«بوقلمون» که از عمرش چندین سال گذشته واجد نکات مثبتی است که می‌تواند الگویی برای نمایش‌های ایرانی باشد، نمایشی که شعارش داده می‌شود؛ ولی در عمل راکد است.

پایگاه خبری تئاتر: نمایش «بوقلمون» کاری از گروه نقاب، روایتی است از سقوط پهلوانی پهلوان اکبر خراسانی. طبق این روایت، پهلوان اکبر، پهلون شاخص دوره ناصری با ناجوانمردی و البته حمایت درباریان موفق به حذف تمام رقبای خود می‌شود و بازوبند پهلوانی را به بازویش می‌بندند. اما این نقطه آغاز داستان «بوقلمون» است. تا بدین جای ماجرا در حکایات و داستان‌ها نقل‌ها بسیار است. «بوقلمون» داستان سقوط پهلوان اکبر است، نه اوج‌گیری او.

«بوقلمون» نام نوچه‌ای است که رفتار بوقلمون‌صفتانه‌اش، او را به چهره‌ای نامطبوع در میان مریدها و نوچه‌های پهلوان اکبر تبدیل کرده است. او در محافل لوطی‌گری‌های این پهلوانان دروغین جایگاهی ندارد و اوج این تضارب زمانی است که پهلوان غریبه‌ای در شهر میان مردم محبوبیت می‌یابد. درباره این غریبه بعدتر درمی‌یابیم که پدرش یکی از همان پهلوانان رکب خورده در جدال با پهلوان اکبر است. این غریبه زنی است که در قامت مردان و برای رسیدن به مقصود خود از «بوقلمون» کمک می‌خواهد، مردی که در یک مورد با وی هم‌داستان است: عداوت با جماعت پهلوان اکبر.

خیراللّه تقیانی‌پور، کارگردان و نویسنده نمایش مخاطب را در این اثر ترغیب می‌کند تا در ساحت جهان نمایش، یک واقعه تاریخی را دنبال کند، واقعه‌ای که شاید کمتر مورد توجه مدیومی همانند سینما یا تلویزیون قرار گیرد. این مسئله را باید یکی از مولفه‌هایی دانست که «بوقلمون» را مهم می‌سازد و این اهمیت را در انتقال داده‌های گذشته و انتقال آن به امروز باید دنبال کرد.

تقیانی‌پور همانطور که در «دو روی روایت نادری» بخشی از فرهنگ جامه‌داری و دلاکی را با زبانی کمیک نقل می‌کرد، این بار جهان زورخانه‌ای دوره قاجار را بازنمایی می‌کند. این بازنمایی نیازمند یک زبان است، زبانی که واسط حال و گذشته باشد. تقیانی‌پور خود را درگیر ادبیات متکلف دوره قاجار نمی‌سازد؛ بلکه به سمت صناعات ادبی قابل هضم و درک برای مخاطب امروزی پیش می‌رود. دیالوگ‌های آهنگین و مسجع هستند و باید بخش عمده آنها را بحر طویل خواند. 

در کنار این رویکرد، تقیانی‌پور عمده جملاتش را از میان ضرب‌المثل‌ها انتخاب می‌کند. این رویه در نثر در نوشتار دوره قاجار رواج پیدا می‌کند و کمتر در دوران گذشته، اتکا به کنایات پیچیده و غامض و ضرب المثل دیده می‌شود. البته تقیانی‌پور لغات را در دهان بازیگرانش ساده می‌کند و کمتر از آن ادبیات دوره ناصری در اثرش بهره می‌برد. البته در مقابل او به زبان آذری گذری می‌اندازد و به وسیله آن، به شخصیت‌هایش هویت می‌دهد. همان کاری که در «دو روی روایت نادری» به واسطه ترک بودن ایل افشار انجام داده بود.

ولی برای رسیدن به یک اجرا با حال و هوای قجری تنها زبان اهمیت ندارد. شاید لباس و دکور دو عامل بصری مناسب باشد، عواملی که در نمایش‌های تاریخی، کارگردان به قصد واقع‌گرایی از آن بهره می‌برد. با این حال «بوقلمون» دکور خاصی ندارد. در کل تصویری مینیمال از یک گود زورخانه است. لباس‌ها هم سنخیتی با فضای قجری ندارد. به نظر میانه مخاطب و اثر فاصله می‌اندازد.

در این موقعیت بهترین چیز بافت‌شناسی تقیانی‌پور در «بوقلمون» است که با بستر و فضای نمایشش همخوانی دارد. او با انتخاب یک نمایش پهلوانی، گود زورخانه را مکان نمایش و در نتیجه آیین‌های زورخانه‌ای را مجالی برای دراماتیزه کردن اثرش یافته است. در اینجا باید تقیانی‌پور را یکی از دنباله‌روهای استاد محمد در نمایشنامه‌نویسی دانست. استاد محمد در یکی از بهترین آثارش، آسیدکاظم، با انتخاب فضای قهوه‌خانه و لوطی‌بازی‌های رایج اثر پهلوی، ترنا بازی را به عنوان مجالی برای دراماتیزه کردن اثر برگزید. تاثیر استاد محمد را می‌شود در دیگر آثار گروه نقاب نیز یافت و به خصوص هدف مشترک گروه و نمایشنامه‌نویس فقید در حفظ نمایش ایرانی.

برای نائل شدن به این مهم، تقیانی‌پور نمایش خود را به سمت کمدی می‌برد؛ لیکن او قصد ندارد نمایش در فضای کمدی در فضای ایستای نمایش‌های سیاه‌بازی و تخت‌حوضی بیافتد. با توجه به نمایش «دو روی روایت نادری» و در کنار قرار دادنش با «بوقلمون» به نظر می‌رسد گروه نقاب در پی خلق نوعی نمایش ایرانی مدرن می‌باشد. در این نمایش مدرن، اثر با کمدی آغاز و با تراژدی پایان می‌یابد. در «دو روی روایت نادری» فضای نمایش بسیار سریع از کمدی به تراژدی شیفت می‌شود. همین مسئله نمایش دو ساعته را کمی خسته کننده می‌کرد و توقع مخاطب را مرتفع نمی‌ساخت. در عوض «بوقلمون» به نوعی پختگی رسیده است و تعادل و تناسب میان کمدی و تراژدیش به خوبی عیان است.

این تناسب بی‌گمان یکی از دلایل موفقیت «بوقلمون» در جشنواره فجر سال گذشته بوده است. با این حساب باید گفت تقیانی‌پور در «بوقلمون» به یک اسلوب مناسب در خلق نمایش ایرانی رسیده است که شامل زبان ساده لیکن فصیح و بلیغ، اتکا به سنن و رسوم، خلق فضای مینیمال و دوری جستن از واقعگرایی صرف و در نهایت خلق کمدی-تراژدی در بستر ایرانی است. در مقابل «بوقلمون» کاستی‌هایی نیز دارد. از جمله آنکه شخصیت‌پردازی در بیشتر مواقع خدشه‌پذیر است. برای مثال «بوقلمون» بودن شخصیت مرکزی چندان تعریف نشده است و دلایل کافی برای خیانت نهایی موجود نیست. اگرچه «بوقلمون» دست‌کج بودن، بددهن بودن و ... خود را اثبات کرده است؛ لیکن در مقابل چشم‌پاکی نیز از خود بروز داده است. در چنین جایی چندان چرخش نهایی و خیانتش تعریف‌پذیر و چندان منطقی نیست.

نکته قابل تامل دیگری برای رسیدن به یک اسلوب منحصربه‌فرد در آثار گروه نقاب تناسب در زمان‌بندی است. در حالی که بخش عمده‌ای از «بوقلمون» زمینه‌سازی یک نبرد مهم است، صحنه نهایی بیش از اندازه کوتاه است و مرگ اکبر و محاصره غریبه به طرفه العینی رخ می‌دهد. کافی است این صحنه را با صحنه دوئل هملت و لائرتیس در «هملت» شکسپیر مقایسه شود که در آن اوج و گره‌گشایی، شکسپیر با چیره‌دستی چگونه زمان را به نفع کنش‌های نمایشش می‌خرد.

شاید راهکار مناسب برای رسیدن به یک اسلوب جذاب در نمایش ایرانی، مطالعه و بررسی ساختار فرایتاگ و تطبیقش با نمایش ایرانی جذابیت‌هایی داشته باشد. فرایتاگ که الگوی خود را براساس آثار شکسپیر خلق کرده است، پس از گره‌گشایی نهایی زمانی برای پایان‌بندی در نظر می‌گیرد، همان جایی که فورتینبراس با دیدن پیکر هملت جوان دستور به دفنش می‌دهد. این بازه زمانی نهایی در «بوقلمون» گم است و تنها با صدای اندک هیاهوی چند نفر، من باب آگاهی مردم از خیانت‌های درباری - پهلوانی خاتمه می‌یابد. مخاطب نباید در اوج کاتارسیس رها شود و این رهاشدگی نقطه ضعف «بوقلمون» است.


منبع: خبرگزاری تسنیم
نویسنده: احسان زیورعالم