پالتو شتری پیکان انتقادش را به سمت طبقه متوسط شبه روشنفکر گرفته است، طبقه ای که در طول چند دهه گذشته جایگاه خاصی را در رخدادهای فرهنگی و سیاسی جامعه به خود اختصاص داده است.
پایگاه خبری تئاتر: اگر این روزها سری به صف های بلند و کوتاه بلیط جشنواره بزنید، با طیف مشخصی از مخاطبان مواجه می شوید که دیدن فیلم پالتوشتری ممکن است به مذاق آنها خوش نیاید. پالتو شتری یک فیلم فوق العاده نیست بلکه بیشتر یک اثر متفاوت و تامل برانگیز است که تماشای آن به تجربه اش می ارزد. این فیلم یک کمدی روشنفکرانه و انتقادی است که جای آن سال ها در سینمای ایران خالی بود.
اثری که مشابه آن را می توان در آثار وودی آلن دید. مقایسه پالتو شتری با آثار وودی آلن قیاسی است مع الفارق، ولی می تواند مقدمه خوبی باشد برای ادامه آثاری از این دست.
پالتو شتری پیکان انتقادش را به سمت طبقه متوسط شبه روشنفکر گرفته است، طبقه ای که در طول چند دهه گذشته جایگاه خاصی را در رخدادهای فرهنگی و سیاسی جامعه به خود اختصاص داده است. این طبقه خاص برای تماشای این فیلم خاص در سالن سینما، باید دل و جرئت به خرج بدهد، ولی دل و جرئت مهدی علی میرزایی، نویسنده و کارگردان پالتو شتری برای ساخت این فیلم باید به مراتب بیشتر باشد، زیرا او با ساخت این فیلم در عمل، در جایگاه همان پسربچه ای قرار گرفته که فریاد زد: «پادشاه که لباس نداره»
مهدی علی میرزایی فیلمی متوسط و با ارفاق، متوسط رو به خوب را ساخته، که بر اساس سوژه ای جذاب و دوست داشتنی شکل گرفته است.
این فیلم قصه یک جوان معمولی، آزاد اندیش، ساختارشکن، ولی باهوش است که برای رسیدن به یک موقعیت خوب مجبور می¬شود با بهترین دوستش درگیر شود، که یک دانشجوی فلسفه از خود راضی است. فیلمنامه در مرحله طرح و سیناپس، یک قصه جذاب است، ولی در مهندسی روایت آنچنان که باید نتوانسته به موفقیت دست یابد.
مقدمه اثر این کارگردان جذاب، ولی طولانی است، آنقدر طولانی که مابقی قصه را تحت تاثیر خود قرار می دهد. نویسنده و کارگردان سوژه ناب خود را در مقدمه به طور کامل خرج می کند و قصه دیر آغاز می شود. مقدمه آنقدر طولانی است که نقد درست و دقیق نویسنده به تدریج به یک بیانیه انتقادی تبدیل می شود.
با بنا شدن قصه و مشخص شدن هدف فرید، فیلمنامه دوباره به روند خوب خود باز می گردد، ولی این بازگشت چندان به طول نمی انجامد.
مهدی علی میرزایی نقطه خوبی را هدف گرفته، ولی برای نقد کامل و جامع پدیده مورد نظرش، یعنی پوپولیسم روشنفکری، به اندازه کافی درام و کنش دراماتیک فراهم نکرده است. قصه در نیمه دوم خود نحیف و لاغر می شود و سوژه درخشانش در پشت نقدهای غیر دراماتیک و تکرار موتیف های اغراق شده ی مربوط به سبک زندگی کوهیار و عقده های شخصیش به فراموشی سپرده می شود.
شخصیت پردازی خوب یا به عبارت بهتر شخصیت سازی خوب و دیالوگ های شیرین و حساب شده، نقطه قوت فیلمنامه است. شوخی ها، ظریف و حساب شده طراحی شده اند.
نویسنده فیلمنامه تلاش کرده برای خنداندن مخاطبش، از کمدی موقعیت استفاده کند، ولی با اینحال تعداد شوخی های کلامی بر موقعیت های کمدی قصه اش می چربد.
نداشتن یک نیروی مخالف قوی که فرید را به چالش بکشد، توان دراماتیک فیلمنامه را به میزان قابل توجهی کاهش داده است. طراحی نیروی مخالف قدرتمند و حتی قرار دادن شخصیت آنتاگونیست در قصه می توانست به افزایش موقعیت های کمدی و دراماتیک اثر بیافزاید که متاسفانه از دید نویسنده دور مانده است.
مهدی علی میرزایی پس از نگارش چند فیلمنامه موفق به سراغ کارگردانی رفته است و طبیعی است که در اولین تجربه کارگردانی خود فیلمی بسازد که در آن کارگردانی عقب تر از فیلمنامه باشد. میزانسن و دکوپاژ صحنه ها به شدت محافظه کارانه است و جذابیت بصری چندانی در قاب های این فیلم به چشم نمی خورد. کارگردان این اثر برای اولین فیلم خود سبک بصری خاصی را طراحی نکرده و تمام تلاشش را بر پیشبرد قصه و حفظ ریتم قصه اش متمرکز کرده است که برای یک کارگردان فیلم اولی چندان عجیب نیست، هرچند که نباید از توجه فیلمساز بر طراحی صحنه و لباس غافل شد.
این فیلم اثری متفاوت در سینمای ایران است. مهدی علی میرزایی با شجاعت به سراغ نقد طبقه ای رفته که خود همیشه در خط مقدم نقد همه چیز قرار دارد.
نقد کردن کسانی که خود را متخصص نقد هر پدیده ای می پندارند، ظرافت و دقت زیادی را می طلبد که کارگردان و نویسنده این اثر تا حدودی توانسته از عهده این امر بربیاید. مهدی علی میرزایی بر نقطه حساسی دست گذاشته، ولی در پایان متاسفانه تمام حرف خود را پس می گیرد. میرزایی برای درمان شبه روشنفکری توخالی و پوپولیستی ایرانی به جز نهیلیسم پست مدرن نسخه بهتری ندارد.
فرید در تمام طول قصه یک آزاد اندیش جذاب و ساختار شکن است و برای کسانی که از شبه روشنفکری مدرن فراری هستند، یک قهرمان جذاب محسوب می شود، ولی میرزایی در پایان از زبان پدر کوهیار، با بازی شاهرخ فروتنیان، برای فرار از مدرنیسم مصنوعی کوهیار به پست مدرنیسم پدرش پناه می برد، پست مدرنیسمی که تنها به اندازه یک پیله جلوتر است. فرید در آخرین دیالوگ هایش با پدر کوهیار، به این نسخه پست مدرن توجهی نمی کند، ولی رقص پایانی او در عروسی کوهیار نشان می دهد که چه بخواهد، چه نخواهد به این پست مدرنیسم تن داده است.
https://teater.ir/news/17653