شكوه در «كارگاه نمايش» ديده مي‌شد. زماني عليه تمام اعضاي كارگاه جبهه‌گيري شديد وجود داشت. مجموعه اينها و رفتاري كه از هنرمندان سر زد باعث شد شكوه منزوي شود.

پایگاه خبری تئاتر: سياوش طهمورث تجربه عضويت در «اداره تئاتر» و سپس حضور در «كارگاه نمايش» را در كارنامه دارد. او از جمله بازيگراني است كه سال 1351 در اجراي نمايش جريان‌ساز «هذا حبيب‌الله...» نوشته عباس نعلبنديان و كارگرداني آربي آوانسيان در جشن هنر همراه شكوه نجم‌آبادي روي صحنه رفت و از اين حيث گزينه‌اي مناسب براي اظهارنظر درباره كيفيت هنري اين بازيگر به شمار مي‌رود. گرچه افراد ديگري نيز در اين فهرست قرار مي‌گيرند، مانند اسماعيل خلج كه نمايش «گلدونه خانم» را با ايفاي نقش نجم‌آبادي روي صحنه برد، اما به هر دليل ترجيح داد همچنان از صحبت درباره سال‌هاي فعاليت در «كارگاه نمايش» و تاثير انكارناشدني شكوه نجم‌آبادي بر شكل‌گيري تجربه «گلدونه خانم» خودداري كند. در مقابل سياوش طهمورث كه حداقل دو تجربه گرانبهاي همكاري با پيتر بروك در نمايش «اروگاست» و آربي آوانسيان در نمايش «هذا حبيب‌الله...» را
از سر گذرانده، نه‌تنها به كيفيت هنري نجم‌آبادي اشاره مي‌كند، بلكه به تمام همكاران ديروز كه اين هنرمند را 40 سال ناديده گرفتند، مي‌تازد.

 

چرا اطلاع چنداني از وضعيت هنري و زندگي خانم نجم‌آبادي موجود نيست و هركس از منظر خودش صحبت مي‌كند؟ مثلا اكثرا مي‌گويند اخلاق تند و تيزي داشت.

ابدا اين طور نيست! قضاوت مي‌كنند؛ اينها كه چنين حرف‌هايي مي‌زنند بايد بگويند چه اتفاقاتي افتاد كه شكوه اخلاق تند پيدا كرد؟ سوال من اين است كه تمام 41 سال گذشته نام شكوه نجم‌آبادي چند بار در محافل فرهنگي و هنري از دهان هنرمندان ما خارج شده است؟ كدام صنف وجود داشته كه زندگي او را تامين كند؟ روشن است كه وقتي شما با انواع گرفتاري دست به گريبان باشيد، اخلاق تند پيدا مي‌كنيد. به هر حال هر كس تا يك‌جا تحمل دارد. سوال اين است، وقتي به ايران آمد چند نفر از اين آقايان و خانم‌ها به ديدارش رفتند؟

هيچ‌ كس نخواست از او نام ببرد.

حالا دنبال اين افتاده‌اند كه فلاني نوه دارد يا نه! به كسي چه مربوط؟ دانستن چنين چيزي چه دردي دوا مي‌كند؟ مدعيان امروز، تمام اين سال‌ها سه بار به نام او اشاره كرده‌اند؟ خير. پس جريان مرده پرستي است براي پر كردن پرونده خودمان. متاسفانه ما مردم دنبال يادگاري هستيم، اگر غير ازين است پس چرا آن زمان كه مي‌توانستند از استعداد و هنرش استفاده كنند، سراغش نرفتند؟ حالا چه اتفاقي افتاده كه مي‌خواهند از اين نمد براي خودشان كلاه بدوزند؟ تازه شكوه نجم‌آبادي يك نمونه است، ظرف اين چهل سال هنرمندان ديگري هم داشته‌ايم كه كسي از آنها سراغ نگرفت. اصلا به روي خودشان نمي‌آورند اينها درگذشته درخشيده‌اند. چه اتفاقي افتاده كه تمام چهل سال گذشته بعضي براي خودشان برج شهرت ساختند و ديگراني كه اتفاقا از همين‌ افراد مشهور بهتر بودند در فقر و تنگدستي و بدبختي زندگي كردند؟

دقيقا؛ با هركسي هم صحبت مي‌كنم معتقد است خانم نجم‌آبادي استعداد درخشاني داشت.

روي صحنه بي‌نظير بود، اما! ببينيد مي‌گوييم «بود». چرا با هست‌ها كار نداريم؟ چرا عادت كرده‌ايم فقط از فعل گذشته استفاده كنيم؟ چرا درباره آنها كه امروز در قيد حيات هستند صحبتي نيست؟ چون وقتي طرف مرد خيال‌مان راحت مي‌شود كه ديگر رقيب نداريم؟ واقعا كافي است.

در چند نمايش همكار بوديد؟

ما در سه نمايش همكاري كرديم و اگر بگويم بي‌نظير بود، گزاف نگفته‌‌ام. اين اصطلاحات مسخره‌ «سلبريتي» و «لاكچري» و امثال اينها كه امروز باب شده شوخي‌اي بيش نيست. چرا فارسي حرف نمي‌زنند كه ببينيم چندمرده حلاجند؟ حق شكوه نجم‌آبادي در زندگي خورده شد، مانند حق بسيار ديگر كه خورده شد و در مقابل يك عده‌ معدود افراد محفلي به چپاول مشغول‌ شدند. ما خيلي مي‌توانيم درباره اين هنرمند حرف بزنيم ولي بايد كتاب بنويسيم. تازه كتاب هم بنويسيم مشخص نيست چه شود تا يك روزي، كسي جايي احساس كند لازم است مطالعه كند. متاسفانه زمان حال را رها كرده‌ايم.

به دليل همين فقدان تاريخ‌نگاري وقايع تحريف مي‌شوند و بعضي مدام مي‌گويند كه او به خاطر زندگي با عباس نعلبنديان ديده شد.

اصلا و ابدا اين طور نبود. البته نعلبنديان نابغه‌ بود ولي چه اتفاقي افتاد؟ او هم نابود شد. بياييد همين فردا صبح تا بعدازظهر در خيابان راه برويم و از دانشجو تا موزيسين و غيره سوال كنيم عباس نعلبنديان كه بود؟ ببينيم چه پاسخي مي‌دهند. اگر 10 نفر به شما آدرس درست دادند؟ اين كارها وظيفه كيست؟ نمي‌گويم خانه سينما و خانه تئاتر كار نمي‌كنند ولي به والله كار صنفي اين شكلي نيست. صنف زماني معنا دارد كه كارگردان و تهيه‌كننده جرات نكنند دخترعمه و پسرعمه‌ خودشان را جاي بازيگري كه يك عمر خون دل خورده جلوي دوربين يا روي صحنه ببرند. شوخي را كنار بگذاريم، دست از دورويي‌ برداريم و با هم رك و راست باشيم.

اولين ‌بار خانم نجم‌آبادي را چه زماني شناختيد؟

همان دوره‌اي كه تمرين‌ با پيتر بروك شروع شد. من اداره تئاتر بودم كه آقاي بروك آمد و ما را انتخاب كرد. از آنجا به بعد با ايشان آشنا شدم و بعد هم كه به كارگاه نمايش پيوستم و در نمايش‌هاي «هذا حبيب‌الله...» و «باغ آلبالو» با او همبازي بودم. شكوه نجم‌آبادي بسيار بازيگر جسوري بود و اين جسارت همه را خيره مي‌كرد. موقع ايفاي نقش روي صحنه، مي‌رفت به دل شخصيت و مثل بعضي شعار هم نمي‌داد كه ‌اي فلان كردم و چه شد و چه نشد. اصلا اين طور نبود كه بخواهد محض خودنمايي با رسانه‌هاي داخل و خارج و جهان مصاحبه كند. ظاهرا كار دنيا اين طور است، گروهي مي‌آيند پايه‌هاي فرهنگ و هنر يك مملكت را محكم مي‌كنند و در تنگدستي مي‌ميرند، اما آنها كه هر چه ديگران كاشته‌اند را نابود مي‌كنند و به اوج شهرت و ثروت مي‌رسند. اين دردي است كه نمي‌توان بيان كرد.

به اجراي «ناگهان هذا حبيب‌الله...» اشاره كرديد. آنجا بازيگر چقدر خودش ايده مي‌آورد و چقدر آربي آوانسيان هدايت‌كننده بود؟

ببينيد! نه فقط شكوه كه همه بازيگرها با پيشنهاد سر تمرين حاضر مي‌شدند. بناي كار اين طور بود كه همه صحبت كنيم، در حقيقت تمام اجزاي نقش را مي‌شكافتيم. همه نظر خودشان را بيان مي‌كردند و آنقدر صحبت مي‌شد تا بازيگر به چيزي كه قرار است روي صحنه رخ دهد، برسد. شوخي نداشتيم! مثل امروز نبود كه سه روز قبل به بازيگر متن بدهند و بگويند اين را بخوان بيا جلوي دوربين يا روي صحنه. به معناي واقعي گروه بوديم؛ اينها كه امروز مي‌بينيد گروه نيستند، باند شده‌اند. اين‌ دو تا با هم تفاوت دارد. گروه هنري يعني اينكه در 24 ساعت شبانه‌روز حداقل 12 ساعت، بلكه بيشتر كنار هم باشيد و تمرين كنيد. روي بيان، روي متن، مفاهيم و شخصيت‌ها كار كنيد، هر روز. به همين دليل هم نمايش «ناگهان هذا حبيب‌الله...» به يك نمايش بي‌نظير بدل شد. «باغ آلبالو» هم همين طور؛ آنقدر روي كارها زحمت كشيده بوديم كه شما نمي‌توانستيد به سادگي درباره‌شان حرف بزنيد. درباره‌ ايست بازيگرها، زمان در اجرا و موارد متعدد ساعت‌ها و روزها كار كرديم.

اجراي «ناگهان هذا حبيب‌الله...» قطعا تراز بين‌المللي داشته، به خصوص كه گروتفسكي همان سال‌ها با «هميشه شاهزاده» به ايران آمد و دريافت آربي از اجرا به او نزديك بود.

چون با جديت در تمرين‌هاي پيتر بروك كار كرده بوديم. شش ماه پاي همه ‌چيز مانديم و تلاش كرديم فهم هنري و درك خودمان را ارتقا دهيم. حالا اينكه استعداد هر بازيگر چه اندازه بود بحث ديگري است. گروه همان ‌جا شكل گرفت و ادامه تمرين‌ و كنار هم بودن‌ها باعث شد روي صحنه يكديگر را بهتر بفهميم. بايد بپذيريم اتفاق مشابه آن ديگر رخ نداد، به همين دليل هم اعتقاد دارم بازيگرِ امروز كمتر از بازيگرِ آن زمان روي صحنه و هنگام اجرا لذت مي‌برد.

به هرحال بروك با متد بين‌المللي تمرين تئاتر آمد. مي‌خواهم بدانم تا پيش از آن شيوه تمرين مشابه را تجربه كرده‌ بوديد؟

هرگز؛ ببينيد! هر كس بر اساس استعداد و دركي كه داشت تئاتر كار مي‌كرد. همان سال‌ها داوود رشيدي از من پرسيد تا به حال چه كارهايي كرده‌ام؟ من هم گفتم در «اداره تئاتر» فرصت كار نمي‌دهند. خدا بيامرز به شوخي گفت: «از حالا به بعد هم فرصت نمي‌دهند»، مي‌خواهم بگويم آن زمان هم باندبازي وجود داشت.

چند جريان تئاتري با هم اختلاف نظر جدي داشتند؟

ولي «كارگاه نمايش» بود كه به يك نقطه عطف تاريخي بدل شد. شيوه‌هايي را شروع كردند و مدام به مطالعه پرداختند. تمرين و مطالعه از هم جدا نبود، در نتيجه واقعا چيزي به نام تئاتر ساخته شد. تئاتر وجود ندارد، ساخته مي‌شود. وقتي نمايشي روي صحنه مي‌رود الزاما تئاتر ساخته نشده. با اين تعريف شما بگوييد در عرض اين چند دهه چند تئاتر ساخته شده؟

همين كه همچنان به «هذا حبيب‌الله...» ، «پژوهشي...» و «باغ آلبالو» ارجاع مي‌دهيم يعني اينها سرآمد بودند و اثرگذار. به ويژه وقتي به مقوله پرفورمنس اشاره داريم يا در تاريخ تئاتر درباره «هميشه شاهزاده» صحبت مي‌كنيم.

به نظر من كساني كه «هميشه شاهزاده» گروتفسكي را نديد‌ند اصلا كل زندگي را باخته‌اند. چون تعداد كمي هم شانس داشتند آن اجرا را تماشا كنند. كارگردان تماشاگرانش را هم انتخاب مي‌كرد و ظرفيت محدود بود. بنابراين هر كس موفق شدببيندشانس بزرگي داشت.

از جريان سنگلج هم كسي براي ديدن «هميشه شاهزاده» آمده بود؟

من كسي را نديدم.

ماجراي «مه صحنه را پر مي‌كند...» هم كه ديگر نقل محافل است. ظاهرا خانم نجم‌آبادي در يكي از اجراها واكنش تندي به مخالفان نمايش نشان مي‌دهد.

مشكل اينجا است كه ما پيش از شناخت هر چيز به صورت علمي، در برابر آن ايستادگي مي‌كنيم و جبهه مي‌گيريم.

فكر نمي‌كنيد فضايي كه بعدا حول «كارگاه نمايش» شكل گرفت اجازه نداد خانم نجم‌آبادي كمتر ديده شود؟

شكوه در «كارگاه نمايش» ديده مي‌شد، البته شما درست مي‌گوييد چون زماني عليه تمام اعضاي كارگاه جبهه‌گيري شديد وجود داشت. مجموعه اينها و رفتاري كه از هنرمندان سر زد باعث شد شكوه منزوي شود. 


منبع: روزنامه اعتماد