پایگاه خبری تئاتر: در قوانين مربوط به حوزه فيلنامهنويسي، گرايشي با نام «برداشت آزاد» وجود دارد. برداشت آزاد همانگونه كه از نامش پيداست حامل نگاهي آدابته شده از يك اثر ادبي است. به اين معنا كه فيلمنامهنويس با الهامگرفتن از شخصيتيا فضاييخاص از يك داستانكوتاه يا رمان شروع به نوشتن ميكند كه درونمايه اصلي آن بيننده را به ياد اثر اصلي مياندازد. از بهترين برداشتآزادها در تاريخ سينماي كشور ميتوان از فيلم «ناخداخورشيد» اثر «ناصر تقوايي» نام برد. اثري برگرفته از حال و هواي رمان ماندگار «داشتن و نداشتن» به قلم ارنست همينگوي. سويه ديگر استفاده از يك اثر ادبي اقتباس است كه به شكلي وفادارانه به متن اصلي نوشته ميشود و دربردارنده نوعي اداي دين به نويسنده مورد علاقه گروه فيلمسازي است كه شاهد مثال آن باز هم همان همينگوي و همان «داشتن و نداشتن» و فيلمي به همين نام است از«هاوارد هاكس». تعريف شكل سوم قضيه يعني همان «سرقت فرهنگي» هم آنقدر واضح است كه نيازي به توضيح دوبارهاش نيست. نكته قابل تامل اينكه در شكل نخست قضيه كه در بالا به آن اشاره شد، درج نام نويسنده و شكل برداشت از حاصل تفكر او به عنوان امري اخلاقي بايد مورد توجه قرار گيرد چون در غير اين صورت، اثر به چارچوب سرقت فرهنگي وارد ميشود كه همه ما به كرات دربارهاش خوانده يا شنيدهايم. موضوعي كه با مطرح شدن گله يك نويسنده مبني بر سرقت اثرش توسط يك فيلمساز دوباره به راس اخبار فرهنگي برگشته است. ماجرا از اين قرار است كه «مهدي افروزمنش» نويسنده رمان«سالتو» مدعي شده است كه بخشهايي از رمانش توسط كارگردان فيلم «مغزهاي كوچك زنگزده» يعني «هومن سيدي» كه كارگردان اين فيلم هم هست مورد استفاده قرار گرفته درحالي كه او كوچكترين اطلاعي از اين موضوع ندارد. گرچه سيدي تاكنون پاسخي به اين ادعا نداده اما پيش از اين نيز يكي از منتقدان شناخته شده سينما يعني«احمد طالبينژاد» به شباهت زياد بخشهايي از اين فيلم با اتمسفر داستاني سالتو اشاره كرده بود. سالتو، دومين رمان افروزمنش بعد از رمان «تاول» است. رماني به غايت ناتوراليستي كه زندگي شخصيتهايي از جنوب تهران فقرزده را روايت ميكند، يعني درست همان فضايي كه در اين فيلم سيدي شاهدش هستيم. براي روشنشدن بيشتر موضوع اشاره به روند كلي فيلم ياد شده و رمان سالتو خالي از لطف نيست. فيلم «مغزهاي كوچك زنگ زده» در مورد سه برادر به نامهاي «شكور و شاهين و شهروز» است شكور بزرگتر است و البته جاي پدر منفعل خانواده را پر ميكند. او يك آشپزخانه (مواد مخدر) دارد. آنها در حلبيآباد زندگي ميكنند. شكور بچههاي بيخانمان را ميخرد و پرورش ميدهد تا بعدتر در خدمت آشپزخانه باشند؛ او سالهاست شاهين را در آشپزخانه خودش دارد اما به او پر و بال نميدهد. شاهين البته كمي خل وضع ميزند؛ از آن طرف شهروز با سن كم موقعيت بهتري دارد، شهره هم كه خواهر خانواده است مسائل خودش را دارد و... ماجراي رمان سالتو نيز از ديدار تصادفي كشتيگيري ۱۶ساله، از طبقه پايين جامعه به نام سياوش، با نادر و سيا در يك سالن كشتي و در زمان برگزاري يك مسابقه آغاز ميشود. مهارت سياوش در كشتي گرفتن، توجه نادر و سيا را به خودش جلب ميكند؛ بهطوري كه نادر درصدد كمك كردن به او براي پيشرفت در كشتي برميآيد. سياوش خودش را اهل «جزيره» معرفي ميكند و كمكم معلوم ميشود كه اين جزيره نه خارج از تهران بلكه جايي در كنار ريلهاي راهآهن حوالي محله «فلاح» است. او به همراه كودكان ديگري از جزيره كه در ميدان توحيد به دستفروشي، شيشهپاككني ماشينها و… مشغولند براي فردي بهنام «داوود لجن» كار ميكند. ادامه داستان شرح ماجراهايي است كه با نزديك شدن سياوش به نادر و سيا براي او پيش ميآيد. نادر نه با حسننيت و خيرخواهي بلكه با هدف رسيدن به مقاصد شوم خودش است كه به سياوش كمك ميكند؛ او را از جزيره بيرون ميكشد، نزد يك مربي خوب در سالن كشتي ثبتنامش ميكند و... تا اينجاي كار مشخص ميشود كه ساز و كار اين دو اثر به آن معنا كه سرقتي فرهنگي اتفاق افتاده باشد، نيست بلكه به حوزه برداشتآزاد شباهت دارد. البته نويسنده رمان گفته است كه ««مغزهاي كوچك زنگزده» را ديدم، قبلا شباهتها با رمانم «سالتو» را شنيده بودم اما اين بار به چشم ديدم، خيلي بيشتر از شباهت؛ تا آنجا كه بعضي مشخصههاي صورت و درگيري كنار ريل كپي بود نه شباهت!» همانگونه كه اشاره شد روند كلي اين دو اثر به جز فضاي جنوب شهري و مكانهايي چون «جزيره» و «آشپزخانه» كه به شكلي يادآور همديگر هستند، شباهت ملموس ديگري به چشم نميخورد اما سكانسكوتاه آخر فيلم يعني همان سكانس مورد اشاره نويسنده، اگر از گفتوگوهاي مستقيم رمان برداشت شده باشد، قضيه به شكلي محسوس سمت و سوي ديگري پيدا ميكند. آنگونه كه از حال و هواي آثار اين فيلمساز و اين نويسنده برداشت ميشود، هر دو هنرمنداني اخلاقگرا و مقيد به چارچوبهاي اصولي هستند و شكي وجود ندارد كه اين مشكل با توجه به صفات بارز انساني دو طرف ختم به خير خواهد شد و ما هم اميدواريم اين قضيه به شكلي تمام شود كه به قول معروف «نه سيخ بسوزد و نه كباب».