«سوی‌کابوی»، درباره چند مرد ایرانی است که به تایلند سفر کرده‌اند و در هتل ارزان‌قیمتی در حوالی خیابان معروف سوی‌کابوی، بانکوک اقامت دارند. ظاهرا قرار است به واسطه طرح داستان هریک و جدال برخی از آنها با یکدیگر، بخشی از مسائل و مشکلات مربوط به گروه‌هایی از جامعه‌ی ایرانی با چاشنی مطایبه به نمایندگی آنها بازگو شود.

چارسو پرس: - گروه تئاتر اگزیت- اردشیر شیرخدایی:
 

ارزش‌گذاری منتقد: ۱.۵ ستاره - قابل تأمل


بیشتر این آدم‌ها به سودای سپری کردن لحظات خوش و فراموش کردن موقتی ناکامی‌ها و بدبختی‌های دامن‌گیرشان به سفر آمده‌اند. دست برقضا همزمان، مناقشات سیاسی و اعتراضات مردم در تایلند به ویژه جنبش قرمزپوشان بار دیگر بالاگرفته است و گه‌گاه از گوشه و کنار خیابان معروف نوش‌گاه‌های شبانه و معابد عیش «سوی‌کابوی»، صدای هیاهو و انفجار بمبی به گوش می‌رسد. فرودگاه اشغال شده است و مسافرین فعلا نمی‌توانند به ایران برگردند و به اجبار در هتل می‌مانند. این اتفاقات نهایتا پایان تراژیکی را برای نمایش رقم می‌زند. البته فضای ملتهب بیرونی و ناامنی عمومی، ممانعت چندانی برای خوش‌گذرانی و گاه بلهوسی برخی از این گردش‌گران فراهم نکرده است.  

طراحی صحنه و نور در «سوی‌کابوی» سیال و کارآمد است و شرایط و تغییرات اتمسفر هر صحنه داخلی هتل را در قسمت‌های مختلف به خوبی به تماشاگر منتقل می‌کند.
 
مبارزه برای زندگی بهتر
در خلاصه نمایش آمده چند گردشگر به بانکوک رفته‌اند و تظاهرات مردم در آنجا علیه ارتش کودتاگر، خیابان‌ها را بسته و پلیس اجازه نمی‌دهد گردشگرها از هتل خارج شوند....

پیراهن قرمزها، جنبش سیاسی در تایلند هستند که پس از کودتای نظامی سال ۲۰۰۶ که منجر به سقوط نخست‌وزیر وقت «تاکسین شیناواترا» شد، شکل گرفته است. این جنبش طیف‌های گسترده و متنوع مردمی و سیاسی را شامل می‌شود. از جناح چپ و فعالین لیبرال و گروهای دانشگاهی تا طرفداران طبقه کارگر و روستاییان تاکسین، همگی به کودتا و حکومت نظامی معترض‌ بوده‌اند. این تنش‌ها در همان مقطع بر صنعت گردشگری کشور تاثیر سوء داشت. سهم معناداری از درآمد سالانه کشور تایلند مربوط به صنعت گردشگری است و درصد بالایی از این سهم درآمدی به گردشگری جنسی تعلق دارد.


 هرچند روسپیگری در تایلند از سال ۱۹۶۰ میلادی غیرقانونی اعلام شده است اما به دلیل وجود دولت‌های فاسد و مصالحه‌گر، سودآوری بالای این پدیده و فقر و... همچنان این کشور یکی از اصلی‌ترین مقاصد گردشگری جنسی و در کنارش تجارت جنسی و قاچاق انسان، سوءاستفاده جنسی از کودکان در دنیا قلمداد می‌شود. طبق برآوردهای اعلام شده درآمد ناشی از روسپیگری در تایلند در سال ۲۰۱۵، مبلغ ۴/۶ میلیارد دلار می‌باشد که رقم قابل توجهی است. این درحالی است که بر اساس داده‌های جهان سرمایه‌داری نولیبرال تایلند یکی از اقتصادهای نوظهور و از کشورهای تازه صنعتی‌شده محسوب شده است و GDP «تولید ناخالص داخلی» بالا و به نوعی اقتصاد پررمقی دارد. 
 
اما در توافقی شوم و پنهان مابین دولت فاسد و سودجو، سرمایه‌داری جهانی و مردسالاری، استثمار بدن زنان و کارگران جنسی در تایلند همچنان مورد معامله است و این سوداگری پر رونق، در شرایط فقر و فلاکت برخی از مردم روستایی و شهری محقق می‌شود. 
 
همزمانی اعتراضات سرخ‌پوشان با ماجراهای گردشگران نمایش‌ «سوی‌کابوی»، صرفا برای ایجاد گره‌های دراماتیکی است و به نظر نمی‌رسد پدیدآورندگان نمایش کوشش زیادی نسبت به تمرکز بر مساله اعتراضات و از آن مهم‌تر هم‌پیوندی‌های محتمل آن با مسائل اجتماعی این مسافران داشته‌اند...
 
 به هرحال بخشی از معترضین قرمزپوش از کارگران جنسی هستند که احتمالا مورد بهره‌کشی گردشگران نمایش نیز قرار می‌گیرند.

 




قاطر عقیم
شخصیت‌پردازی در «سوی‌کابوی»، یکدست نیست. برخی شخصیت‌ها ناقص و نارسا هستند. در مواردی به بهانه ایجاد فضای طنز و عدم پرداخت مناسب، برخی از آنها در حد یک کاریکاتور ناقص فروکاسته شده‌اند. بازی‌ها در این نمایش واقع‌گرا هستند اما کمبود طنز سالم و پرداخت ناقص شخصیت در برخی موارد از اثرگذاری این رویکرد تلخ کاسته است.
 
مجتبی میردامادی، شخصیت رازآمیز و به نوعی محوری ‌«سوی‌کابوی» می‌باشد. به نظر می‌رسد مهمان دائمی هتل است. گویی قرار است در کسوت پیرخراباتی و در نقش وجدان بیدارجمعی ظاهر شود. معلم مدرسه بوده و فعالیت سیاسی داشته است. همسرش هما، بیانیه‌ای را برخلاف نظر او امضا کرده و با صمیمی‌ترین دوستش به او خیانت نمود و ترکش گفته است. حالا مجتبی سرخورده و افسرده اما صبور در هتلی در سوی‌کابوی، معشوقه‌ای در بر دارد که به قول خودش می‌تواند همسن دختر هرگز نداشته‌اش باشد. صدای انفجار بمبی او را از خواب می‌پراند و برای لحظه‌ای فکر می‌کند در موشک‌باران تهران در زمان جنگ است. اما در پناه معشوقه «کارگرجنسی» تایلندی‌اش که او را فرشته می‌نامد، آرامش می‌گیرد. فرشته پاهای او را در تشت آب شستشو می‌‌کند و ماساژش می‌دهد. دو شخصیت دیگر در نمایش برای معرفی بیشتر شخصیت مجتبی کارکرد دارند .

 

ژیار، جوان کارگر کردی است که به همراه دو نفر دیگر فقط با سیصد دلار پول به تایلند آمده‌اند. با مجتبی دوست می‌شود. در باب فرشتگان تایلندی گپ می‌زنند. مجتبی چند اسکناسی به ژیار می‌دهد تا از دخترک صندوق‌دار که به او نگاهی کرده، پذیرایی کند. در این میانه و فقط ظرف گذشت یک جلسه بعد از آشنایی، ژیار به واسطه‌ی لبخند و ‌گل ‌سری که دختر صندوق‌دار به او پیش‌کش می‌کند، عاشق پاک‌باخته‌اش می‌شود. دختر که از معترضین پیراهن قرمز بوده در تظاهرات توسط پلیس تیر می‌خورد و کشته می‌شود و ژیار عقل از کف می‌دهد. کردی می‌رقصد و به پلیس حمله می‌کند. کتک می‌خورد و بعد ناپدید می‌شود و برای همیشه مادر پیر نگرانش را چشم انتظار می‌گذارد. 
 
ونداد باغچه‌بان، همراه پسرعمه‌اش که از آمریکا آمده، به تایلند آمده‌اند. ونداد شاگرد مجتبی در مدرسه بوده و ملاقات تصادفی آنها در هتل، فرصت رفع یک سوتفاهم را برایش فراهم می‌کند. ونداد فکر می‌کرده مجتبی ماجرای او و همکلاسی دیگرش را به پدر ونداد لو داده و به نوعی زندگی اش را تیره می‌کند. از اینکه چه ماجرایی به پدر گفته شده سخنی به میان نمی‌آید. اما استاد از خودش رفع اتهام می‌کند. 

 

همه شخصیت‌های نمایش به سخاوتمندی، مجتبی و یا عاشق‌پیشگی ژیار نیستند. کاظم به همسرش به دروغ گفته سفر زیارتی آمده، اما همراه ژیار و محسن است. نگرانی طهارتش را دارد. اما نماد تزویر و دروغ و چندچهرگی و بی‌مرامی است. حتی در آخر ماجرا جنازه محسن را به ایران بر‌نمی‌گرداند. محسن دلارهای امیر و سعید، دو ایرانی دیگر در هتل را می‌دزد. چاقو می‌خورد و کشته می‌شود. آن دو هم به جرم قتل دستگیر می‌شوند. کاظم حتی حاضر نیست به توصیه مجتبی، کمی صبر کند تا از ژیار خبری برای مادر منتظرش ببرد.
 
نمایشنامه سوی‌کابوی، فارغ از مباحث و مسائلی که طرح می‌کند و احتمالا قصد نقد یا اعتراضی هم در این میان دارد، لیکن از آنجاییکه با رویکرد نابرابر جنسیت‌زده مردساخته نگاشته شده است مساله اعتراض احتمالی‌اش به نابرابری یا عدم آزادی، مغشوش است. این نگاه جنسیت‌زده بدین معنا است که همگی شخصیت‌های نمایش از معلم «روشنفکر، فعال سیاسی سابق» تا کاسب و کارگر و بزه‌کار همگی نگاه یکسان نسبت به زنان دارند. 
 
الگوی ذهنی آرمانی همه این شخصیت‌ها از زن، صرفا موجودی لذت‌رسان و ابزاری برای ارائه انواع خدمات آسایشی است. موجود آرامی که تنها ساز کامخواهی مردمدارانه را کوک کند. فهم حرف‌هایی که می‌زند مهم نیست او فقط باید در جهت حرف دل و خواست مردان نقش داشته باشد، و تحقق این امر، برای آن مردان یعنی زندگی در بهشتی زمینی... البته که در یک جامعه مردمدار این شکل از نگاه به شیوه‌های متفاوتی فراگیر است و طبیعی است که این فراگیری در یک نمایش هم منعکس شود اما اینکه همه شخصیت‌ها یک نمایش، هم یکسره چنین نگاهی داشته باشد، پرسش‌برانگیز است.

 

  موضع هنرمند در قبال این پدیده در اثرش چیست؟ اینکه اساسا چرا نمایش‌نامه نویس درباب این نابرابری موضع‌گیری نداشته است؟ آیا این نوعی همدستی با تثبیت نگاه ستمگرانه نیست؟   «سوی‌کابوی»، بر ویژگی‌های منفی اجتماعی تاکید می‌کند. خصوصیاتی که در شرایط بحرانی و خاص به وضوح بروز بیشتری می‌یابد. خصلت‌هایی مانند پنهان‌کاری، دو رویی، کلاشی، عدم تعادل، عدم کنترل یا پیش‌بینی‌ناپذیری رفتاری، بی‌ظرفیتی در شرایط متفاوت و... 
 
اما شاید توصیف نهایی این نمایش به قضاوت شخصیت مجتبی میردامادی نسبت به خویش شباهت دارد. قاطری عقیم که قدرت باروری‌ ندارد.