محمدحسین مهدویان در گفت‌وگویی که با روزنامه همشهری انجام داده به بهانه تولد مسعود کیمیایی از سینمای این کارگردان موج نوی سینمای ایران گفته است.

پایگاه خبری تئاتر: این‌که محمدحسین مهدویان را برای گفت‌وگو درباره مسعود کیمیایی به بهانه زادروز این کارگردان انتخاب کردیم چند دلیل عمده داشت. نخست این‌که به زعم بعضی منتقدان مهدویان نیز مانند کیمیایی فیلم‌های خنثی نمی‌سازد. قهرمان‌سازی را دوست دارد و در فیلم «لاتاری» سعی کرده به کیمیایی ادای دین کرده باشد. منتقدان قهرمان «لاتاری» مهدویان را قیصر زمانه‌اش نامیدند و او معتقد است با همه شیفتگی‌اش نسبت به کیمیایی، هنوز فیلمش چیزهایی از فیلم‌های او کم دارد.

به نظرتان فیلمسازی مسعود کیمیایی چه ویژگی دارد که نسل جوان‌تر نیز همچنان مخاطبان او به حساب می‌آیند؟ 

ویژگی منحصر به فرد کیمیایی نسبت به کارگردانان دیگر شاید این باشد که سینمای او زنده، جاندار و پرخون است. تماشای فیلم‌هایش لذت‌بخشند. همین امر هم او را به فیلمسازی دوست‌داشتنی برای همه آنان که عاشق سینما هستند بدل می‌کند.

 چطور با سینمای کیمیایی آشنا شدید؟ می‌خواهم از نخستین مواجهه‌تان با این کارگردان بگویید.

اولین فیلم‌هایی که از او تماشا کردم در تلویزیون بود، مثلا «تیغ و ابریشم».  آن زمان اصلا نمی‌دانستم کارگردان این فیلم‌ها چه کسی است. دقیقا در برهه‌ای که آدم‌ها بی‌توجه به کارگردانان فقط تماشاگر فیلم‌ها هستند. اما اولین فیلمی که از کیمیایی در سالن سینما دیدم، «ضیافت» بود. همان زمان این فیلم را چندبار در سینما تماشا کردم. «ضیافت» فیلم بسیار پر خون و احساسی بود. البته پیش از این «قیصر» را به شکل ویدئویی تماشا کرده بودم و نمی‌دانستم کارگردان این دو فیلم یک نفر است.

پس با «ضیافت» به سینمای کیمیایی علاقه‌مند شدید.

این فیلم‌ها و موقعیت‌های هیجان‌انگیزی که مسعود کیمیایی برای نوجوانانی مثل من در آن سال‌ها ایجاد می‌کرد توامانی از عشق، جوانی، شور زندگی و غم بود که منجر به پایان‌های تراژیک می‌شدند. البته این‌ها درون‌مایه فیلم‌ها بودند که با ظاهر پر افت و خیز صحنه‌ها، استفاده واقعی از خون و آلت قتاله، دکوپاژ درست، فیلم‌ها را بسیار دیدنی کرده بود. شیفته کیمیایی بودم و بعدها متوجه شدم فیلم‌هایی که دوست داشتم ماحصل کارگردانی شخصی به نام مسعود کیمیایی بوده است. همان زمان بود که او را جدی‌تر دنبال کردم. منتظر بودم فیلمی بسازد، و همه آنچه تا آن روز ساخته بود را تماشا کردم. دنیایی که کیمیایی در فیلم‌هایش می‌ساخت بسیار شگفت‌انگیز بود. به خاطر دارم در آن دوره که فیلم «فریاد» ساخته شد، چندان مورد اقبال قرار نگرفت، اما من که آن زمان در بابل زندگی می‌کردم، مدام به سینمای شهرمان سر می‌زدم و منتظر بودم «فریاد» در شهرمان اکران شود.

وقتی «لاتاری» را ساختید، خیلی‌ها نوشتند که شما سعی کرده‌اید در فیلم‌تان «قیصر» را بازآفرینی کنید. به عبارتی تولد قیصری دیگر در زمانه‌ای که هیچ‌ درکی از قهرمانانش ندارد. اما آنچه بیش از هر چیز مخاطبان شما را به این گمان می‌انداخت که نگاهی به سینمای کیمیایی داشته‌اید، این بود که تماشاگران فیلم شما را به هیجان آورده بودند و این قهرمان‌سازی به نوعی با کف و سوت‌های تماشاگران لاتاری، انگار شما را به هدف‌تان رسانده بود. رسالتی کیمیایی‌وار از خلق قهرمان برای مردمی که قهرمانان‌شان را تنها می‌گذارند.

منکر این نیستم که همواره شیفته سینمای کیمیایی بوده‌ام و حتما بارها به این فکر کرده‌ام که فیلمی با حرارت فیلم‌های کیمیایی بسازم. نه این‌که بخواهم کپی آن فیلم‌ها را بازآفرینی کنم، بلکه می‌خواستم تحت تاثیر آن فضا، با همان الگو و معیارهای قهرمان‌سازی؛ خودسری، شعور و جرئت، فیلمی بسازم. مثلا در فیلم «لاتاری» در یکی از صحنه‌های پایانی فیلم اصرار داشتم که قتل با چاقو اتفاق بیفتد. البته به من اجازه ندادند که چنین صحنه‌ای را ثبت کنم و گفتند نباید خونی با چاقو ریخته شود. این شد مهم‌ترین حسرت من در فیلم که قتل با چاقو نیست و شخصیت اصلی در درگیری چاقو را پرت می‌کند و با دست طرف درگیری را خفه می‌کند. همین شد که این شیفتگی من نسبت به کیمیایی کامل نشد. این فیلم نسبت به فیلم‌های کیمیایی خون را کم دارد. خیلی دوست داشتم این اتفاق با چاقو رخ بدهد. تنها چیزی که از آن صحنه دارم عکسی است که ثبت شده و هادی حجازی‌فر را نشان می‌دهد که در جریان درگیری انگار کمی صدمه دیده و بخش‌هایی از گوش و صورتش خونین شده است. وقتی فیلمبرداری تمام شد، عکاس گروه با چاقو و همان صورت خونین هادی در آینه از او عکسی ثبت کرد. آن عکس تنها یادگار من از لاتاری است تا یادم بماند این صحنه قرار بود با چاقو فیلمبرداری شود و نشد.

پس این قهرمان‌سازی شما را به شعف می‌آورد؟

قهرمان وقتی ساخته می‌شود که کارهای حساسیت‌ برانگیز و خطرناک انجام ‌دهد. بعد تماشاگر از دیدنش هیجان‌زده ‌شود. دقیقا شبیه حسی که من به عنوان تماشاگر از دیدن فیلم‌های کیمیایی داشتم. من از این‌که چنین احساس مشابهی برای تماشاگران فیلمم ایجاد کرده بودم بسیار هیجان‌زده بودم. این فیلم می‌توانست شکست بخورد اما چنین نشد. الگوهای سینمای کیمیایی هنوز همین‌قدر کارایی دارد. ممکن است به نظر رفتارهای قهرمانان ضد قانون یا آنارشی‌گری به نظر برسد، یا روح مسالمت‌جوی رسانه‌های امروز فضای فیلم‌های او را چندان درک نکند، اما تماشاگر سینه‌چاک سینما هنوز دوست دارد در سالن‌های نمایش فیلم، چنین تجربه‌هایی داشته باشد. من این راه را آزمودم و به نظرم موفقیت‌آمیز بود و از انتخاب این راه نتیجه گرفتم.

ما در این‌جا به بهانه زادروز مسعود کیمیایی با هم صحبت کردیم. یکسال دیگر از عمر او گذشت و به افتخار سینمای ایران افزوده شد. درباره این زادروز چه می‌خواهید بگویید؟

آنچه برایم غم‌انگیز است، پا به سن گذاشتن آنهاست. شخصیت‌های بی‌نظیری چون کیمیایی که عمری از سینمایشان لذت بردم، پیر می‌شوند. نوجوانی ما با دوره پایانی فیلم‌سازی آنها همزمان بوده است. ما فیلم‌های دوره نخست این فیلم‌سازان را با ویدئو و ... تماشا کردیم و چقدر حیف که این دوره هم‌زمانی کوتاه بود. وقتی تولد کیمیایی است یعنی او یکسال پیرتر شده است. برایم این مساله اصلا خوشاید نیست، هرچند آرزو می‌کنم سایه‌اش دراز باشد و عمرش طولانی و هر سال فیلم بسازد تا ما هر سال تولدش را با فیلم تازه‌اش جشن بگیریم. آن زمان است که خوشحال خواهیم شد که اگر کیمیایی یکسال از عمرش گذشت یک فیلم تازه به سینمایش اضافه شده و ما با لحن او فیلم تازه‌ای در سینما خواهیم دید.