حال میتوان به میانجی ترجمه رشکبرانگیز عبدالله کوثری از نمایشنامه «هیپولیت» یا همان «ایپولیتوس»، با جهان به نسبت رئالیستی «اوریپید» یا همان «ائوریپیدوس» به شکل بیواسطهتری مواجه شد؛ روایتی که یادآور داستان یوسف و زلیخاست.
پایگاه خبری تئاتر: میتوان با هیپولیت در باب امر تراژیک به تأمل نشست و فرجام عشقی ممنوعه را رصد کرد، اما بهنظر اجرای فرزاد امینی از هیپولیت چندان در قید این تأملات هستیشناختی نمانده و بیشتر امکان پرسشی را فراهم کرده در نسبت ما با جهان اوریپید و شیوه اجرائی آن. میدانیم که اوریپید چندان در دوران حیات خود کامیاب نبوده و بعضی آثارش مانند باکخانتها، تنها از پس نقاب مرگ بوده که به موفقیتهایی رسیده. حال به مدد اجرای فرزاد امینی، ما با یک هیپولیت روبهرو هستیم که قرار است در نسبت با اینجا و اکنون ما معنا یابد.
کنشی که با ساختشکنی از متن و اقتدارزدایی از آن، با افراط در کمینهگرایی و حذف قسمتهای زیادی از دیالوگها، به اجرائی گرایش دارد که قرار است بدنها و بیانها، بحرانی شده و نیروهای درونیشان، شدت یافته و اغلب با تکرارشدنها، تأکیدی باشند بر فاجعهای که قرار است نازل شود. تراژدی البته منطق خاص خود را دارد و اغلب مصائبش توضیحناپذیر است. همچنان که تخطی هیپولیت، خشم الههای چون آفرودیت را برانگیخته و در نهایت عشقی ممنوعه را در دل فایدرا یا همان فدر،روشن میکند.
فرزاد امینی چندان به مناسبات اوریپیدی وفادار نبوده و تمنای آن دارد که شخصیتها در یک نظام زیباشناسی مبتنیبر اغراق و شدتمندی، بیش از آنکه در مقابل هم قرار گیرند تا همدیگر خطاب کنند، فضایی مشترک بسازند که کلام و ریتوریک مترتب بر آن، نه یک غایت که وسیلهای باشد در خدمت ساختن آن فضای پرابهام و تفسیرپذیر.
بیجهت نیست که حرکت بازیگران، با آن حضور همیشگی و درهمتنیدگی، این امکان را فراهم میکند که همه بازیگران به شکل مشترک، گفتاری مانند «دروازههای مرگ پیش رویش گشوده است» را بر زبان رانده و گویا تکثر هیپولیت شوند. با آنکه طراحی لباس بر تمایز و تفاوت اشاره دارد، اما سیالیت حرکات و ریتم شتابناک اجرا، همبستگی و شباهت را تداعی کرده و روایت شاعرانه را بر امر تراژیک تفوق بخشیده. پس فرم اجرائی ترکیبی است از شیوه بیومکانیکال میرهولد، تئاتر شقاوت آرتو و حتی سنتهای شرقی نمایش مانند کاتاکالی.
روایتزدایی از هیپولیت، البته که به کار این رویکرد مینیمالیستی و شاعرانه خواهد آمد. فرزاد امینی با طریقتی که در مواجهه با جهان یونان باستان اتخاذ کرده، بر این نکته اشاره دارد که گویا دیرزمانی است اجرائی کاملا وفادارانه به نمایشنامههایی مانند اوریپید، در جهان شتابناک مدرن ناممکن شده و تنها میتوان به دقایقی از نمایشنامه چنگ زد و بخت اجرا یافت. پس چه باک اگر که با روایتی شخصی از هیپولیتی روبهرو شویم که چندان به متعینشدن و فهمپذیری تن نداده و بیشتر در سودای بحرانیکردن بدنها و بیانهاست. اجرای این روزهای هیپولیت در تئاتر مستقل تهران، با اندکی مسامحه یادآور نقاشیهای روتکو است که برای مواجهه درست با آن بایستی در آن سکنا گزید و حالوهوا عوض کرد و سلوک عارفانه داشت.
طراحی صحنه با آن پارچهای که فضای انتزاعی داخل را از هیاهوی خارج جدا کرده، با آن چاقوها و شمعدانهای روشن، یادآور ضیافتی است ملهم از خشونت، مصیبتهای عشقی ممنوعه و انتظار برای پادافره گناهان. این مرزکشی که تجمیع نیروها را باعث شده و نشان از تقدیرگرایی است، مانند حصاری عمل میکند که راهی به خروج و رستگاری نداشته و تأکیدی است بر تقدیر فروبسته شخصیتها که در طول اجرا، گرد هم آورده شده و مستوجب نوعی از یکسانسازی و تمایززدایی است.
در نهایت میتوان خوانش فرزاد امینی و شیوه اجرائی او را آنجا ناموفق دانست که تلاش برای معاصرکردن جهان اوریپیدی را به آن فرجامی نرسانده که بتوان با شهامت بر آن شهادت داد و یادآور شد که هیپولیت معاصر ما، چگونه در مواجهه با تقدیر، عشق و گفتار پدر، قرار است عاملیت خود را اجرا کند و مقهور نیروهای تقدیر نشود. این معاصرشدن، البته میتواند با خوانشی تازه و تخطیگرایانه همراه باشد، آنهم در کاستن از کنشهای متورم بدنی و افزودن بر منطق روایی؛ اینکه در پایان بتوان با هیپولیتی معاصر همراه شد که ما را خطاب میکند و سودای انقلابیبودن و رادیکالیسم دارد. یک هیپولیت که شاید به عشق تن داده و سوژه سیاسی شده.
https://teater.ir/news/14229