چنددرصد مردم ايران، باسواد واقعي‌اند؟ قطعا بيش از ۳۰ درصد نيستند. نصف همين ۳۰ درصد، واقعا استطاعت خريد کتاب را ندارند. در جامعه‌اي که ۷۰ درصد مردم روزنامه هم نمي‌خوانند و همان عده محدود باسواد همواره با مشکلات مالي دست‌وپنجه نرم مي‌کنند، بي‌شک آگاهي عمومي بالا نخواهد رفت.
پایگاه خبری تئاتر: سال 89 بود که براي شماره ششم نشريه دانشجويي‌ام به نام «تجدد» که در دانشگاه آزاد تهران‌مرکز منتشر مي‌شد، با زحمت فراوان قرار گفت‌وگويي با مرتضي احمدي ترتيب داديم تا از حال‌و‌هواي روزگار طهران قديم جويا شويم، از روحوضي‌خواني و ضربي‌خواني بشنويم و نظرش را درباره اوضاع فعلي فرهنگ و هنر بدانيم. گفت‌وگو را با ذوق و شوق فراوان در نشريه گذاشتيم تا مخاطبان اندک دانشگاه‌مان بخوانند اما «تجدد» در همان شماره به پايان رسيد و توقيف شد و اجازه پخش آخرين شماره هم داده نشد؛ با این حال، گويا قرار بر این بود که اين گفت‌وشنود در کتابخانه خانه‌مان خاک نخورد و حالا جامعه مخاطبانش وسيع‌تر باشد و در «شرق» چاپ شود، اما دريغ که اکنون ديگر مرتضي احمدي نيست که انتشار آن را ببيند. حالا و بعد از قريب به يک‌دهه از انجام آن گفت‌وگو و در شرايطي که از روزهاي دانشگاه بسيار دور شده‌ام، تصور مي‌کنم خواندن صحبت‌هاي شنيده‌نشده، اميدوار و هنوز‌تازه‌اش خالي از لطف نباشد؛ پس بخوانيمش.   قدري از خودتان، سابقه کاري و شرايط ورود به عرصه هنري‌‌ و به‌طور‌کلي از روند زندگي حرفه‌اي‌تان بگوييد. مادر من صداي بسيار خوبي داشت. هنگامي که براي برادر کوچکم لالايي مي‌خواند، من با علاقه گوش مي‌دادم و تمام آنها را از بر مي‌کردم. اين لالايي‌ها علاقه خواندن آواز را از همان ابتداي دوران کودکي در من ايجاد کرد. در دوران مدرسه هم براي دوستانم هر تصنيفي که پيدا مي‌کردم، مي‌خواندم. دوستانم به صداي من و خواندن تصنيف‌ها علاقه بسياري نشان مي‌دادند. همه اين عوامل دست‌به‌دست هم دادند تا استعداد خواندن در من شکل بگيرد. بعدها بديع‌زاده صفحاتي پُر کرد که در آنها ترانه‌هاي فکاهي خوانده بود. اين ترانه‌ها به بازار هم راه يافت و اتفاقا با استقبال خوبي هم مواجه شد؛ در‌واقع بديع‌زاده اولين کسي بود که ترانه‌هاي فکاهي خواند. با اين صفحات فکاهي، من بيش از پيش ترغيب شدم که موسيقي را دنبال کنم. در آن زمان، پيش‌پرده‌خواني تازه آغاز‌به‌کار کرده بود، به همين دليل، تمام همت خود را در پيداکردن راهي براي ورود به عرصه پيش‌پرده‌خواني گذاشتم. به تئاترهاي بسياري مراجعه کردم که در نهايت تئاتر فرهنگ به يک پيش‌پرده‌خوان نياز داشت. آن‌قدر از مسئولان آن تئاتر خواهش کردم و آن‌قدر منتظر ماندم تا راضي شدند که از من آزموني براي پذيرش بگيرند. با همان اولين اجرا بسيار مورد توجه مسئولان تئاتر قرار گرفتم. به همين دليل در همان شب، يعني در اوايل سال 22، با من قرارداد بسته شد. جريان پيش‌پرده‌خواني به ميزاني رايج شد که راديو براي اجرا از من دعوت کرد. اين دعوت همانا و ماندگاري من در راديو تا ابتداي انقلاب همانا. من در حوزه ورزش هم فعاليت‌هايي انجام ‌مي‌دادم. از 16سالگي ورزش باستاني را آغاز کردم. پس از آن ورزش‌هاي دوي صحرانوردي و فوتبال را در پيش گرفتم، اما فوتبال در زندگي من نقش برجسته‌تري داشت، زيرا از همان ابتداي نوجواني با بچه‌هاي محل اين ورزش را انجام مي‌داديم. در ۱۷-۱۸ سالگي بود که تيمي تشکيل داديم. به ياد دارم آن زمان ما به دنبال زميني براي بازي مي‌گشتيم. حوالي راه‌آهن زميني بدون استفاده را پيدا کرديم. آن زمان هم که نمي‌دانستيم اين زمين جزء اموال دولت است، به همين دليل شروع کرديم به تميزکردن و بر طرف‌کردن سنگ‌ها و کلوخ‌ها و اين زمين شد زمين تيم ما. بعدها فهميديم که زمين، متعلق به راه‌آهن بوده و مدير راه‌آهن هم با واسطه از نيت ما با خبر بوده و بسيار هم از اين امر استقبال کرده بود. اين ماجرا ادامه داشت تا ۲۶سالگي که من به علت وجود مشغله‌هاي بسيارِ تئاتر، از فوتبال فاصله گرفتم. همان تيم دوران جواني ما بنيان تيم راه‎آهن فعلي است. در‌واقع ما از بنيان‎گذاران تيم راه‎آهن بوديم. در طول اين سال‎ها، کار راديويي همچنان ادامه داشت. ما در راديو ۱۹ نفر بوديم که از آن ۱۹ نفر فقط من زنده مانده‌ام. راديو براي من تا ابتداي انقلاب ادامه داشت. پس از پيروزي انقلاب به‌علت خرده‌حسابي که با آقاي قطب‌زاده در آمريکا داشتم، او به من توهين کرد و همين توهين باعث شد که شديدا به من بر بخورد. پس از آن، ديگر به راديو نرفتم. بعدها هم مديران ديگر هيچ توجهي به من نکردند و هيچ‌گونه دلجويي هم به عمل نياوردند تا اکنون که در خدمت شما هستم.  آقاي احمدي، قدري از ضربي‌خواني صحبت کنيم. شما در جايي گفته بوديد که پس از من ديگر کسي نيست که ضربي‌خواني را ادامه دهد. علت اين رکود چيست؟ آغاز ضربي‌خواني به سال‌ها پيش از من بر‌مي‌گردد، اما به‌صورت مستند، مشخص نيست که دقيقا در چه سالي بوده است. ضربي‌خواني به‌شيوه‌اي از خواندن گفته مي‌شود که بسيار شاد است و بيشتر در روحوضي اجرا مي‌شود. در سال 29 به دليل خشک‌بودن اين سبک، به فکر افتادم که يک نوآوري در اين عرصه انجام دهم؛ از‌اين‌رو قدري آواز را به آن اضافه کردم که بسيار مورد توجه قرار گرفت. بله ديگر کسي نمي‌تواند به‌طور شايسته از پس اين کار برآيد، زيرا اجراي هنرهاي بومي تهران، مستلزم بومي‌نشين‌بودن اجراکننده است؛ يعني شخصي که مي‌خواهد اجرا کند بايد اولا خودش و پدر و مادرش تهراني باشند و ثانيا با آداب، رسوم و فرهنگ بومي‌نشين‌ها، به‌‌ویژه با فرهنگ مردمان جنوب شهر آشنا باشد و آشنايي هم به‌تنهايي کافي نيست، زيرا بايد هم آشنا و هم دلباخته اين رسوم باشد. اکنون شما «کوچه‌باغي» و «خراباتي» نمي‌شنويد، زيرا اين دو، تنها يک حالت‌اند و به‌هيچ‌وجه آوازِ صرف نيستند. ضربي‌خواني در حقيقت گوشه‌اي از موسيقي ملي ما است؛ براي مثال در تک‌نوازي‌ها، ابتدا يک پيش‌درآمد نواخته مي‌شود و بعد آواز و سپس در وسطش يک چهارمضراب زده مي‌شود که حالت قدري تغيير کند و فضا شاد شود اما متأسفانه به علت آنکه همه در‌پي کسب پول‌اند، ديگر کسي به دنبال اين‌گونه موسيقي نمي‌رود. اين هنر يک عشق دروني مي‌خواهد که تصور مي‌کنم هرکسي داراي آن نيست. پس از انقلاب، از خارج از کشور همه مي‌گفتند که احمدي بلند شو و بيا که همه‌شکل خواننده و نوازنده اينجا هست؛ اما ضربي‌خوان وجود ندارد؛ اما من هميشه اعتقاد داشته و دارم که هرگز هنر من فروشي نيست. اگر گاهي مشاهده مي‌کنيد که قصه‌ کودک مي‌خوانم، آنها ضربي‌خواني نيستند. به‌طور‌کلي ضربي‌خواني‌هاي خوانده‌شده از سوی من از صداوسيما پخش نمي‌شوند؛ زيرا بسيار شادی‌‌آورند.  شما در راديو و تلويزيون، سابقه بسيار طولاني داريد و حتي يکي از کساني هستيد که تلويزيون را افتتاح کرديد. فضاي حاکم بر راديو و تلويزيون در پيش و پس از انقلاب را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟ من از ابتداي نوجواني در راديو فعاليت کرده‌ام. با خواندن اولين ترانه خود، عضو ثابت آن شدم. همه برنامه‌هاي راديو زنده بود و ما اکثر برنامه‌ها را بدون تمرين اجرا مي‌کرديم. کار عمده ما در راديو، خواندن نمايش‌نامه بود. خدا رحمت کند پرويز خطيبي را که براي اولين‌بار نمايش‌نامه‌خواني را باب کرد و با استعداد شگرف خود، هم بازي مي‌کرد، هم مي‌نوشت و هم کارگرداني کار را بر‌عهده داشت. سال 60 زماني بود که راديو ۲4ساعته شده بود و مسئولان مي‌خواستند توسعه‌اش بدهند؛ به‌طوري‌که همه‌گير شود. يکي از مهم‌ترين کارها در اين راستا برنامه «شما و راديو» صبح جمعه بود. براي اين کار ۱۹ نفر انتخاب شدند. هر ۱۹ نفري که برگزيده شديم، يک تيپ خاص خود را ارائه داديم. منوچهر نوذري تيپ حسن کبابي را داشت، زرندي شاه‌باجي خانم بود و... . همه از لحاظ کاري، بسيار قوي بوديم؛ زيرا در تئاتر هم فعاليت داشتيم؛ پس مي‌فهميديم که چطور بايد صحبت کنيم. برعکس شرايط فعلي، يک هنرپيشه بايد فن بيان بسيار عالي مي‌دانست؛ زيرا اگر فن بيان خوبي نداشت، اصلا نمي‌توانست به اين عرصه ورود کند. گروهي با اين قدرت کاري، خواه‌ناخواه راديو را فتح کردند و برنامه شما و راديو به پرشنونده‌ترين برنامه راديو بدل شد. اين برنامه ادامه داشت تا ابتداي انقلاب که تعطيل شد و ديگر هيچ‌گاه نسل‌هاي بعد از ما نتوانستند آن را تکرار کنند. علت آنکه بچه‌هايي که اکنون در برنامه صبح جمعه کار مي‌کنند، نمي‌توانند مانند ما باشند، هم برمي‌گردد به نداشتن آزادي عمل و بحث ممیزی که بر کار آنها اِعمال مي‌شود. جالب است بدانيد که ما پيش از انقلاب حتي به سياست‌هاي دولت انتقاد مي‌کرديم؛ اما فضاي اکنون به‌هيچ‌وجه اين‌گونه نيست. در تلويزيون هم همين‌طور، برنامه‌اي وجود داشت به نام «تک‌مضراب» که هفته‌اي يک ‌بار به مدت دو ساعت بر روي آنتن مي‌رفت. در اين برنامه ما تندترين انتقادها را عليه سازمان‌هاي دولتي مي‌کرديم. اين در حالي است که اکنون در تلويزيون هيچ‌چيز قابل ذکر نيست و به علت کوچک‌ترين مسائل، مجريان و برنامه‌سازان در خطر محروميت‌هاي بلندمدت از کار هستند. من چهار کتاب نوشته‌ام که هر چهارتاي آنها مجوز دريافت کرده بودند و چاپ هم شده بود و چند بار هم تجديد چاپ شده بودند؛ اما اکنون آنها را توقيف کرده‌اند. مي‌گويم مگر تغييري در آنها به وجود آورده‌ام که از چاپ مجدد آنها جلوگيري مي‌کنيد؟ اما هيچ‌کس پاسخ‌گو نيست.  عناوين اين کتاب‌ها چيست؟ «من و زندگي»، «کهنه‌هاي هميشه نو»، «فرهنگ برو بچه‌هاي طهرون»، «پرسه» که در احوالات تهرون و تهرونياست. شما مي‌گوييد چرا کسي نيست که ضربي‌هاي جنوب تهران را ادامه دهد. بله، نيست؛ زيرا به افراد بها داده نمي‌شود. حسن شهرستاني يکي از بهترين خوانندگان خراباتي است؛ اما اصلا شما نامي از او نشنيده‌ايد. من ۱۰۸ پيش‌پرده به همراه ذكر نت‌هايش درآورده‌ام؛ اما هيچ اميدي به اخذ مجوز ندارم يا نزديک به 9 هزار ضرب‌المثل با توضيح درباره هر‌کدام را جمع‌آوري کرده‌ام؛ اما براي آن هم اميدي به دريافت مجوز ندارم.  آقاي احمدي، نسلي پس از انقلاب روي کار آمدند که واقعا تعلق خاطر زيادي به سبک و سياق کاري شما داشتند که اکنون هم در برنامه صبح جمعه راديو ايران فعاليت مي‌کنند؛ اما آنها هم پس از مدتي منزوي شدند. علت چيست؟ بله؛ اکنون عده‌اي از جوانان در برنامه صبح جمعه مشغول به فعاليت‌اند. من برنامه آنها را گوش مي‌دهم و صداها را مي‌شنوم و نقصي در گفتار و نحوه اجراي‌شان از لحاظ فني پيدا نمي‌کنم. همه صداها خوب است و طعم شيريني هم دارد و اصول حرفه‌اي کار هم کاملا رعايت مي‌شود؛ اما مطلب ندارند. در کمال تأسف، همين بچه‌هاي با‌استعداد کنار نهاده شده‌اند و علت آن هم يک سويه‌گرايي است؛ به‌نحوي‌که تنها مي‌خواهند همان چيزي گفته شود که خواست خودشان است. از سويي ديگر اساسا نگاهي وجود دارد که با شادي مردم مخالف است؛ به‌همين‌دليل اين عزيزان که تمام همت‌شان شادي مردم است، کنار گذاشته مي‌شوند.  نظرتان درباره سبک‌هاي جديدي که در موسيقي ايجاد شده است، چيست؟ بد نيست و خوانندگان خوبي مشخصا در سبک پاپ آمده و آهنگ‌هاي خوبي هم خوانده‌اند و جوان‌ها، چه پيش و چه پس از انقلاب به آنها علاقه داشتند، اما اين علاقه باعث نشد که موسيقي اصيل ايراني فراموش شود، اما درعين‌حال ما هم حق نداريم با خواست و تمايل جوانان مخالفت کنيم. سليقه آنها بسيار قابل احترام است. اگر ما بخواهيم اين نسل را از تمايلات و تعلقاتش محروم کنيم، دچار تفريط خواهند شد. قطعا من از هر سبک جديد موسيقي که محبوب نسل جوان باشد، استقبال مي‌کنم و علت اينکه مسئولان اصرار دارند با هر سبک جديد موسيقايي مخالفت کنند، معلوم نيست. به خاطر داريم که در اوايل انقلاب، مسئولان سعي مي‌کردند به شکل عجيبي با نوارهاي کاست مخالفت کنند. آنها تمام همت خود را بر جمع‌کردن اين نوارها گذاشته بودند. پس از مدتي مشاهده کردند که اين عمل اجرائي نيست و رهايش کردند. سپس ويدئو به بازار آمد و دوباره داستان به همين شکل اتفاق افتاد و سپس ماهواره و... اما اين نوع عملکرد، پاسخ‌گو نخواهد بود. آنها بايد از خودشان بپرسند که چه کساني را محدود مي‌کنند؟ اگر بدانند که در مقابل آنها مردم که مالکان واقعي اين کشورند قرار دارند، بي‌شک چنين رويکردهايي را اتخاذ نمي‌کنند. مسئولان بايد قدري بينديشند و از گذشته تاکنون را به خاطر بياورند و ببينند که اين‌گونه رفتارها نتيجه مثبتي داشته يا نه؟ اگر نه، پس نبايد به اين طريق ادامه دهند.  شما سابقه بسيار طولاني در تئاتر هم داريد. ادبيات نمايشي امروز ما چرا چندان از داستان‌هاي باستاني، به‌خصوص شاهنامه متأثر نيست؟ به اعتقاد من اين مسئله برمي‌گردد به تمايلات مسئولان. سرچشمه اين ماجرا هم براي امروز نيست، بلکه برمي‌گردد به زمان‌هاي بسيار گذشته. در قزوين تئاتري به نام «نادر پسر شمشير» اجرا شد. با اجراي آن به‌شدت به رضاشاه برخورد که چرا از نادرشاه تعريف و تمجيد شده و او بزرگ جلوه داده شده است؟ کارگردان اين تئاتر دستگير شد، تابلوها را تخریب و به آتش کشيدند و در نهايت کارگردان بي‌نواي آن تئاتر تا آخر عمر محروم از کار شد و در تنگدستي و بدبختي جان سپرد. چرا اکنون بهرام بيضايي کار نمي‌کند؟ اتهامات بسياري را متوجه اين عزيز کردند. واقعا حيف است که بهرام بيضايي که هم دست‌به‌قلم زيبايي دارد و هم تاريخ را خوب مي‌شناسد، کنار نهاده شود. خسرو سينايي کجاست؟ چرا تمام کساني که خواستند از تاريخ باستان سخن بگويند، به نحوي منزوی شدند؟ علت آن است که علاقه ندارند که اين‌گونه مسائل در عرصه‌هاي گوناگون مطرح شود. اگر يک تئاتر مستقل بخواهد به مرحله اجرا برسد، بايد از هزارويک مميزي عبور کند. چرا تئاتر فرانسه در رأس دنيا قرار دارد؟ زيرا ممیزی وجود ندارد. افراد براي کار، دستشان باز است. هنگامي که شرايط به‌گونه‌اي است که همه‌چيز تحت‌الشعاع ممیزی قرار دارد، کارگردان‌ها هم ديگر تمايلي به اجراي داستان‌هاي باستاني ندارند و اگر دست کارگردان‌ها، تهيه‌کنندگان و نويسندگان باز بود، قطعا از اين سرمايه نهفته ايراني استفاده مي‌شد.  اما مردم هم قدري نسبت به ادبيات باستاني اقبال نشان نمي‌دهند. چنددرصد مردم ايران، باسواد واقعي‌اند؟ قطعا بيش از ۳۰ درصد نيستند. نصف همين ۳۰ درصد، واقعا استطاعت خريد کتاب را ندارند. در جامعه‌اي که ۷۰ درصد مردم روزنامه هم نمي‌خوانند و همان عده محدود باسواد همواره با مشکلات مالي دست‌وپنجه نرم مي‌کنند، بي‌شک آگاهي عمومي بالا نخواهد رفت. تمام اين عوامل هم منجر به پايين‌بودن فرهنگ ما مي‌شود. برخی مسائل سياسي هم علتي عظيم است تا قشر نخبه و فرهنگي ما نتوانند انديشه خود را به عموم جامعه عرضه کنند. در اين شرايط نبايد توقع داشت که مردم در پي داستان‌هاي باستاني کشورشان باشند.  آقاي احمدي، محبوبيت شما در صداقت گفتارتان است؛ محبوبيتي که پس از گذشت ساليان‌سال همچنان جاودان است. شما نزد مردم به «صداي طهرون» شناخته شده‌ايد؛ صداي طهروني که همچنان پرآوازه است. به‌عنوان پرسش پاياني بفرماييد که پس از گذشت ۸۹ بهار از حياتتان چه آرزويي دارید که هنوز به آن دست نيافته‌اید؟ تنها آرزوي من، شناختن جوانان عزيزمان است. اگر بتوانيم جوانانمان را بشناسيم، قطعا مملکت اصلاح خواهد شد و اگر آنها را نفهميم، هيچ‌گاه به سعادت نخواهيم رسيد. من وطنم را بسيار دوست دارم و عاشقانه براي اين سرزمين هرآنچه در توانم باشد انجام مي‌دهم. آرزوي من بهبود اوضاع ايران‌زمين است. قطعا با اراده محکم جوانان عزيزمان و ذات پاک و بي‌آلايش آنها همه‌چيز درست مي‌شود. من زنده‌ام براي ديدن آن روز.