خون شد را نمی شود بی خون دل تماشا کرد. فیلمی که انگار پایان یک فیلم ساز مهم در سینمای ایران است و چند فیلم آخر و حتی قاتل اهلی در برابرش یک شاهکار است‌! اثری به غایت بی نظم و شلخته که می خواهد مفهوم نیم قرن پیش را بازسازی کند بی آن که بخواهد یا بتواند این مفاهیم را در شکل امروزی بازسازی کند.

پایگاه خبری تئاتر: خیلی از ما با مسعود کیمیایی سینما را دوست داشتیم و برای دیدن هر فیلمش مدت ها منتظر می ماندیم. نمونه اش خود بنده که تا میانه دهه هفتاد دلم می خواست به استاد جایزه می دادند. فیلم هایی مثل سرب و گروهبان و دندان مار که داوران با بی محلی از کنارش گذشتند و در نهایت به فیلم جرم سیمرغ بلورین داده شد! اما حالا شاید از آن حسرت و عشق چیزی نمانده جز لبخندی تلخ برای سال های سپری شده نسلی که برای تیر خوردن آقا نوری جلوی دادگاه می گریست و عاشقانه دانیال و مونس را در ذهنش مرور می کرد.
خون شد را نمی شود بی خون دل تماشا کرد. فیلمی که انگار پایان یک فیلم ساز مهم در سینمای ایران است و چند فیلم آخر و حتی قاتل اهلی در برابرش یک شاهکار است‌! اثری به غایت بی نظم و شلخته که می خواهد مفهوم نیم قرن پیش را بازسازی کند بی آن که بخواهد یا بتواند این مفاهیم را در شکل امروزی بازسازی کند. مفاهیمی مانند ، غیرت ، برادری و رفاقت که مورد علاقه کیمیایی است اما این جا همه چیز به شکل حیرت آوری به کمدی تبدیل می شود و مخاطب نمی داند تکلیفش با فیلم چیست. داستان به سیاق فیلم های آخر استاد نامفهوم و روایت به شکل افراطی شخصی و الکن است و انگار کاراکترها حرف هایی را می زنند که فقط مولف اثر آن ها را می فهمد . حرف هایی که به شکل افراطی در دیالوگ نویسی منقطع شده و حتی جاهایی انگار این کاراکترها چیزی را از روی کاغذ می خوانند بی آن که اصلا جهان اثر را فهمیده یا پذیرفته باشند و در این میان انتخاب لوکیشن شمال و کاراکتر نانوا و کسی که خواهر فضلی را استثمار کرده هم توهینی مشخص به یک منطقه جغرافیایی است. فضلی به شمال می رود تا دو نفر را بکشد و خواهرش را به تهران بازگرداند و و انگار هر جایی غیر از جغرافیای مورد علاقه کیمیایی محکوم به تباهی و زشتی است.
خون شد را می توان در سکانس عجیب حضور سیامک انصاری مورد واکاوی قرار داد. یک کمدی ناخواسته و غم انگیز که نشان می دهد سینما هنری پویاست و انگار فیلم ساز هم باید دوره و زمانه خود را بشناسد . دوره ای که به شکل بی رحمانه ای کوتاه است و نام و عنوان و مجیز گویی عده ای نمی تواند آن را طولانی تر کند. این سکانس به گمانم عصاره فیلم های متاخر فیلم سازی است که تاریخ سینمای ایران بی او قسمت مهمی را کم دارد و کاش خاطره های خوبمان را بیش از این در ذهنمان نابود نکند.


منبع: سینماسینما
نویسنده: بهرنگ ملک محمدی