکو معتقد است زبان حقیقت جهان را بیان نمیکند بلکه بازتابی از تجربه شخصی فرد است. در اینجا گویی ذات زبان نیز به عنوان ابزار معنارسان واقعیت، به پرسش گرفته میشود.
طراحی دکور و فضای نمایش به روال برخی از آثار قبلی مساوات مانند قصه ظهرجمعه و بیپدر هماهنگ با اثر و کارکردی است و صراحتاً در مقام یکی از شخصیتهای نمایش قابل بازشناسی میباشد. در نمایش «این یک پیپ نیست»، تقسیم فضایی آشپزخانه و اتاق نشیمن در طبقه پایین و حمام و اتاق خواب در طبقه بالایی، علاوه بر کاربری ظاهری و واقعیشان به فضاهایی برای مبادله متقاطع جریانهای عینی و ذهنی در کلیت نمایش مبدل میشود.
در این نمایش، دو برادر به نام جیم و جان در خانهای با هم زندگی میکنند. نقش هر کدام از آنها را دو بازیگر به اتفاق ایفا مینمایند. این دو برادر هر یک در برابر شخصیتهای دیگر، مادر و ماریا (همسر/شریک) جیم، در نمایش روایت و برخورد متضاد و متفاوتی دارند. دو پارگی نقش جیم و جان، هرکدام توسط دو بازیگر، تمهید مناسبی است برای درکپذیری تبدیل و تبادل فضای عین و ذهن در عرصههای متباین طراحی شده در نمایش. در عین حال این دوتایی بودن جیم و جان، مخاطب را با پرسشهایی مواجه میکند از قبیل اینکه آیا جیم در طبقه بالا تصویری است از جیم طبقه پایین یا بازنمایی است از او؟ یا اینکه جان با بازی بازیگر اول، تصویر متضاد جان با بازیگر دوم او نیست؟ و...
ظاهراً جان هر روز با مادرش تلفنی صحبت میکند اما جیم میگوید مادرشان بیست و پنج سال پیش آنها و پدرشان را ترک کرده است و دیگر خبری از او ندارند. از طرف دیگر ماریا همسر جیم دوباره به خانه آنها برگشته است اما جان میگوید ماریا سال گذشته در یک سانحه هوایی کشته شده است. اما ماریا روی صحنه است. زبان از طریق دیالوگ یک شخصیت ممکن است واقعیت دیالوگ شخصیت دیگر را انکار کند. به عبارت دیگر تأکید نمایش بر این است که زبان لزوماً حقایق را بازگو نمیکند. زبان ای بسا مملو از بیان نشدنیهایی است که بر صحنه به شکل سرگیجهآوری بر آنها تأکید میشود و به شکل نمادین و اغراقآمیزی جهان ذهنی هر شخصیت را ابراز مینماید.
یکی از طرفداران نامی نظر رنه مگریت، لودویک ویتگنشتاین از فلاسفه شهیر قرن بیستم بود. او آشفتگی و بینظمیهای منطقی زبان را تحلیل کرد. این فیلسوف بر زبان بیاننشدنیها، مرزهای زبان و بازی زبانی تمرکز داشت. برای ویتگنشتاین زبان نظامی از معنا است و اندیشهها در زبان وجود دارند. کاربرد اساسی زبان عرضه واقعیت است اما مرزها و مسائلی وجود دارد که زبان قادر به نشان دادن و توصیف آنها نیست. «این یک پیپ نیست»، شاید تلاشی باشد برای نشان دادن هرچند جزئی از این توصیف ناشدنیها...
تئاتر محمل قدرتمندی است که شاید بتوان مرزهای بیان نشدنی زبان را تا حدی به وسیله آن ملموس و انضمامی نمود و به واقعیت روزمره خیانت ورزید و بدین وسیله آگاهی و درک موجود را در مجموع از واقعیت(ها) و ناواقعیت(ها)، متکثر و متعالی کرد. به نظر میرسد نمایش «این یک پیپ نیست» در همین مسیر گام نهاده است.
از طرف دیگر مسأله زبان به واسطه همبستگیاش با قدرت، در این نمایش اهمیت ویژهای مییابد. در فاز دوم نمایش به واسطه درگیری دو برادر بر سر سوءظن جیم به ارتباط عاطفی برادرش با ماریا (با نمایش امکان ارتکاب به قتل برادر) و نیز حضور پلیس نامرئی به بهانه واهی در خانهشان، خشونت به شکل عریان بر صحنه درک میشود. پلیس با اینکه در صحنه دیده نمیشود، صرفاً از طریق زبان نوشتاری بر دیوار صحنه حضور کاملًا علنی و دریافتنی دارد. گزارههایی مانند:«کسی که نیست وارد پذیرایی میشود.» را میخوانیم که معادل دراماتیک جمله مگریت به نظر میرسد. این پلیس حضور مادی و فیزیکی بر صحنه و یا حتی پشت صحنه ندارد اما پای یکی از برادرها را با گلوله زخمی میکند. بدین منوال سلسله وقایع و روایتهایی بر صحنه اتفاق میافتد. پلیس(ها) فقط جیم و جان و مادر را میبینند که ظاهراً در خانه حضور داشته اما هیچ کدام از اهل خانه به جز ماریا، مادر را نمیدیدهاند. ماجرای رابطه ماریا با پدر خانواده فاش میشود و تردید بر سر مرگ طبیعی پدر بالا میگیرد. ماریا با چاقو پلیس را از پا در میآورد.
به سیاق نمایشهای خانواده و بیپدر، در «این یک پیپ نیست»، خانه که ظاهراً میبایست محمل ایمنی برای خانواده باشد به عرصه اغتشاش و خیانت و فاجعه بدل میشود. اما آیا این آشفتگی پایانی، خیال است یا واقعیت؟
مگریت در نامهای به فوکو نوشته: «چیزی آشفته نیست مگر ذهنی که جهان خیالی را به خیال میکشد.»
محمد مساوات، بی آنکه کلمهای از اهل فلسفه و اندیشه در نمایشش به کار گیرد یا اساساً مباحث فلسفی را به طور مستقیم در اثرش وارد نماید، نمایشهای دیدنی و تفسیرپذیر عمیقاً فلسفی خلق میکند. نمایشهایی که بعضاً شیوه پرداخت مفهومی و نحوه اجرایی شکلگرایشان، نسبت به محتوی داستانی اولویت دارند. نمایش «این یک پیپ نیست»، به دلیل انتخاب عنوانش بسیار ارجاعپذیر است؛ هرچند که مساوات با طرح مخدوش کردن تصویر پیپ مگریت در تراکت (بروشور) نمایش، شاید رندانه فاصله تفسیر محتوایی اثرش را با اثر مگریت حفظ مینماید.
مدت زمان طولانی اجرا، محتوای معمولی داستان و برخی از شیوههای اجرایی، «این یک پیپ نیست» را با وجود تمام جاهطلبیهای فلسفی، مفهومی و تکنیکها و طراحیهای موفقش به اثری کسل بدل کرده است که لذت تماشای یک تئاتر فکور یکسره شورمند را برای مخاطبانش مخدوش ساخته است.
صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام
https://telegram.me/onlytheater