«پرتی» از آن دست اجراهایی است که انگار غایتی برای خود متصور نیستند. تکهای از زندگی روزمره را رَج زدهاند و مدام از فرط ملال یا رهایی از آن، تکرارش میکنند. حال اگر روایتی باشد از زیست و زمانه دخترانی که در یک خوابگاه دانشجویی، به اجبار روزگار میگذرانند و عادیترین لحظات را به پرشورترین مباحثات تبدیل میکنند.
پایگاه خبری تئاتر: «پرتی» از آن دست اجراهایی است که انگار غایتی برای خود متصور نیستند. تکهای از زندگی روزمره را رَج زدهاند و مدام از فرط ملال یا رهایی از آن، تکرارش میکنند. حال اگر روایتی باشد از زیست و زمانه دخترانی که در یک خوابگاه دانشجویی، به اجبار روزگار میگذرانند و عادیترین لحظات را به پرشورترین مباحثات تبدیل میکنند. هرکس روایت سوبژکتیو خود را بیان میکند از آنچه گذشت. او همچون شاهدی است که در محضر دادگاه، مستندات خویش را بیان میکند. گاه با خشم، گاه با توجیه و گاه با خشونت فیزیکی. روایت اما چندان دوام ندارد و روایتی دیگر، آن را به چالش میکشد. پرتی روایت این تلاش خستگیناپذیر بر سر اموری خستگیپذیر است؛ اموری به غایت روزمره: از نوبت جاروزدن تا اولویت انتخاب رنگ مقنعه، سیگارکشیدن یا از فرط ملال، خانه همسایه را دیدزدن. همهچیز در این تکرارشوندگی، بر بیغایتبودن زندگی و فقدان آرمان و البته پرتی اشاره دارد. اجرا مانند ماشینی است که مواد اولیه را چنان مسرفانه مصرف میکند که پرتی محصول از حد گذشته باشد. در این فضای آزمایشگاهی که از امر اضافه پیراسته شده، پنج دختر دانشجو حاضرند.
نمایش آنجا آغاز میشود که دختران از خواب بیدار شده و در باب اتفاقاتی که نیمساعت پیش بر آنها گذشته، بحث میکنند. این تکثر روایات البته به تکثر تصمیمها منجر نشده و گردهمایی بیآنکه گشایشی را سبب شود، ادامه یافته و گویا فقط محدودیت زمان و مکان و مناسبات مادی تولید تئاتر به این تکرار خاتمه میدهد. پرتی چندان به روانشناسی راه نمیدهد. شخصیتها مانند اجزائی قابل تعویض و تبدیلاند که میتوانند مدام نقش یکی دیگر از دختران دانشجو را بازی کنند. در طول اجرا، این جابهجاییها همراه است با تغییر در اسامی و مبادله روسریها و جابهجاشدن جایگاه مکانی.
نمایشنامه پرتی به نویسندگی رسول کاهانی را میتوان ذیل همان رویکرد تاریخی و تجربی دانست که با تئاتر حرفهای مرزبندی دارد و قرار نیست به راحتی تسلیم تفسیرهای آسانیاب شود. اما بههرحال رویکردی مخاطرهآمیز هم هست که میتواند در ایدههای اجرائی، ناکام و کملذت باقی بماند. پرتی از این منظر، با فشردهکردن زمان، مناسبات تنشآلود و البته ریتم تند، تا حد زیادی از ناکامی فاصله گرفته، اما بیغایتبودن شخصیتها، ملال زندگی روزمره را به امری رادیکال تبدیل نکرده که قرار است وضعیتی را بحرانی کند. شاید اتصال دوباره به سنت تئاتر ابزورد، بتواند پیشنهاد تازهای باشد برای این رویکرد تجربی و آلترناتیو. اما از یاد نبریم که برای تکینشدن، احتیاج به جسارت بیشتر و تمنای بحرانیکردن تمامعیار است. نکتهای که در اجرای بهار رضیزاده چندان بروز نیافته.
میتوان اجرای پرتی را نوعی از تمرین – اجرا دانست. بهار رضیزاده در مقام کارگردان، بازیگر نمایش هم هست. ایده جابهجایی شخصیتها، به تمام بازیگران این امکان را میدهد که گاه نقش کارگردان – بازیگر را هم ایفا کنند. همان فیگوری که به دیگران در باب نقش، محل قرارگرفتن و میزانسن فرمان میراند. تمهید جابهجایی شخصیتها، به فرمی از تکثرگرایی گشوده است که به نظر دموکراتیک هم میآید. اما از منظری دیگر در این جابهجایی که با میل به فرمانراندن همراه شده است، نشانی از نهادینهشدن خشونت میتوان مشاهده کرد. پرتی روایتگر دختران دانشجویی است که در یک همزیستی اجباری، مکانیسم اعمال قدرت را میآموزند و در راه منافع شخصی، به کار میبرند. در مکان بستهای چون خوابگاه دانشجویی، در غیاب زیست دموکراتیک و در کمبود منابع، در نفی دیگری، این سوءاستفاده از موقعیت و ستیز بر سر منافع است که تبدیل میشود به استراتژی بقا. پرتی پر است از نشانگان یک زیست غیردموکراتیک.
بازیها به تناسب منطق روایی تغییر میکنند. هنگام گفتوگو و استدلال، بازیها رئالیستی است. اما زمانی که کار به دستوردادن میرسد، بازی شخصیتهایی که خطاب میشوند، مکانیکی است. یادآور انقیادپذیری در قبال فرد هژمونیک خوابگاه دانشجویی. همان فیگور کارگردان – بازیگر که میل به کارگردانی و دستوردادن دارد.
در نهایت اجرای پرتی به میانجی سنت تئاتر دانشگاهی و تجربیبودن، در مرزبندی با حرفهایگری، تمنای وفاداری به آماتوریسم دارد و چندان مناسبات مادی تئاتر را به رسمیت نمیشناسد. اما برای رادیکالبودن باید جسارت بیشتری را طلب و بر وضعیت اعمال کند. حتی اگر با بیشترین پرتی ممکن روبهرو شود.
https://teater.ir/news/13549