پایگاه خبری تئاتر: با توجه به اسناد و مدارک موجود میتوان بهآسانی فهمید که بنیانگذاران تئاتر اصفهان چند جوان با ذوق بودهاند که در بهار سال ۱۲۶۷ شمسی دور هم جمع شده و باشگاه تئاتر را تأسیس کردند.
آنها در سالن مدرسه مرکزی ارامنه جلفا، صحنهای میسازند و مبادرت به اجرای نمایش میکنند و چندین نمایشنامه به سبک اروپایی اجرا میکنند که با استقبال مردم مواجه میشود. هنگامیکه در اصفهان، تئاتر موردتوجه مردم قرار گرفت، چند نفر از جوانان علاقهمند به هنر نمایش، بهسوی جلفا میروند و کار خود را با گروه باشگاه تئاتر از مدرسه مرکزی ارامنه جلفا آغاز میکنند. تنها انگیزه و عشقی که پای این جوانان را به تئاتر باز کرد، درک ضرورت نمایش بهعنوان وسیلهای جهت روشن کردن افکار مردم بود.
در سال ۱۲۷۹ شمسی، انجمن دوستداران تئاتر تشکیل و اساسنامهای تنظیم میکنند. از این تاریخ به بعد است که زنان میتوان در صحنه حضور داشته باشند، زیرا پیشازاین مردان با پوشش زنانه، نقش زنها را ایفا میکردند. ورود زنان به صحنه تئاتر، واقعه جالبی بود و به دنبال آن، مقامات مذهبی نیز آن را با شرط رعایت مسائل اخلاقی و مذهبی مجاز شمردند.
سه نفر از دختران جلفا، به اسامی «اوسانا سیمونیان»، «زاغیک میناسیان» و «لوسابر درهاکوپیان» با شهامت وارد میدان تئاتر میشوند. نخستین نمایشنامهای که با شرکت زنان به اجرا درآمد نمایش «پیو» اثر کابرل سوندوکیان بود. انجمن دوستداران تئاتر از موفقیت این نمایشنامه به شوق آمده و درصدد برمیآیند تا نمایشنامهای فارسی به صحنه بیاورند.
این انجمن اواخر سال ۱۲۷۸ شمسی، نمایشنامهای به نام «حاج عبدالنبی» اثر هاراتون هوردانانیان را به اجرا درمیآورد و با موفقیت کامل نیز به پایان میرساند. ناصر کوشان، در صفحه ۹۰ کتاب ارزشمند «تاریخ تئاتر اصفهان» درباره این نمایشنامه نوشته است: قدمت متن روحوضی «حاج عبدالنبی» نسبت به سایر روحوضیهای مکتوب، حدود سی سال بیشتر است و نگارش و اجرای آن نه بهحکم سانسور بوده و نه به لحاظ هماهنگی با سلیقه روز، بلکه اتفاقی بوده کاملاً استثنایی و غریب، تا آن حد که گمان میبرم اگر در اینجا شرح چند و چون پیدا شدن آن را نیاورم کسی واقعیت این اتفاق را باور نمیکند.
چراکه این نمایشنامه روحوضی را ارامنه نوشتهاند و ارامنه اجرا کردهاند! اولین دفعه که از وجود نمایش «حاج عبدالنبی» مطلع شدم، حین مطالعه کتاب کوچکی به زبان ارمنی به نام «تاریخچه تئاتر جلفای نو» بود. این کتاب ۲۷ صفحه دارد و در سال ۱۲۹۲ شمسی در جلفای اصفهان منتشرشده است…برخورد با یک نمایشنامه فارسی و ایرانی در فهرست برنامههای تئاتر ارامنه جلفا آن هم در قرون گذشته، موضوعی است که طبعاً هر پژوهنده تئاتری را کنجکاو و بیتاب میکند، مخصوصاً اگر بداند اولین باری که در اصفهان، صحنه تئاتری زده شد و نمایش فارسی به سبک غربی روی صحنه آمد، اسفند ۱۲۹۹ بود که این کار را میرزاده عشقی با اجرای «رستاخیز» کرد. معنی برخورد با نمایشنامه «حاج عبدالنبی» این است که تاریخ اجرای اولین نمایشنامه ایرانی به سبک غربی به بیست سال عقبتر از اجرای «رستاخیز» عشقی یعنی سال ۱۲۷۸ شمسی برمیگردد...
خلاصه اینکه بسیاری از سوالات موجب شد در پی یافتن متن نمایش بروم و از جمله کسانی که در جلفا به آنها مراجعه کردم و از آنها یاری خواستم، یکی هم محقق نازنینی بود به نام «لئون میناسیان» که آن زمان در کلیسای وانک، آرشیو ارامنه را سرپرستی میکرد. اقبال یاری کرد و چندی بعد میناسیان در دفتر خود، در آرشیو کلیسای وانک، فتوکپی متن «حاج عبدالنبی» را که یافته بود در اختیارم گذاشت.
متوجه شدم که این نمایش نه فقط کاملاً ایرانی است بلکه یک روحوضی با تمام مشخصات چنین نمایشی است... من تا امروز سندی که علت نگارش و اجرای حاج عبدالنبی را در آن سالها از طرف ارامنه اصفهان نشان دهد پیدا نکردهام، اما از قرائن و شواهد چنین برمیآید که ارامنه جلفا این نمایش را محض خاطر حاکم مقتدر آن زمان، ظل السلطان معروف و اطرافیان او تدارک دیده بودند و یکی از پایههای این گمان، شنیدن خاطرات یکی از قدیمیترین ستارگان تئاتر جلفا به نام کاتریناست.
او به یاد میآورد که حاکم شهر در جوانی او گاه به دیدن نمایش میآمد و یکبار دستبند طلایی را برای او روی صحنه انداخته بود! میدانیم که در آن زمان به علت وجود برخی نظرات و عدم مجالست مسلمانان با ارامنه و یا رفتوآمد آنان به جلفای ارمنینشین، محال مینماید که ارامنه این نمایش را برای تماشاگر عام مردم اصفهان اجرا کرده باشند. بااینحال شاید روزی برسد که دراینباره سند معتبری به دست آوریم و علت نگارش و اجرای این اثر استثنایی و شگفتانگیز معلوم شود.
پرویز ممنون، در کتاب «سیری در تئاتر مردمی اصفهان» با اشاره به اهمیت این نمایشنامه نوشته است: دقیقاً در سال ۱۹۰۰ میلادی اولین نمایشنامه فارسیزبان تئاتر معاصر اصفهان نوشته هاراتون هوردانانیان در سالن مدرسه مرکزی جلفا بر صحنه میرود اما نه این قدمت که عنوان نمایشنامه مهم است که داستان «حاج عبدالنبی» است. این عنوان مهم است، زیرا نشان میدهد اولین نمایشنامهای که به سبک غربی و به زبان فارسی در اصفهان بر صحنه آمده، یک ملودرام فرانسوی رایج در آن زمان نیست، بلکه داستانی است بومی و با نقش حاجی که نقش معروف نمایشهای روحوضی، نمایشهای «حاجآقا سورمهای» است و بعدها، جد بزرگ تمام حاجیهای مختلف صحنه تئاتر معاصر اصفهان ازجمله معروفترین آنها یعنی «حاج عبدالغفار» ناصر فرهمند میشود.
تئاتر اصفهان از این اقبال بلند برخوردار است که در خطه تاریخی وارد شدن به دوره جدید، در نخستین لحظهای که تئاتر غرب میآید که در آن ریشه بدواند، این ریشه با تئاتر سنتی و موجود اصفهان پیوند میخورد و امروز وقتی به این لحظه مهم تاریخی مینگریم، چنین مینماید که همین اتفاق سرنوشت تئاتر اصفهان را معین ساخته است. البته از اجرای «حاج عبدالنبی» تا زمانی که پیوند دو تئاتر، تشکیل ریشهای واحد دهد و از آن نهالی برون آید و رشد کند و شکوفا گردد، حدود چهل سال طول میکشد که از این مدت، بیست سال نخستینش مطلقاً تئاتر به سبک غربی و بهصورت ترجمه و اقتباس حکومت میراند.
آن هم نه در مرکز اصفهان بلکه در آنسوی رودخانه، در جلفا. چراکه در اینجا سالن تئاتر وجود دارد و مهمتر از آن اهمیت و ارزش تئاتر بیشتر شناختهشده است. در بیست سال دوم که نخستین بازیگران فارسیزبان اصفهانی مانند «محمدمیرزا رفیعی» برای اجرای نمایش به جلفا راه پیدا میکنند و بعد، از حدود سال ۱۳۰۰ شمسی و پس از تغییر سلطنت و فرونشاندن و فرونشستن برخی از تعصبات بیجا، همت میکنند تا هنر نمایش را به اینطرف رودخانه بیاورند که در کار این حمل، باز بیشترین بار بر دوش محمدمیرزا رفیعی است.
کار ترکیب ریشه تئاتر مردمی معاصر اصفهان از پیوند دو شاخه غربی و سنتی، بیگانه و خودی، بهسرعت انجام میشود و بهزودی از این ریشه، نهالی سر برون میآورد که در اواسط دهه سوم شمسی و با آغاز کار تئاتر حرفهای در اصفهان، شکوفا میشود. ما هنوز در این زمان هم به ملودرامهایی متأثر از ملودرامهای وارداتی مانند «دختر یتیم»، «در راه وطن» و «فواید نظاموظیفه» برمیخوریم اما بهزودی معلوم میشود که با همه فرنگ پرستی جامعه این زمان، با همه احترام به ملودرامهای جدی و اخلاقی و مخصوصاً سنگین و با همه تحقیر روحوضی و دیگر نمایشهای سنتی، مردم درنهایت از نمایشی استقبال میکنند که فضایش و آدمهایش برایشان آشنا باشد و زبانش جوابگوی سلیقه جماعتی که به شوخطبعی معروف گشته است و عادت دارد با جدیترین مسائل، رندانه و غیرمستقیم روبرو شود.
حکم خواست طبیعی این جماعت است که بهزودی هنرمندان تئاتر اصفهان علیرغم تمایلی که به اجرای نمایشهای سنگین غربی دارند در برگردان نمایشهای غربی به فارسی، دخل و تصرف میکنند و مثلاً وقتی محمدمیرزا رفیعی، برای نخستین بار «خسیس» مولیر را در سال ۱۳۱۸ با ترجمه حسین عریضی در سالن تئاتر دبیرستان سعدی اصفهان بر صحنه میآورد، بر تن نقشهای آن لباس ایرانی میپوشاند و قهرمان آن، «هارپاگون»، «میرزا عبدالغنی» نامیده میشود.
از این مهمتر، بهحکم خواست همین مردم است که برنامهسازان تئاتر، در نمایشی که اسلوب غربی دارد نقشهای حاجی، نوکر، زن حاجی و دیگر نقشهای روحوضی را وارد میکنند، همانطور که به بدیههسازی که اساس کار نمایش به متن روحوضی بود بهصورت حاشیه رفتن از متن نوشتهشده، امکان عرضاندام میدهند. آنچه سوای دگرگونی نقشها نباید فراموش کرد این است که تئاتر جدید، کمدی جدید، در مقایسه با روحوضی به خود اجازه نمیدهد که از حرکات و کلمات مستهجن برای خنداندن تماشاگر سود جوید و بهسوی کمدی ظریفتری قدم برمیدارد.
*منابع: تاریخ تئاتر در اصفهان، ناصر کوشان، سیری در تئاتر مردمی اصفهان، پرویز ممنون