«لانچر ۵» با به‌کارگيري بسته‌هاي ظريف و دقيق طنز در لا‌به‌لاي قصه‌اي سياه، مخاطب را به مدت دوساعت‌ونيم، بدون آنکه حتي براي لحظه‌اي با استيصال به ساعت نگاه کند بي‌حرکت روي صندلي نگه مي‌دارد.
پایگاه خبری تئاتر: «اينکه آخرش چي ميشه رو آخرش مي‌فهميم» جمله‌اي‌ است که در يک‌سوم ابتدايي نمايش مي‌شنويم؛ اما هيچ‌وقت چنين اتفاقي نمي‌افتد و البته که تمام نمايش درباره همين مسئله است؛ درباره اينکه هميشه تکه‌اي از حقيقت از چشمان ما پنهان مي‌ماند. در پادگاني نظامي سه تيراندازي به فاصله زماني يک ماه منجر به مرگ سه سرباز شده است. به دليل اهميت موضوع، سروان شايگان، افسر دايره بازرسي از طرف ستاد کل، مأمور حل‌وفصل اين پرونده مي‌شود. اين خلاصه‌اي از داستان نمايش «لانچر ۵» است که به نويسندگي و کارگرداني پويا سعيدي و مسعود صرامي در تئاتر مستقل تهران در حال اجراست؛ نمايشي که با به‌کارگيري بسته‌هاي ظريف و دقيق طنز در لا‌به‌لاي قصه‌اي سياه، مخاطب را به مدت دوساعت‌ونيم، بدون آنکه حتي براي لحظه‌اي با استيصال به ساعت نگاه کند بي‌حرکت روي صندلي نگه مي‌دارد. بدون حتي يک خط ديالوگ اضافي که حاصل پيرايش هرروزه متن است. نويسندگان اثر در آخر نمايش اين قول را به مخاطب مي‌دهند که نظرات آنها را در نمايش‌ روزهاي بعد اعمال مي‌کنند و جلوي رشد هرروزه متن را نمي‌گيرند؛ ممکن است در وهله اول چنين قولي براي مخاطب، حرفي شعاري به نظر بيايد، اما اصلا چنين نيست. من نمايش را دوبار در دو هفته متوالي ديدم و از کشف جزئيات محسوس اضافه‌شده به نمايش لذت بردم. تيپ‌هاي ساخته‌شده توسط نويسندگان، همان‌طور که بارها گفته شده، ماکتي کوچک از جامعه ايراني‌ است، اما اين به اين معنا نيست که نمايش ذره‌اي به کليشه نزديک شده است؛ بلکه برعکس، ظريف‌کاري‌هايي که در هر يک از اين تيپ‌هاي شخصيتي به کار برده شده، طناب نجات نمايش از چاه کليشه بوده است؛ ظريف‌کاري‌هايي که ممکن است با يک‌بار ديدن نمايش به چشم نيايد؛ از وسواس شايگان تا آکسسوار‌هايي که بازيگران را در لباس‌هاي يکدست سربازي، از هم متمايز مي‌کند. دکور و نورپردازي هم از نقاط قوت نمايش محسوب مي‌شوند، به‌طوري‌که حتي مي‌توان پنکه سقفي را به‌عنوان بازيگر شماره 14 نام‌گذاري کرد. امير نوروزي که اجراي نقش شايگان را برعهده دارد، بدون اغراق درخشان است. مي‌توان گفت که بسياري از جوايز در سال‌هاي اخير، در تمام دنيا از آن کساني بوده که نقش‌هايي با نقص اغراق‌شده شخصيتي يا ظاهري داشته‌اند. کمتر کسي فکر مي‌کند که بازي‌کردن شخصيت يک «انسان» که هيچ ويژگي کاريکاتوري نداشته باشد چقدر مي‌تواند دشوار باشد. اما خوشبختانه امير نوروزي قدر دانسته شده است. بي‌انصافي‌ است اگر به ديگر بازيگران کمترشناخته‌شده و بازي‌هاي دقيق و درستشان اشاره نکنيم؛ بازيگراني که به کمک متني قوي، اين ذهنيت حاکم که «حضور سلبريتي سينمايي عامل اصلي فروش موفق تئاتر است» را زير سؤال بردند. به طور خلاصه، هرکدام از آن مردان با «سرهاي پرفکر بي‌مو» حتي اگر حضوري کوتاه در نمايش داشتند، جذابيت نمايش را دوچندان کردند. به‌صورت‌کلي، شايد اشتباه نباشد اگر بگويم براي بار دوم که دقيق‌تر و عميق‌تر به اجرا نگاه کردم، آن را بسيار ترسناک يافتم؛ شايد به اين دليل که به طور کاملا عيني اين حقيقت را توي صورت مخاطب کوباند که: هرکدام از ما - فرقي نمي‌کند که اهل کدام شهر يا متعلق به کدام دسته از اجتماع باشيم- يک هيولاي خوفناک درون داريم که مي‌تواند در شرايطي که هيچ انتظارش را نداريم، خودش را به رخ بکشد. اگر شايگان باشيم و با ادعاي جست‌وجوي حقيقت جلو بياييم، دست‌آخر هيولاي جاه‌طلب درونمان، کاسه‌وکوزه‌ها را به‌هم مي‌زند. حتي اگر عبدي باشيم و يک عمر تحقير را توي دلمان انبار کرده باشيم، در انتها هيولاي وحشي و زخم‌خورده‌‌اي از زير پوستمان خودش را بيرون مي‌کشد. به قول خود نمايش، «خوب هرجايي يک معني مي‌ده»؛ اين روزها تئاتر خوب يعني «لانچر ۵».