پایگاه خبری تئاتر: هاشمی با چهارمین فیلم خود نشان داده است که میتواند در ژانرهای مختلف دست به تجربه بزند و این امر نشان از روحیه نترس او دارد. سینمای کودک در این سالها با افت و خیزهای فراوانی همراه بوده به گونهای که گاهی رکورد فروش سینمای ایران را هم جابهجا کرده است. افشین هاشمی کارگردان، بازیگر و نویسنده پر کاری در تئاتر و سینما شده است و به همین مناسبت پای حرفهای او نشستهایم.
آیا اتفاق عجیبی برای فیلم «خاله قورباغه» در زمان اکران افتاده است؟
اگر به جدول اکران نگاه کنید و فیلمهای روی پرده سینماها را مرور کنید، متوجه میشوید که فیلم «خاله قورباغه» دومین فیلم پرفروش پس از فیلم «هزارپا» تا هفته قبل بود. چرا میگویم هفته قبل؟ برای اینکه از هفته قبل دو فیلم کمدی جدید هم به چرخه اکران اضافه شده است. فیلمهای «دارکوب» و «به وقت خماری» هم که همزمان با «خاله قورباغه» اکران شده بودند فروش کمتری نسبت به ما داشتند. این موضوع را با کمال احترام به هنرمندان این فیلمها، به معنای برد و باخت نمیگویم بلکه به معنای یک بررسی فرهنگی مطرح میکنم. این یعنی کودکان ایرانی و خانوادههایشان به سینما علاقه دارند و اگر فیلمی برای آنها تولید شود به دیدن آن خواهند رفت.
باید تاکید کنیم که یکی از چالشهای اصلی شما سرگرم کردن خانوادهها به همراه کودکانشان بوده است. در این باره بگویید.
مثلی بین سینماگران دهه ۱۳۶۰ که سینمای کودک خیلی فعال بود، وجود داشت که: «هر بلیت فیلم کودک، یعنی سه بلیت». در واقع، کودکان که نمیتوانند خودشان تنها به سینما بیایند بلکه باید با پدر و مادرشان به آنجا بروند پس به ازای هر کودک که بخواهد فیلم را ببیند سه بلیت فروخته میشود. در نتیجه سینماگران در واکنش به این مسئله میتوانند پدر و مادرها را فراموش کنند و فیلمی تنها برای کودکان بسازند یا اینکه فیلمی برای لذت تمام اعضای خانواده بسازند. در فیلمهای گروه سنی کودک فرنگی، این فیلمها با اینکه برای بزرگسالان تولید نشده ولی برای آنها هم بسیار لذتبخش و زیبا هستند. برای جواب به شما باید تاکید کنم که خانم طائرپور نویسنده «خاله قورباغه» این موضوع را در نظر گرفته بودند و من بیشتر در اجرا و کارگردانی فعالیت داشتم.
نوع قهرمانپردازی فیلم شما متفاوت است. معمولا در فیلمهای گروه سنی کودک و نوجوان با شخصیتهایی مواجه هستیم که بچهها با آنها همذاتپنداری میکنند. به نظر میرسد شخصیت محوری فیلم «خاله قورباغه» همانطور که از اسم فیلم برمیآید خود خاله قورباغه باشد. ولی نوهها هم به او کمک میکنند.
در واقع، قهرمانان اصلی فیلم را اگر به معنای نجاتدهنگان در نظر بگیریم، بچهها یا همان نوههای خاله قورباغه میشوند. اگر قهرمان را به معنای شخصیت اصلی در نظر بگیریم او کسی نیست جز خاله قورباغه. در نتیجه، آن شخصیتهایی که درام را راه میاندازند و موتور محرکه اصلی داستان هستند نوههای خاله هستند. خاله قورباغه، شخصیتی است که داستان حول محور او شکل میگیرد.
در واقع امکان دارد که شخصیت خاله قورباغه برای این در مرکز داستان قرار دارد که ادای دینی به مجموعه قبلی «خاله قورباغه» بشود؟
این موضوع به نویسنده برمیگردد. البته باید بگویم که ادای دینی صورت نگرفته است. کاراکتر خاله قورباغه چه در مجموعه قبلی و چه در این فیلم حضور دارد ولی هر دو فیلم هم مستقل هستند. شما اگر مجموعه قدیمی را ندیده باشید، باز هم میتوانید با فیلم «خاله قورباغه» جدید رابطه برقرار کنید. به نظرم، کاراکتر خاله قورباغه به خود شخصیت خانم طائرپور برمیگردد. ایشان دختر یک مادر، مادر سه فرزند و همچنین فرزندانشان نوه یک مادربزرگ هستند. میخواهم بگویم که یک جورایی خاله قورباغه برایم تداعیگر خود فرشته طائرپور است. بنابراین طبیعی به نظر میرسد که خانم طائرپور قصه را برای شخصیت خودش نوشته و در اصل شخصیت محوری قصه هم خودش باشد. اما تاکید میکنم که قهرمان اصلی فیلم بچهها هستند. به نظر میرسد علاقه دارید در ژانرهای مختلف کار کنید. در این میان شاید علاقه شدیدی به ژانر موزیکال هم داشته باشید. برای اینکه ساز مینوازید و موسیقی جزو لاینفک زندگی شما شده است. بله. آرزویم ساختن یک فیلم کاملا موزیکال است. موسیقی فیلم «خاله قورباغه» پیش از کارگردانی من توسط سعید شهرام ساخته شده بود. من هم باید ما به ازای تصویری قطعههای موسیقی را در امکانات عروسکی پیدا میکردم. بنابراین سعی کردم در کلیپهایی که ساخته میشود آنچه که در ترانهها و قطعههای موسیقی گفته میشود، تصویری شود. طبیعتا برای این کار باید شناخت از موسیقی داشته باشید.
نوشتن و اجرای ترانههای فیلم «خاله قورباغه» هم بخش مشکلی به نظر میرسد.
به نظرم سختیِ کار بیشتر برای آقای سعید شهرام بود که روی ترانهها موسیقی ساخته است.
درباره نوههای خاله قورباغه چه نظری دارید؟ خود شما هم صداپیشه یکی از آنها بودید.
نوهها هر کدام خاصیتهای مخصوص به خود را دارند. آنها در کنار هم به یک وحدت میرسند. در میان نوهها میبینیم که یکی تند میدود، دیگری فکرش خوب کار میکند، یکی دیگر هم امکان شنای زیرآب دارد و یکی هم شجاعت و پیگیری دارد. بنابراین امکانات خاص هر کدام از نوهها در درام کاربرد دارد.
شاهد بخشهای آموزشی در کنار بخشهای سرگرمکننده هم هستیم. مثلا یکی از نوهها روی ویلچر است، دیگری رنگینپوست و بعضیها هم زبان متفاوتی دارند. به نظر میرسد این کار به بچهها آموزش مدارا میدهد.
این چیزی که درباره تفاوت بچهها میگویید به کاراکترپردازی ربط دارد و به بخش آموزشی ربطی ندارد. این کاراکترها در هر فیلم دیگری هم باشند، باید فرق داشته باشند. دلیل اصلیاش هم این است که مخاطب باید بتواند کاراکترها را از هم تشخیص بدهد و هر کدام هم باید دارای ویژگی خاص مخصوص به خود باشد. اگر کاراکتری اینگونه نباشد باید از داستان حذف بشود؛ کما اینکه دو عروسک هم در فیلمنامه بودند که کارایی خاص و ویژهای نداشتند و آنها را حذف کردیم. بخش آموزشی که میگویید به مادرانگی نویسنده مربوط میشود. اگر به من بود فیلم «خاله قورباغه» را کاملا ماجراجویانه میکردم. بخش آموزشی را هم به طور کامل حذف میکردم. در خلالِ ماجرا آموزش خودش اتفاق میافتد. وقتی یک مادر نویسنده فیلم است تلاش میکند که به بچهها در حین خوشگذرانی چیزهایی را هم آموزش بدهد. خانم طائرپور به عنوان نویسنده دوست داشتند که این کار را بکنند. از منظری دیگر اگر بخواهیم روی این موضوع تاکید کنیم باید بگوییم که انیمیشنهایی مانند «در جستجوی نمو» (۲۰۰۳) و «در جستجوی دوری» (۲۰۱۶) که فروش بسیار بالایی هم داشتند به شدت آموزنده بودند. آنها تلاش کردند که عناصر مختلفی را به وسیله ایجاد موقعیتها و سفرهای ماجراجویانه در زندگی به کودکان آموزش بدهند. اما در سینمای ایران شاهد روندی معکوس هستیم و مدام شاهد شعار و پروپاگاندا هستیم. یکی از نکات مثبت فیلم «خاله قورباغه» دوری از همین شعارزدگی است. به نظرم ابتدا باید تماشاگر را سرگرم کنید و بعد اگر شد به او آموزش بدهید. بخش آموزنده داستان باید زیر لوای بخش مفرح قرار بگیرد. در واقع، مخاطب باید فکر کند که سرگرم میشود و متوجه نشود که چیزی هم یاد میگیرد؛ ولی در همین حیص و بیص چیزی هم یاد میگیرد. با فرشته طائرپور در همین رابطه خیلی گفتوگو کردیم. با این بخش از فیلمنامه هم خیلی کلنجار رفتیم. تلاش کردیم که بخش آموزشی داستان تا آنجا که امکان دارد خلاصه بشود. اگر بخواهم مثال بزنم باید به سکانس آواز کاراکتر هندی اشاره کنم. این بخش در فیلمنامه به صورت اجرای آواز نبود و تمام حرفهای این سکانس به صورت دیالوگ رد و بدل میشد بنابراین آن دیالوگها در اجرا را تبدیل به یک کلیپ موزیکال کردم. همیشه فکر میکردم که در اجرا چه کاری باید انجام بدهم تا این ماجرای «بچهها یاد بگیرید که اینگونه باید کاری را انجام بدهید» در فیلم اتفاق نیفتد. مخصوصا از این ماجرا در میزانسنها هم دوری کردم.
فیلم «خاله قورباغه» به هیچ عنوان سفارشی نیست؛ در واقع فیلمی مردمی برای بچههای مردم است ولی به نظر میرسد که شاید ارگانهایی مانند صداوسیما تلاش میکنند چنین فیلمهایی دیده نشود. این حاشیهها و در واقع روند اکران هم جزئی از کشمکشهای هنرمندان شده است.
واقعا نمیدانم مشکل کار کجاست! نمیدانم که اگر ناهماهنگی وجود دارد در کجاست و چرا اصلا اتفاق افتاد! واقعا ما چه باید کنیم که این ناهماهنگیها به وجود نیاید؟ به نظرم، چه چیزی بهتر از اینکه محصولی وطنی برای بچهها تولید کنیم که فرهنگ و هنر خودمان درونش است. بچهها با دیدن این فیلمها با فرهنگ ملی و وطنی آشنا میشوند. مگر رسانه ملی کاری غیر از این دارد؟ در حال حاضر محصولی تولید شده که صداوسیما کوچکترین زحمتی برای آن نکشیده است و حالا نفهمیدم چرا در معرفی آن کمکاری کرد. مگر این سازمان با صرف بودجههای سنگین چنین هدفی را دنبال نمیکند؟! با نگاهِ واقعبینانه، بعضی مدیران به دنبال منفعت شخصی هستند. ولی حتا اگر آنها هم به جای اینکه تنها جلوی پایشان را ببیند، به فراسوی ژرفتر نگاه بیندازند، درخواهند یافت که فیلمهایی مانند «خاله قورباغه» علاوه بر سود جمعی (اگر برایش مسئولیتی حس نمیکنند)، برایشان حتا سود شخصی هم دارد. وقتی بچهای را تربیت میکنید نتایج کار شما چیزی نیست که در کوتاهمدت و ظاهر ماجرا به چشم بیاید؛ بلکه امری طولانی مدت است.
چهارمین فیلم شما اکران شده و در ژانر متفاوتی هم بوده است. پنجمین فیلم خودتان را هم کلید زدهاید؟
به دنبال جذب سرمایه برای فیلم پنجم خودم هستم. این فیلم هم مفرح و طناز است به نامِ «خداحافظ دختر شیرازی». اگر سرمایهاش فراهم شود این فیلم را جلوی دروبین میبرم.
به نظر میرسد علاقه بسیار وافری به تولید فیلمهای مردمی دارید و از فیلمهای به قول معروف هنری و جشنوارهای دوری میکنید.
این تقسیمبندی را قبول ندارم. برایم مهم است تصمیم بگیرم که چه حرفی را میخواهم بزنم. فیلمی به نام «صدای آهسته» ساختهام که دو سالی میشود در فهرست انتظار اکران در گروه سینمایی «هنر و تجربه» است. برای اکران این فیلم اگر سرگروهیِ سینما آزادی را هم بدهند، قبول میکنم. فیلم «صدای آهسته» برای مخاطب گسترده تولید نشده و تماشاگران خاصی خواهد داشت پس باید در فضای خاص خودش هم اکران بشود. اما طبیعی است که دوست دارم فیلمهایم دیده بشود. به زعم من، کارگردانهای روشنفکرانهترین فیلمها هم دوست دارند که آثارشان با بیشترین مخاطب دیده بشود. هیچ فیلمی در جهان برای دیده نشدن، ساخته نشده است.
البته مدتها است که فیلمهای روشنفکری مورد توجه مردم نیستند و شاهد هستیم که فیلمهای ژانر کمدی و برخی ژانرهای دیگر فروش بسیار بالایی دارند. برای همین چنین دستهبندیهایی هم شکل گرفته است.
اگر در خاطرتان باشد اکران یکی از فیلمهای اصغر فرهادی همزمان بود با یکی از فیلمهای مسعود دهنمکی و هردو خیلی خوب میفروختند. به نظرم کیفیت آثار اجتماعی یا روشنفکری خیلی مهم است. اما بخش دیگر این موضوع به روحیه جامعه برمیگردد. ممکن است جامعه حوصله دیدن فیلمهای جدی را نداشته باشد. گاهی پیش میآید که معضلات زندگی مردم از معضلات مطرح شده در فیلمی اجتماعی یا روشنفکری جدیتر میشود؛ فیلمهای کمدی در این شرایط خودشان را بیشتر به رخ میکشند.