پایگاه خبری تئاتر: آيا جهان سينمايي روحالله حجازي در واپسين ساختهاش توانسته است بر فراز جهانِ تاريك حقيقتها چراغي بيفروزد تا زير روشناييهايش، حقيقت جهانِ تاريك شده كودكان، قضاوتها، ازدواج و...را مشاهده كنيم؟ فيلم «اتاق تاريك» در مسير بازگويي روايتِ خود، ايماژهاي بصري فراوان و همراه با آن ديالوگهاي نسبتا طولاني را به كار ميبرد تا به سبب بهرهگيري از آنها ساختار روايت را با موضوعات بسيار جنجالي مانند قضاوت احساسي ما، ناسازگاريهاي همسران و تحمل مشقتبار مشكلات كودكان در هم آميزد اما آيا كارگردان در طراحي فرم با محتوي موفق بوده است؟ در اين فيلم، اگر چه برخي سكانسها بسيار خام و دور از انتظار تماشاگران است اما روايت در برخي سكانسها توانسته است در مسير كشمكشهاي متناسب با موضوغ فيلم، گرهگشايي و حل بحرانها را هم از ميانه تعليق و غافلگيريها به تصوير بكشد اما در برخي ديگر چندان موفق از كار در نيامده است. فيلم با نماي بسيار دور و با فضاي تار سكانس اوليه فيلم وپيدا شدن پسربچه، و كشمكش ميان كاراكترها آغاز شده است. در حقيقت تماشاگر از همان آغاز با ديدن فضاي تاريك در زمينه اختلاف و درگيري شخصيتها در ديگ تعليق و يك اتفاق پيشبيني نشده افتاده است و به كنجاوي دست ميزند تا حقيقت «اتاقِ تاريك» برايش روشن شود اما در فضاي ديگر يعني همان تاريكي فضاي حمام تاريكي حقيقت مضاعف ميشود و ظاهرا مخاطب پاسخ كنجكاوياش را در همان فضاي تاريك حمام در مييابد اما سر انجام ميفهمد كه پاسخ كنجكاوياش فريبي بيش نبوده است زيرا ظواهر و نشانهها همگي فريبدهنده هستند زيرا تاريكي اتاقِ تاريك به همه جا اعم از شرايط قضاوت، شغل، ازدواج، محيط، رسوخ كرده است.
بيشتر نماها نشاندهنده بحران و كشمكشها در فضاي نهچندان روشن ميگذرند و فيلم از لحاظ نورپردازي متناسب با موضوع فيلم شايد موفق عمل كرده است و هميشه با گونهاي موازي با تاريكي اتاق تاريك با فضاي كم نور در برخي نماها و سكانسهاي معنادار آن مواجه ميشويم؛ گونهاي از فضاي تاريك و مبهمي كه در آن حقيقتِ مساله آزار ديدن كودك، بيماري و ناآرامي اعصاب كودك چندان روشن نميشوند. از قضا خرده پيرنگهاي وضعيت گذشته فرهاد، رابطه تار فرهاد و هاله همگي در فضاي تاريك و ناروشني يادآوري ميشوند و نماد و ايماژها هم بهگونهاي ديگر به تداوم تاريكي اتاق تاريك و تار شدن حل بحران پيرنگ اصلي فيلم هم دامن ميزنند مثلا به تشديد ناسازگاريهاي فرهاد و هاله دقت كنيم كه در آن هر كدام بر سر شيوه پيداكردن شخص كودكآزار و چگونگي برخورد با آن در ستيزند و وضعيت به گونهاي است كه نميخواهد براي فرزندش تكرار شود. مفهوم سمبل عجيب و غريب حضور يك سگ مشخص در چندين سكانس با نورپردازيهاي مختلف تا حدودي مانند فضاي اتاق تاريك، تاريك و كم نور هستند اما داراي جذابيت بصري خاصي است زيرا همزمان با دو خصلت متفاوت ترس از سگها و همزمان در آغوش گرفتن سگ زخمي چه معناهايي را در زمينه روايت براي خود دست و پاكرده است؟!پاسخ اين پرسش را تا حدودي ميتوانيم با نگاه سطحي به فيلم دريابيم اما پاسخ جامعتر آن را ميتوان در وجه نمادين روانكاوانهاي يافت كه تنها شايد با جستوجو در اعماق ناخودآگاه فيلمساز يا فرهاد بتوانيم پاسخي براي آن پيداكنيم.
اختلاف و ناسازگاريهاي هاله و فرهاد كه در تخريب روز افزون اعصاب پسربچه چندان بيتأثير نيستند همگي متأثر از فضايي شكل گرفتهاند و تداوم مييابند كه مبهم و نامعلوم هستند. به ياد بياوريم كه در آن فرهاد با زني بزرگتر از خود ازدواج كرده است كه اينگونه ازدواجها آينده نسبتا تاريكي با خود به همراه دارند و سرانجام حقيقت تاريكي نديدهاش را نشان خواهد داد.
ايماژ ديگر به دنياي تاريك، شغل فرهاد است شغل قاچاقچي دارو بودن است كه نماد زيبايي از تاريكي و ابهام در آينده شغلي يك انسان است زيرا هر لحظه آينده آن با تاريكي ميزان درآمد و تهديد و جريمههاي قانوني در خطر تهديد است. شغل مترجمي هاله هم در عين مطلوبيتش روزگار تاريكي و كم درآمدياش را ميگذراند. يكبار ديگر برگرديم به حقيقت جهان تاريكها! آيا واقعا پس از كش و قوسها براي پايان دادن به كشمكشها و حل نقطه اوج بحران كه همان دنبال گشتن شناخت شخص مجرم و حقيقت كودكآزاري است بيننده دچار نااميدي نميشود؟ به هر تقدير در نقطه اوج بحران و پيش از زمان باز شدن گره حاصل از تعليق شكاكي هاله به دختر همسايه ما با سكانسي خام و كنشي غيرمنطقي و عجولانه از طرف فرهاد و هاله بر سر سفره شام روبهرو ميشويم و به گونهاي كه شايد باورش براي مخاطب اندكي سخت باشد.
به نظر نگارنده البته با توجه به حساسيت كشمكشآميز موضوعهاي فيلم، برخي سكانسها از پتانسيل فراواني جهت ساخت تعليقها و غافلگيريها و گرهافكنيها برخوردار هستند اما شوربختانه كارگردان كمتر به اين پتانسلها توجه كرده است. يا شايد كارگردان به گونهاي ديگر وجه ناشناخته ديگر مساله كودكآزاري را به تصوير كشيده است كه سبب ميشود تا سويههايي از حقيقت برايمان همچنان در تاريكي بماند و آن هم درست در زماني است كه در تربيت فرزندان به دستورات كلي اخلاقي بدون توجه به همه زواياي آن رفتار ميكنيم و آنها را به شكل خام و نسنجيده به كار ميبريم و سرانجام آن تاريكي و سردرگمي است.
اين حدس درباره ماهيت پيام فيلم زماني بيشتر تقويت خواهد شد كه پسر بچه در مطب شئ كوچكي را به سمت سايه پزشك پرتاب ميكند زيرا هنوز برايش روشن نشده است كه پزشك هم در كنار پدر و مادر ميتواند در موقع لزوم بدن افراد را ببيند. يا ممكن است در فيلم بازسازي جهان واقعي صورت ميگيرد كه در آن افراد گاه دست به عملي ميزنند با ظاهر خيرخواهانه (مانند عمل مرد افغاني و دختر همسايه و حتي پيمان) اما نهايتا توسط ديگران با عينك سوءبرداشت نگريسته ميشود و شكاكيت زياد افرادي مانند هاله را به دنبال دارد. در پايان بايد گفت كه شايد هم حجازي از طريق ايجاد فضاي تار و نامعلومِ اتاق و ديگر نماها و همچنين چهرهپردازيهاي دو پهلو و فريبنده پيمان و دختر همسايه و سخنان نهچندان روشن پسر بچه، دود شدن ساير شكها به ساير افراد فاميل و مرد افغاني و... به شناخت جهانِ حقيقتهايي دعوت ميكند كه تنها زماني ميتوانيم تاريكي را از خصلت آنها بزداييم و آنها را در حالت نوراني ببينيم كه منطق بر احساسهاي زودگذر و قضاوتهاي عجولانه غلبه كند.
در فيلم حجازي و در لابهلاي برخي درگيريها تماشاگر، عناصر و جاذبههاي بصري اميدبخشي را هم ميبيند كه نماي بالكن آپارتمان رو به تپهها در دو سكانس حالت نقاشيگونهاي به خود ميگيرد. يكي از اين نماها در ميانه كشمكشها نمايش آنسوي خانهها است كه وجه تاريكي ترسناك شبهايش با نور درخشان روز بدل به تپههاي رنگين و آرامبخش طبيعت ميشود. يا سكانسي كه در آن هاله، گلدانها را آبياري ميكند تا چه اندازه عالم واقع در زمينه نور خيرهكننده و روشن، به يك تابلوي زيباي نقاشي شبيهترميشود. مدتها پس از پايان درگيريها بار ديگر از دل اين مكان نقاشي شده با نمايي روشن ديگر روبهرو هستيم كه پايان را رقم ميزند آن هم پاياني با حداقل ديالوگ اما مملو از نگاه معنادار و اميد بخش فرهاد به هاله...