دزفولی زاده توانسته در بی صدا حلزون سراغ سوژه ای بکر برود و روایتی داستان گو ارائه کند و به خصوص از لحاظ اجرایی، فیلمی شسته و رفته در جهت انتقال مفاهیم مد نظر داستان، بسازد که می توانست به راحتی در بخش سودای سیمرغ باشد. آن هم در دوره ای که برخی فیلم های سودای سیمرغ را نمی توان تا نصف زمان فیلم هم تحمل کرد!

پایگاه خبری تئاتر: بهرنگ دزفولی زاده بعد از عکاسی در بیش از صد پروڑه سینمایی و تلویزیونی و به موازات آن ساخت فیلم کوتاه، در فیلم بلند خود، گام نخست را محکم برداشته است. چه از لحاظ انتخاب ایده مرکزی و خط اصلی داستان و چه به لحاظ ساختار و اجرا. روایتی که از معدود دفعاتی است که در سینمای ایران ، زندگی روزمره آدم های ناشنوا و ناگویا و مشکلاتشان مورد واکاوی قرار گرفته و با اینکه داستان قابلیت رویکردی احساسات گرا و نگاهی ترحم برانگیز و از موضع بالا به چنین سوڑه ای داشت، کارگردان توانسته با تمرکز بر تنه اصلی روایت و حذف شاخه و برگ اضافی، پایه و اساس درام را بر موقعیتی بنا کند که خوانش های متفاوتی را بعد از تماشای فیلم، طلب می کند و این خاصیت فیلم های خوب است. اینکه بعد از تماشای فیلم، شخصیت ها و معضلاتی که با آنها دچار چالش هستند، در ذهن بیننده خاص و عام، ته نشین شود و امکان فکر کردن به چنین زندگی هایی فراهم شود.

از لحاظ اجرایی، شاید پیش فرض این بود که چون کارگردان، سابقه طولانی در عکاسی سینما دارد، در طراحی دکوپاژ و قاب بندی ها، به ورطه خودنمایی و مانور بر این مهارت خود، گرفتار شود که خوشبختانه با حفظ تعادل، سعی کرده فضایی بسازد ساده و خودمانی در جهت یک فیلم داستان گو که در این زمینه موفق بوده است که اوج کارگردانی دزفولی زاده، بازی هانیه توسلی است که به نوعی می توان شخصیت داستانی او را قهرمان داستان دانست. دزفولی زاده با تعامل مناسب با بازیگران سعی کرده احساسات متنوع و ناشناخته زندگی آدمهای این چنینی را به خوبی انتقال دهد و توسلی با مهارت قابل توجهی به خصوص در فن بیان و زبان بدن خودش، یکی از بهترین بازی های کارنامه اش را ارائه کند که نشان می دهد بازیگری اهل ریسک است چون اگر این نقش به این شکل کنونی ارائه نمی شد لطمه زیادی به پیکره فیلم وارد می شد اما خوشبختانه تبدیل به یکی از برگ برنده های فیلم شده است.

به طور کلی دزفولی زاده توانسته در بی صدا حلزون سراغ سوژه ای بکر برود و روایتی داستان گو ارائه کند و به خصوص از لحاظ اجرایی، فیلمی شسته و رفته در جهت انتقال مفاهیم مد نظر داستان، بسازد که می توانست به راحتی در بخش سودای سیمرغ باشد. آن هم در دوره ای که برخی فیلم های سودای سیمرغ را نمی توان تا نصف زمان فیلم هم تحمل کرد!

برخی از ریتم و ضرباهنگ کند فیلم می گویند،اما نمی دانند که فیلم درباره زندگی آدمهایی است که زندگی روزمره شان به شدت کند می گذرد، برخی از تنه لاغر داستان می گویند اما نمی دانند آن‌قدر فیلم با خرده روایت های بی سرانجام در سال های اخیر دیده ایم که همین که یک فیلم، یک خط داستانی مشخص را سر و سامان دهد، کافی به نظر برسد. چه بسا که فیلم خرده روایت هم دارد. از عکاس داستان با بازی مهران احمدی که فضای آتلیه اش، کدهایی درباره زندگی متناقض جامعه امروز می دهد تا ناشنوایانی که دوست ندارند به شنوا تبدیل شوند و …

حرف آخر اینکه در میان انبوه فیلم هایی که در چند سال اخیر از روی فیلم های فرهادی و کار اول سعید روستایی کپی شده، اینکه فیلمی ایده ای اورجینال و ساختاری داشته باشد که هم مخاطب عام را راضی کند و هم مخاطب خاص را نشان می دهد که می توان به آینده کارگردانش امیدوار بود.


منبع: سینماسینما
نویسنده: محسن جعفری راد