اسلوی باپیری، گرچه نگاهی به متن راجرز دارد اما، رایحه‌ی استهزاء این مناسبات و ژست‌های صلح‌پذیر را می‌توان از آن استشمام کرد. وحتی بویِ پسماند انسانی را. حرف‌ها هم مانند مواد زائد بدن، بیرون ریخته می‌شوند اما به جایی نمی‌رسند. دولتمردان، در ضیافت‌های شام ، گیلاس‌های شراب‌شان را بهم می‌زنند و برای آینده‌اشان مصونیت‌های جانی و مالی، تبادل می‌کنند اما پشت تریبون‌های رسمی، برای هم خط و نشان می‌کشند.

پایگاه خبری تئاتر: تی‌ جی راجرز نمایشنامه نویس آمریکایی متولد 1968 است که درحال حاضر در نیویورک زندگی می‌کند.او هنر و بازیگری خوانده و نمایشنامه‌های متعددی به رشته‌ی تحریر درآورده‎است که اغلب آنان کاندید جوایز معتبری بوده‌اند. "اسلو"، به‌نقل از منتقدان و انجمن‌های تئاتری، بهترین نمایشنامه‌ی راجرزست که در 2017 نوشته و اجرا شده و جایزه تونی را برای وی به‌همراه داشته‌است و مدت‌های بسیاری در برادوی و تئاتر ملی سلطنتی لندن و سالن‌های معتبر دیگر اجرا و مورد تحسین بسیار قرار گرفته‌ است .

راجرز اعلام می‌کند دغدغه‌اش شیوه‌های تئاتری در بیان وضعیت‌ها و گزاراشات سیاسی در سوژه‌هایی‌ست که مردمان بسیاری را درگیر خود کرده و دامنه‌ای وسیع دارد. او بعنوان نمایشنامه‌نویسی که "تئاتر را درگیر قلمروهای اجتماعی و عمومی می‌کند" معروف‌ست  بنابراین انتخاب قرارداد اسلو جهت دستمایه قراردادن یک نمایشنامه، کاری در راستای اهداف و دیگر نوشته‌های او دراین حوزه‌ است. "اسلو" ارائه‌ی موقعیتی مستند از مذاکرات یک قراردادست که به‌نوعی برملاکننده‌ی مواردیست که پشت درهای بسته یا بشکلی محرمانه رخ داده‌است. ت

وافقنامه‌ای میان نمایندگان فلسطینی و مقامات اسرائیل که در دو قرارداد به نام اسلو 1 و 2 ، مباحثی مبنی بر توافق دو دولت جهت رسیدن به صلحی پایدار و فرآیند تداوم آن بشکلی که از تنش و درگیری‌های خونین و کشتار مردم آن سرزمین جلوگیری شود. اما در حقیقت آنچه بیشتر مورد نظر بوده‌، تایید دولتی مستقل در فلسطین توسط اسرائیل و واگذاری مناطقی برعهده‌ی تشکیلات خودگردان فلسطین یا به‌عبارتی، تامین مواردی دوسویه که از طرفی اسرائیل تأمین امنیت شهرک‌های یهودی‌نشین، و هم به دلیل الزامی که سازمان ملل پس از قطعنامه 1967، اسرائیل را ملزم به عقب‌نشینی به مرزهای تعیین‌شده و تخلیه‌ی نوار غزه داشته و از سویی سازمان ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین) در صدد به دست‌گیری امور دولتی و کشوری فلسطین بودند، پای این مذاکرات آمدند.

در نهایت توافق‌های انجام شده دستاورد قابل توجهی لااقل برای مدت طولانی نداشت و موارد بسیاری لاینحل و روشن نشده باقی ماند که دست آخر، نه مرزهای مشخصی برای فلسطین تعیین شد و نه اسرائیل با برتری قدرتی که در مذاکرات همواره اعمال و حفظ می‌کرد، به مشروعیت کشور و دولت فلسطین اذعان داشت. حتی در قراردادهای بعدی نیز مانند پروتکل الخلیل ، بازهم نتایج، نفعی برای فلسطین‌یان نداشت و تمام مواردی که پیشتر سازمان ملل آنان را تعیین کرده و اسرائیل سرباز زده بود، مجددا مورد بررسی و مطالبه قرارگرفت درحالیکه آن موارد حق قانونی آنان از سمت مراجع قانونی تعیین شده بود. اما ساف، حتی برای برخورداری از همان‌ها، به مذاکرات وارد شد.

که البته تا پایان آن مذاکرات وحتی تا امروز یعنی سال 2019 هنوز به توافقی اصولی بین دو دولت با مرزهای مشخص نرسیده‌اند. با وجود میانجی‌گری‌های کشورهای دیگر نیز همچنان این منطقه دستخوش آشوب‌های فراوانی‌ست و پیشنهاد کشوری با دوملیت اما همزیستی مسالمت‌آمیز نیز هنوز مورد موافقت قرار نگرفته است. 

پشت جلد نمایشنامه چاپ شده‌ی اسلو از سوی انتشارات مانیا هنر، درج شده : " هدف نمایشنامه‌ی اسلو نشان‌دادن این است که تلاش در مذاکرات برای همزیستی صلح‌آمیز بین دو دشمن خونی هنوز که هنوزست عملی شریف، نفس‌گیر و نیازمند دقت و وسواس بسیار است، علی رغم این واقعیت که وضعیت در خاورمیانه همچنانِ همیشه فراز و بی ثبات است". با این توضیح اسلوی راجرز چه چیزی را می‌خواهد بی‌لفافه و در شرافت، برملا کند؟ یا کدام موضع جدیدی را پیش می‌کشد که تحت عنوانِ عملی شریف تلقی می‌شود در حالیکه حداقل بیست سال از قرارداد اسلو می‌گذرد و تغییری در شرایط منطقه حاصل نشده . کارکرد اجرای این دست نمایش‌ها که بطور علنی آنقدر درباره‌اشان گفته و شنیده‌ایم اگر تنها تقلیل به یک برداشت عمومی و کلیشه‌ای به تعمیم این دست نشست‌ها ومذاکرات به بازی‌های سیاسی و دست‌های آلوده‌ی پشت پرده و احیانا نقش پررنگ امپریالیسم باشد آیا لزومی به وقت و صرف انرژی و هزینه‌ای می‌ماند؟ مگر چیزی بجز این در تمام سیاست‌های برآمده از جنگ‌های داخلی یا منطقه‌ای، قابل برداشت‌ست؟ این مسئله آنقدر وضوح عینی و انضمامی دارد که عملا  پیش‌کشیدن چنین سوژه‌هایی، هیچ لزومِ هشداردهنده و یا آگاه کننده‌ای ندارد.

حتی اگر در اسلوی باپیری، طعم گزنده‌ی استهزای چنین مذاکراتی به چاشنی اجرا، اضافه شده باشد.وحتی اگر ابزاری باشد برای اعلام انزجار از هر نوع منش و توافق سیاسی، که توسط قدرت‌های دیگر کنترل و جهت‌دهی می‌شود، حرکت شجاعانه‌ای در عرصه‌ی تئاتر به نظر نمی‌آید. معطوف کردن نگاه جهانی به کشمکش‌ها و رفتارهای سیاسی دولتمردان، در نقاب شعاری‌ست که در هر شرایط بغرنج و تاسف انگیزِ سیاسی، همواره‌داده شده و هیچ حرکت شکست مرز و ساحت معتبری بجز فاشِ ریاکاری و منفعت طلبی مردان سیاست ندارد. هیچ امکانِ فراروی از این محدوده پیش کشیده نمی‌شود، هیچ موقعیت‌های انقلابی مطرح نمی‌گردد.

هیچ مبارزه‌ی موثری برای پایان این خشونت‌ها و ناآرامی خاورمیانه، ارائه نمی‌شود. و همچنان آنانی که مورد ظلم و درمعرض کشتار و قتل عام هستند، مردم و شهروندان آن کشورها و قربانیان آزمون و خطای تبادل و تکثر قدرت‌ها به شیوه‌های مختلف‌اند. بنابراین لزوم طرح چنین متن و اجراهایی که تمسخر و بی نتیجه بودن چنین مذاکراتی را به صحنه می‌آورد، چیست؟ .تمام طول اجرای اسلو، چیزی مبنی بر حرکتی غافلگیرکننده یا عصیانی موثر، یا موردی مواجه نشده، طرحِ مسیرِ برون‌رفت از این جلف‌بازی‌های سیاسی و یا نکته‌ای که برای امروز مفید باشد، به مخاطب ارائه نمی‌شود. مرزهایِ خلاقیتِ اجرایی در لبه‌ی باریکی از چند حرکت جمعی و چند لکنت گفتاری در بکاربردن نام کشورهای مورد مخاصمه‌، تلاشی کم جان، برای غلبه‌ی نگاه کارگردان به چنین متن‌هایی است که حتی اگر در راستایِ شیوه‌ای نو از نقد بر محتوای اثر نیز باشد، مجرای قابل تعمقی برای اندیشه‌ورزی نگشوده، بلکه درهمان دهلیزهای بی‌اثر مکرر، شناورست. 

از طرفی دیگر، اسلوی باپیری خودش را بیش از آنکه درگیر انتقال سودمندی از عصاره‌ی متن راجرز حتی باوجود تکراری و نخ‌نما بودن در این دست سوژه‌ها کند، درگیر فرم اجرایی کرده‌، که شمایلِ شجاعت و جسارت نشستن پای میز چنین مذاکراتی را خلع سلاح کند.  بااین‌حال پیش از آنکه قضاوت را برعهده‌ی خواننده بگذارد نگاه خود را به او تحمیل می‌کند. تعدد کاراکترها برای هر نقش‌، تداخل و جایگذاری افراد دو گروه در هم و هویت‌دادن به آنها، با بردن نام‌ها و اسامی‌شان، بیشتر باعث آشوب و عدم تمرکز و درنتیجه انقطاع مخاطب با وقایع و اهداف پیرامون آن‌ست. . تعویض مکرر شخصیت‌ها چه کارکرد معنایی دارد که تکرار مکررات کلیشه‌ای نباشد و تنها فرمی را القا نکند، معقولانه پاسخی یافت نمی‌شود. استفاده از این تعداد بازیگر اگر انتقال این معنا که هر نماینده یا سخنگو و دخیل در مذاکرات نماینده‌ی مردم و ملتی‌ست که به امید آنان چشم انتظار آینده‌ای در صلح و آرامش‌ند، از دم دستی‌ترین بهره‌های فرمی در راستای معناست . که بی شک آنقدر از سال‌های دور تا امروز در اجراها متعدد تکرار شده که دیگر نه خلاقیتی محسوب می‌شود نه زیباشناسی بصری دارد.

آنچه در اسلوی باپیری محسوس است، بکارگیری ایده‌هایی نه درجهت پرکردن فضاهای خالی اجرا و صحنه و حفره‌های تلخ و مشمئزکننده‌ی گفتمان‌های سیاسی، بلکه در جهتِ ترفندی متفرعنانه مخاطبی‌ست که در مواجهه با چنین محتوایی‌ست، که اگر پیش از اجراها و بدون حضور هوتن شکیبا، از آن رونمایی می‌شد ، احتمالا مخاطبان معدودی را به سالن ایرانشهر می‌کشاند. اگرچه نگارنده بشخصه، تمام اجراهای باپیری و گروه تازه را دنبال می‌کند و انتخاب اسلو، صرفا برای پیشینه‌ی موفقی‌ست که ازاین گروه بخاطر مانده‌است، با این حال تعمیم‌پذیر برای تمام مخاطبان نیست. تنها نکته‌ی جذاب و قابل قبول در اجرای اسلو قطعات آوازی محلی و همخوانی‌های گروهی و دکوری‌ست که با ایستایی و ابعاد خود، کاملا در جهت محتوا و تکمیل‌کننده‌ی صحنه و عناصر دیگر آن‌ست. 

راجرز در کشوری که بعنوان قدرت اول محسوب می شود با نوشتن چنین نمایشنامه‌ای شاید مسیری مخالف جریان مسلط را پیش گرفته باشد وحتی شجاعت گروهی را که با وجود سالیان طولانی در ستیز و دشمنی بسرمی‌روند و به پای میزمذاکره آمده اند، بستاید، اما آنکه ازاین متن و بازنمایی آن جلسات، مخاطب به چه واقعیتی درونی و مختص این منطقه واقف می‌شود و چه برداشتِ انضمامی برای شرایط بحرانی مشابه، قابل دریافت است، مورد ابهام‌ست . با تمام موارد ذکر شده "اسلو"ی باپیری، گرچه نگاهی به متن راجرز دارد اما، رایحه‌ی استهزاء این مناسبات و ژست‌های صلح‌پذیر را می‌توان از آن استشمام کرد. وحتی بویِ پسماند انسانی را. حرف‌ها هم مانند مواد زائد بدن، بیرون ریخته می‌شوند اما به جایی نمی‌رسند. دولتمردان، در ضیافت‌های شام ، گیلاس‌های شراب‌شان را بهم می‌زنند و برای آینده‌اشان مصونیت‌های جانی و مالی، تبادل می‌کنند اما پشت تریبون‌های رسمی، برای هم خط و نشان می‌کشند. "اسلو" اگرچه اجرایی با ساختاری مشخص‌ و حرفه‌ای‌ست اما تمام رگ حیاتش به حضور هوتن شکیبا در یک سوم پایانی و ریتم قابل قبول و پایان‌بندیِ جذاب‌ِ آن با دوبله‌ی طنز بر تکه فیلمی از عرفات و پرز ا‌ست. در طول اجرای 95 دقیقه‌ای آن، آنچه به‌طور واضح فقدانش احساس می‌شود، جسارت متهورانه‌ی کارگردانی‌ست که در اجرایش، از مصلحت اندیشیِ مسلط، فراتر رود.



نویسنده: نیلوفر ثانی