پایگاه خبری تئاتر: با ورود به سالن نمایش متوجه میشویم بروشور نمایش به همراه یک بروشور تبلیغاتی سالن زیبایی و لاغری روی صندلیها قرار گرفته است. مشخصات خانم دکتری که از حامیان پروژه هستند با شماره نظام پزشکی وعنوان پوست، زیبایی، لاغری و لیزر روی برگه اول درج شده است. پاک کردن تاتو، کاشت مو و ابرو، تزریق بوتاکس، جوانسازی صورت، لیفتینگ و... از خدمات قابل ارائه است. تحمیل بروشور تبلیغاتی جوانسازی و زیباسازی همراه با بروشور تئاتر، حس ناخوشایندی را در من ایجاد کرد. اما این شکل از تبلیغ تهاجمی و دمدستی فقط به روی صندلیهای سالن نمایش ختم نمیشود بلکه به صورت مستقیم، از زبان بازیگران نمایش با اشاره به نام و نشانی یکی از اسپانسرها روی صحنه بیان میشود. ادبیات نمایشی ( !!؟ ) توسط افراد حرفهای این عرصه به طور رسمی در خدمت تجارت و بازار قرار گرفته است. آیا از این شکل کالایی شدن تئاتر انتظار تفکر و جریانسازی میرود؟ واقعا نگاه تئاتر کالایی شده و تجارتی نسبت به زنان و آگاهی زنانه چیست؟ موسساتی که اغلب در جهت استانداردسازیهای مردسالارانه سرمایهداری و بعضا زنستیز از زیبایی و بدن زنان فعالیت دارند و مورد نقد جنبشهای آگاه زنان هستند، چه نوع از آگاهی زنان را در تئاتری زنمحور مورد پشتیبانی قرار خواهند داد؟
به نظر میرسد تئاتر تجارتی برای بقاء خود، پیشاپیش جوهر اصلی خودش را فروخته است. سیاستهای خصوصیسازی تئاتر، تاثیرش را بدین شکل بر ادبیات نمایشی برجای گذاشته است. ادبیات نمایشی به بهای پشتوانهی مالی بخش خصوصی، در اندازه تبلیغاتچی یک سالن لاغری و کاشت ناخن تنزل پیدا کرده است.
تثبیت نگاه فرودست به زنان
محبوبهها، یک دورهمی زنانه از همدانشگاهیهای قدیمی است. بعد از مدتها دور هم جمع شدهاند. شعله، میزبان است و فالگیری را هم دعوت کرده تا ظاهرا آینده و بخت دوستانش را پیشبینی کند. تقریبا محور اصلی تمام مکالمات حول به چنگ آوردن مردی در زندگی این زنها است. گویی همهی هویت، اصالت، ذهنیت و معنای وجودی این انسانها در گرو وجود یک مرد خلاصه شده است. آخر ماجرا هم مشخص میشود همه این دوستان به شعله، خیانت کردهاند و با شوهر خیانتپیشه او اشکان رابطه داشتند، بی آنکه آن دیگری از ماجرا خبر داشته باشد. فالگیر هم کارمند اخراجی شرکت اشکان است که به درخواستاش برای رابطه جواب رد داده است و زن در پی انتقام این دست رد زدن، ماجراهای رابطهها را به شعله لو میدهد و در واقع این دورهمی برای رو کردن چهرهی واقعی این زنان ترتیب داده شده است.
ژاله صامتی، کارگردان گفته:«این زنان نمایندهی طبقات مختلف اجتماعی هستند، زنانی که زنان جامعه ما را نمایندگی میکنند.»
تمام شخصیتهای این نمایش ضعیف، وابسته، خیانتکار، دروغگو، فاقد عاملیت و هویت مستقل هستند. اما آیا تمام زنان جامعه ایرانی به همین شکل فکر و زیست میکنند؟
آیا واقعا این نگاه نرینهمدارانه نیست که تمام زنان جامعه را از هر طبقهای ضعیف، خیانتکار، احساساتی محض، دروغگو و فاقد عاملیت در انتخاب و هویت مستقل میانگارد؟ و آنها را در جنگ و رقابت ابدی بر سر مردان (در اینجا یک مرد) تصویر میکند؟ آیا واقعا این ویژگیهای همه زنان مدرن طبقه متوسط است که احتمالا نویسنده، کارگردان و همه بازیگران نمایش نیز به آن تعلق دارند؟ تحقیر همه زنان به مثابهی موجوداتی خیانتکار، سطحی، وابسته که هیچ هدف مهمی در زندگی ندارند به جز تصاحب مردی ثروتمند، توهینآمیز نیست؟ آیا ایدهآلیزه کردن دراماتیک سوپربدمنی خیانتکار که با کاریزمای وجود منحوساش همه این زنان تحصیل کرده از طبقات مختلف اجتماعی! با عقاید و رفتارهای متفاوت را در دام خود اسیر کرده است، جدای از واقعیتهای موجودش در اجتماع، نشانهی درونی کردن انگارههای نرینهمدار و تثبیت شده در ذهنیت نویسنده و پدیدآورندگان محبوبهها تلقی نمیشود؟ پس ویژگیها و تواناییهای واقعی زنان به عنوان انسان در کجای این نمایش معرفی شده است؟
اگرچه همه این مسائل و معضلات بخشی از واقعیتهای تلخ جامعه مردسالار و طبقاتی کنونی است. اما واقعا چرا نمایندگانی از زنان آگاه و مستقل در این نمایش وجود ندارد. این انتخاب سازندگان یک انتخاب ضد زن است. محبوبهها، برای مخاطباناش با انگارههای احتمالی جنسیتزده، چه آگاهی و بازنگری به همراه دارد؟
بازتولید انگارههای جنسیتزده
در بروشور نمایش محبوبهها با توسل به نقل قولی منتسب به سیمین بهبهانی، احتمالا قرار است به مردان درس عاشق بودن، بیاموزد و نگاه انسانی و مهرورزانه را نسبت به زنان یادآور شود. اما با توجه به نگاه جنسیتگرا و جزمگرایانه متن که در رویکرد نمایش هم وجود دارد، این هدف به طور معکوس فعال میشود و انگارههای نابرابری و سرکوبگر را تثبیت و بدون تغییر باقی میگذارد:
«من اگر مرد بودم، دست زنی را میگرفتم، پابهپایش فصلها را قدم میزدم و برایش از دلدادگی میگفتم. تا لااقل یک دختر در دنیا از هیچ چیز نترسد. شما زنها را نمیشناسید زنها ترسواند، زنها از همه چیز میترسند. از تنهایی، از دلتنگی، از فردا، از زشت شدن، از دیده نشدن، از جایگزین شدن، از تکراری شدن، از پیر شدن، از دوست داشته نشدن... کافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشید... عشق ورزیدن و عاشق کردن، هنرمردانه است. وقتی زنها شروع کنند به ناز خریدن و نازکشیدن، دنیا به هم میخورد.»
این نوشته جنسیتزده که البته بخشهایی از آن شاید به صلاحدید حامیان مالی ضدچروک و تتوکار پروژه حذف شده است، نگاه جنسیتی و کلیشههای سرکوبگرانه را بازتولید و تبلیغ میکند و به جای تاکید بر اصل برابری، احترام و عشق متقابل و البته یادآوری اهمیت مساله عاملیت در انتخاب و رابطه، کلیشههای قهقرایی و جنسیتزده را رمانتیزه مینماید. رویکرد این نوشته قابل تطبیق بر جهانبینی نمایش محبوبهها است. جهانی که در آن بر دوگانههای تفکیکناپذیر و ابدی پافشاری شده و ویژگیهای مختلف جنسیتی به طور کلیشهای و ذاتگرایانه دستهبندی میشود. هیچ تفاوت و تنوع پایهای را در زنان یا مردان میسر نمیداند و معتقد است خصلتهایشان مثل زنجیر آنها را به دو شکل مطلق تفکیک مینماید. بدیهی است زنان و مردان واجد تفاوتهای بیولوژیکی و بعضا اجتماعی هستند اما نگاه نرینهمدار ویژگیها و مشخصات زنانه و مردانه را ذیل معیارها و کدهای تثبیتشده و تغییرناپذیر دستهبندی مینماید که البته در عرصه کلانتر به نابرابریهای حقوقی و اجتماعی و... منتج میشود. گفتار جنسیتزده گاه با زیرکی صفات و ویژگی فراانسانی به زنان منتسب میکند تا ذیل تعریف فرازمینی از زن، رفتار کاملا طبیعی و انسانیشان را سرکوب کند. عشق جنسیتپذیر نیست و تقدس عشق به برابری و عاملیت آگاهانه دوطرفه آن است.
فاطمه مرنیسی، نویسنده، جامعهشناس و فعال مراکشی معتقد بود:«به ما گفتهاند که قبول کن و ساکت باش! من معتقد نیستم که مردان بیشتر امکان بیان خود را داشتهاند، اما حداقل آنها مجبور نبودهاند با این حقیقت کنار بیایند که نقایص وجودیشان به عنوان صفاتی مقدس و بخشی از هویت و خصوصیتشان به جهانیان اعلام شود، اما در مورد زنان چنین بوده، در نتیجه این عوامل در وضع قوانین مربوط به ما زنان اثر گذارده، بر ضد ما عمل کرده.»
انگارهی مردساخته که همه زنان را ترسو میداند، لاجرم تمام آنها را تملکپذیر، شیگونه، خصوصی، فاقد فاعلیت و منفعل و نهایتا ناقصالعقل میپندارد. اما حقیقت این است که مردان هم از تنهایی، دلتنگی، دیده نشدن، جایگزین شدن، پیر شدن و دوست داشته نشدن و… میترسند. این بی توجهی به تنوع و تکثر و تفاوت در انسانها اشتباه بزرگ و خطرسازی است. مطلقنگری مردسالارانه باعث ایجاد نابرابری و سرکوب است. در فرهنگ مردسالار از دوران کودکی به پسربچه گوشزد میشود گریه کار مردان نیست. گریه به عنوان مظهر بروز احساسات انسانی از همان ابتدا در وجود بیشتر پسران سرکوب میشود. فرهنگ مردساخته سعی دارد زن را صرفا موجودی دنبالهرو، ضعیف و وابسته بیانگارد. او را محکوم به گریستن، ترسیدن و بیعاملیتی حتی در دوست داشتن، میداند و میکوشد این مسائل را به صورت فرهنگی در اذهان عمومی تثبیت و به عنوان واقعیت ازلی جلوه دهد.
ویرانی انواع زیباییها
انگارههای نرینهمدار زیبایی را در معیارهای مشخص به اجتماع حقنه میکند. مردسالاری و سرمایهداری ذیل پیوندی منحوس استانداردهای مشخصی از زیبایی، شکل بدن و جذابیت را از طریق صنعت مد و زیبایی، رسانه، تبلیغات و... به اجتماع و خصوصا زنان تحمیل میکنند. در واقع این شرایط باعث شده تصویری که افراد جامعه بهویژه زنان از خود و واقعیت بیولوژیک، بدنی و سنشان در ذهن دارند تحت تاثیر تصویری که ذیل عنوان معیارهای زیبایی، کالبدی و حتی سنی از بیرون بر آنها تحمیل میشود، دچار خدشه شده و در بسیاری از موارد آنها را دچار نارضایتی، عدم اعتماد به نفس و اقدام به اعمال جراحی کند. ترس از پیری ناشی از تثبیت انگارههای مردسالارانه از نسبت سن و زیبایی در زنان است. در ذهنیت جنسیتزده یک اجتماع نرینهمدار، خطوط چهره مردان نشانهای از شخصیت او در نظر گرفته میشود و خطوط چهره زن نشانه ضعف و پیری و کم شدن جاذبه جنسی تلقی شده است. اسکار وایلد درباره زن و انتظارات جامعه از او میگوید:«چهره مرد خودنگاری زندگی اوست و چهره زن فریب و افسانه او.»
سودآوری صنعت زیبایی و متعلقاتاش به کمک مردسالاری، به اشکال مختلف باعث جذب وسواسگونه زنان و حتی مردان به مراکز زیبایی شده است. تبلیغ موسسات لاغری و زیبایی در این نمایش به معنای اعتقاد خالقان محبوبهها به جذب حداکثری مخاطبان نمایش به این مراکز است. در فضای مجازی و تبلیغات محبوبهها، نویسنده و برخی از بازیگران و... هم در محل سالن زیبایی حضور به هم رساندهاند و از فعالیتهای آن تمجید میکنند. بدیهی است انتخاب و روش هر شخص برای زیبا بودن و زیبا شدن، محترم است و جزو حقوق ابتدایی فردیاش قلمداد میشود. اما چون در تئاتر هستیم رابطه این تبلیغات با پدیدآورندگان محبوبهها، این شبهه را به وجود میآورد که هدف و پیام نمایش با توجه به رویکردش شاید در جملات ذیل خلاصه میشود:
مهم نیست زن مستقل، پر دانش، صاحب ایده و هنر و... باشید. این ویژگیها و تواناییها در شما در درجهی چندم اهمیت قرار دارد. بوتاکس کنید، پوست صورت خود را جوان کنید، تاتو کنید و لاغر شوید، تا محبوب واقع شوید. تا ابژه خوب عشق باشید! پس اینگونه است که ایده اصلی نوشتهی انتخابی بروشور محقق میشود! نازتان خریدار پیدا میکند، دیگر مجبور نیستید ناز کسی را بکشید!
تئاتر تجاری همیشه از جامعه عقبتر میایستد.
آیا محبوبهها به عنوان یک نمایش زنانه آگاهی نقادانهای نسبت به نابرابریها طرح مینماید؟ چه معیارهایی برای آگاهی و رهایی مخاطباناش به خصوص زنان از تحمیلها و استانداردهای کلیشهای سرکوبگر پیشنهاد میدهد؟ آیا نگاه مترقی در جهت تخریب این جریان یکسرهانگار و جنسیتگرا دارد؟ واقعیت این است که محبوبهها، در حالت خوشبینانه نسبت به نابرابریها و نگاه ابژهوار به زنان به بهانهی نگاه بیطرفانه، با بیتفاوتی عبور میکند و به عبارتی دیگر با وضعیت موجود همدستی میکند.
اساسا آگاهی و جهانبینی هنرمندان تئاتر با توجه به رسالت آگاهیبخشی این نهاد نسبت به طرح مسائل، ضروری است. چگونه باید درک و فهم هنرمندان را در ارائه جهان متنوع و متکثر زنان خصوصا در وضعیت نابرابر و تبعیضآمیز کنونی، محک زد؟ اگر هنرمندان تئاتر فارغ از جنسیت بیولوژیکیشان، بیباور به تبعیض جنسی و آگاهی جنسیتی باشند، تکلیف چیست؟
محبوبهها به جز بازتولید یک بخش از واقعیت تلخ مناسبات جاری با لحن مطایبهآمیز و شاید جذاب برای عدهای، چه ایده و پیشنهادهای تاثیرگذار و آگاهی برای مخاطباناش دارد؟ محبوبهها شاید مفرح و سرگرمکننده باشد اما تاثیرگذار و آگاه نیست. تئاتر نهاد آگاهی، است. آیا تئاتر نباید جلوتر از جامعه بایستد؟ فرق تئاتر با سریالهای زرد تلویزیونی چیست؟ محبوبهها در جهت حفظ نظم موجود و ایمنی ساحتهای مردمدارانه تمامی تلاشاش را انجام داده است. همه اینها وقتی تلختر میشود که پدیدآورندگان این نمایش زنان هستند. پیشینه فکری نوشین تبریزی خصوصا نسبت به معرفی زنان در آثار نمایشی قبلیاش کمابیش به همین رویه بوده است. نگاه به زن در تئاتر ایران نیازمند آسیبشناسی جدی است. عموما زنان در تئاتر یا با رویکرد اغراقآمیز در پرداخت مصائب و مشکلات حضور دارند یا اساسا نگاه کلیشهوار ونرینهمحور نسبت به آنها تکرار میشود. حضور زنان واقعی و تنوع قدرتمند آنها در عرصه تئاتر کمتر محقق شده است.
مخاطبان این نمایش، بعد از تماشای آن چه تصویری از زنان دریافت میکنند؟ شاید تولیدکنندگان نمایش گمان کردهاند احتمالا برخی از زنان تماشاگر چنانچه از اینکه ببینند شخصیت مرد نمایش که البته غائب است و همزمان با چهار یا پنج زن دیگر درارتباط بوده است، نسبت به جفادیدگی احتمالی خود احساس دلگرمی میکنند و خوشحال میشوند! شاید هم به مدد عوامل نمایش به تبلیغات زیباسازی و جوانسازی جامه عمل بپوشانند و زندگیشان دستخوش تغییر شود. تکلیف برخی از تماشاگران مرد با انگارههای تثبیت شده مردساخته هم روشن است، آنها به باورهای غلط خود بیشتر ایمان میآورند و نگاه کاذب فرادستیشان تقویت میشود.
ابتذال آفت تئاتر این روزها است. اما قطعا جامعه امروز از تئاتر تجاری و میانمایه جلوتر و مترقیتر است.
منابع:
- مصاحبه با ژاله صامتی، آوای تیوال آذر ۱۳۹۷ و ایرانتئاتر
- مقاله زیبایی، موقعیت اجتماعی و پیری؛ شارون مکاروین ابولابان، سوزان ا.مکدانیل؛ ترجمه احمد بهنام
- مقاله نوشتن بهتر از جراحی پلاستیک صورت است؛ فاطمه مرنیسی؛ ترجمه سیمین مرعشی