جادو در ادبيات پيش از گوتيك بارها حضور داشته همان‌گونه كه بعد از اين دوره هم بوده. همان طور كه اشاره كرديد، آثار شكسپير هم سرشار از جادو است. در واقع هيچ نمايشنامه‌نويس مطرحي به اندازه او جادو و جادوگران را وارد تاريخ تئاتر نكرد. مهم‌ترين جادوگران شكسپير در مكبث حضور دارند و نمايشنامه روياي يك شب نيمه تابستان هم در رابطه با پريان است.

پایگاه خبری تئاتر: انسان براي مدتي طولاني گرفتار تاريكي بود. وقتي شب فرا مي‌رسيد، جز نور ماه و از زماني به بعد جز شعله‌هاي آتش، راه ديگري براي ديدن جهان اطراف وجود نداشت. لندن اولين شهري بود كه در سال‌هاي پاياني قرن نوزدهم طعم روشنايي با برق را چشيد. در ايران نيز در دوره پادشاهي مظفرالدين‌شاه، ورود برق و روشنايي معابر، آمار جرم و جنايت در تهران را پايين آورد. حالا ديگر در شب هم مي‌شد، اطراف را ديد اما افسانه‌هايي كه در دوران تاريكي پديدار شده و رشد كرده بودند گرچه از ميزان اعتبارشان كاسته مي‌شد اما حتي تا زمانه ما هم پيش آمدند. نه تنها در تهران بلكه در شهرهاي زيادي در گوشه و كنار جهان، برق را نوعي «جادو» تصور مي‌كردند. از جمله توانايي‌هاي جادوگران از دوران باستان توليد نور بود براي همين برخي برق را نيرويي شيطاني مي‌دانستند اما حقيقت اين بود كه برق حتي بيش از روحانيون مسيحي، كار و كاسبي جادوگران را كساد كرد. در سالن‌هاي تئاتري كه ديگر به جاي چربي و روغن نهنگ با الكتريسيته روشن مي‌شدند، داستان‌هاي جادوگران خريدار چنداني نداشت و نمايشنامه‌ها رفته‌رفته از حضور جادگران خالي مي‌شدند. اما «جادوگري» كم‌‌وبيش در ادبيات داستاني و نمايشي باقي ماند. ما در زمانه‌اي زندگي مي‌كنيم كه ادبيات گوتيك به عنوان يكي از ژانرهاي انباشته از جادو بار ديگر جان گرفته است.

زمانه عجيب و غريب ما جادوگران تازه‌اي در خود پرورانده و توجه به آثاري كه در اروپاي قرون وسطي توليد شده بود بار ديگر مد روز شده است.

گرچه ما ديگر مقهور تاريكي شب بر كره زمين نيستيم اما ما هم ترس‌هاي خودمان را داريم، ما هم روياها و خيال‌هايي داريم، ما هم تاريكي‌هاي خود را داريم كه باعث مي‌شود مانند نياكان‌مان گاهي حقيقت را در آنچه با عقل جور درنمي‌آيد، جست‌وجو كنيم. پروفسور ماريون گيبسون
(Marion Gibson) استاد رشته ادبيات جادوگري و تئاتر رنسانس در دانشگاه اكستر انگلستان تاكنون 8 كتاب به رشته تحرير درآورده كه تمامي در زمينه تاريخ جادوگري و ارتباط آن با ادبيات داستاني و نمايشي هستند. كتاب: -Rediscovering Renaissance Witchcraft; (Routledge, 2017) - بر اساس گفته خودش كتابي است براي بررسي اينكه نوشته‌هاي مرتبط با جادوگري در قرن شانزدهم و هفدهم چگونه الهام‌بخش آثار امروزي در حوزه ادبيات به ويژه رمان‌هاي عامه‌پسند، شعر، تئاتر و فيلم در بريتانيا و امريكا بوده است.

برخي از نظريه‌پردازان ادبيات نمايشي در بريتانيا، نوشته‌هاي او را كه توسط معتبرترين ناشرين انگليسي زبان منتشر شده‌اند، يگانه پژوهش‌هاي علمي- ادبي در اين حوزه مي‌دانند. چند روز پيش فرصتي پيش آمد تا با او درباره حرفه‌اش گفت‌وگويي كنم كه آن را در زير مي‌خوانيد.

قبل از هر چيز بسيار سپاسگزارم كه اين فرصت را در اختيار من قرار داديد تا با شما گفت‌وگويي داشته باشم.

به عنوان يك نويسنده خاورميانه‌اي همواره علاقه بسياري به اسطوره‌هاي باستاني سرزمين‌مان داشته‌ام. به محض ورود به مبحث «جادوگري» و ارتباط آن با ادبيات داستاني و نمايشي متوجه شدم، تفاوت بسيار بزرگي بين آنچه ما در خاورميانه با عنوان «افسانه‌هاي جادوگري» مي‌شناسيم با نمونه‌هاي غربي آن وجود دارد. از جانب ما اين مساله ارتباط نزديكي با عقايد مذهبي دارد. اگرچه در جادوگري پارسي در اصل نيازي به پيروي از دين خاصي وجود ندارد ليكن جادوگري پارسي تاثير بسياري از باورهاي ريشه‌دار زرتشتي و اساطير عربي گرفته است. در اسلام از مخلوقاتي اسم برده شده كه نه انسان هستند و نه حيوان [جن ] و دين ما به آنها باور دارد. اما تا جايي كه من دريافته‌ام به رغم اينكه جادوگري ريشه عميقي در باورهاي عاميانه مردم اروپا دارد ولي توسط دين مسيحيت تاييد نشده است.

طي قرون وسطا اصول دين مسيحيت غالبا وجود سحر و جادو را منكر شده و حكم شرك و خرافه‌پرستي براي آن صادر كرده است. برخي مطرح كرده‌اند كه فعاليت‌هاي قديس توماس آكويناس، زمينه تغييراتي در اصول مسيحيت را فراهم كرده كه به واسطه آن عده‌اي از متكلمان مسيحي پذيرفتند اين امكان وجود دارد كه فردي بتواند در ازاي همكاري با شر به نيروهايي ما فوق طبيعي دست يابد. آيا صحيح است كه ما توماس آكويناس را به عنوان اولين فيلسوفي معرفي كنيم كه جادوگري را با مسيحيت پيوند داده و آن را به عنوان موضوعي براي انديشه فلسفي مطرح كرده است؟

هم آري و هم خير! در قرون وسطا بسياري از مسيحيان به ‌طور قطع به جادوگري «باور» رسمي پيدا كردند. در ادامه توضيح خواهم داد كه منظورم از «باور» در اينجا چيست.

الاهيات‌ نويساني چون توماس آكويناس، يوحنا نايدر، هاينريش كارمر و ژاكوب اسپرنگر به پيدا كردن روابطي بين معنويات مسيحي و جادو به عنوان بخشي از مباحث گسترده‌تر فلسفي علاقه‌مند بودند.

تغيير موضع آنها به اين صورت شكل گرفت كه تا قبل از آن جادو شامل روياپردازي‌هاي بي‌اساس براي دستيابي به نيروهاي تخيلي و مجموعه شايعاتي بود كه تنها مردم خرافاتي به آن باور داشتند اما بعد‌تر جادو تبديل به تهديدي واقعي شد كه شر(شيطان) مي‌توانست به وسيله آن به مردم آسيب برساند. آنها با قطعيت اعلام كردند كه(هر چند توضيح دادنش پيچيدگي‌هايي داشت) جادوگران مي‌توانند با سحر و جادو به نيروي شيطان وصل شوند و به مردم آسيب‌هاي واقعي برسانند. برخي مطرح كردند كه شيطان اين نيرو را مستقل از خداوند در اختيار داشته است، عده‌اي گفتند، جادوگران تنها در صورتي مي‌توانند آسيب برسانند كه خدا به آنها اجازه داده باشد و نويسندگان مذهبي شرح مي‌دادند كه چرا خداوند اجازه چنين كاري را داده است.

در هر حال اين باور در حلقه‌هاي رسمي كليسا شكل گرفت كه جادوگران در مرحله نخست واقعي هستند و تهديد جدي به حساب مي‌آيند و بايد دستگير و كشته شوند. هر چند حتي قبل از اين دوران هم تعداد زيادي از مسيحيان به جادوگران و ديگر مخلوقات و باورهاي جادويي باور داشتند(همان طور كه در ادامه هم اشاره خواهد شد، شواهدي مبني بر وجود اين اعتقادات به قدمت تاريخ بشر وجود دارد). موارد بسياري از اعدام جادوگران(براي مثال در سرگذشتنامه‌هاي ايسلندي قرون وسطا) ثبت شده است و كتاب‌هاي ورد و طلسم براي محافظت در مقابل جادوگران وجود دارد. مردم به وجود جن، پري، ديو و ديگر مخلوقات غيرانساني كه مي‌توانستند آسيب‌رسان باشند، باور داشتند. براي مثال اجنه‌ها مي‌توانستند باعث بروز بيماري شوند و ديوها و پري‌ها آدم‌ربايي مي‌كردند. كليسا هرگز اين عوالم جادويي را تاييد نكرد و بسياري از مردم در رابطه با اين باورها سردرگم ماندند. براي مردم مشخص نبود كه بايد در رابطه با اين موارد به چه شكل فكر كنند و اگر اشتباه فكر مي‌كردند امكان ارتداد وجود داشت و محكوم به اعدام مي‌شدند. همچنين من فكر مي‌كنم مردم بيشتر مواقع براي باور صددرصد به وقايع مافوق طبيعي دچار درگيري هستند. امكان دارد يك نفر روزي به چيزي، باور قطعي داشته باشد و فردا باور خود را تغيير دهد. يك روز يك كشاورز قرون وسطايي باور دارد، حيواناتش مورد حمله ‌يك جادوگر قرار گرفته‌اند و يقينا او كسي جز فلاني نبوده و روز بعد فكر مي‌كند كه شايد يك بيماري طبيعي بوده باشد. در نتيجه باور مردم و كليسا و اصول رسمي مسيحيت طي قرون وسطا در حال تغيير بودند و هر روز يك موضع اتخاذ مي‌كردند.

مقوله جادوگري و باور به آن به قدمت تاريخ بشر است ولي براي من جالب است بدانم، حضور جادوگري در تاريخ ادبيات چگونه بوده است؟ سوالم لزوما در رابطه با ادبيات گوتيك نيست بلكه تمايل دارم بدانم در ادبيات غرب تا قبل از دوره گوتيك رد پايي از جادو ديده مي‌شود؟ اين امر در ادبيات نمايشي به چه شكل بوده؟(البته غير از آنچه در رابطه با تاثير جادو بر آثار شكسپير كه در مقاله خود به آن پرداخته‌ايد

«Understanding Witchcraft? Accusers’ Stories in Print in Early Modern England»)

جادو در ادبيات پيش از گوتيك بارها حضور داشته همان‌گونه كه بعد از اين دوره هم بوده. همان طور كه اشاره كرديد، آثار شكسپير هم سرشار از جادو است. در واقع هيچ نمايشنامه‌نويس مطرحي به اندازه او جادو و جادوگران را وارد تاريخ تئاتر نكرد. مهم‌ترين جادوگران شكسپير در مكبث حضور دارند و نمايشنامه روياي يك شب نيمه تابستان هم در رابطه با پريان است. ديگر نمايشنامه‌نويسان هم در رابطه با جادوگران و ديوها و... آثاري به جا گذاشته‌اند. براي مثال نمايشنامه دكتر فاستوس اثر كريستوفر مارلو در رابطه با مردي است كه به جادوگر تبديل مي‌شود.

او داستانش را بر اساس يك داستان منثور آلماني نوشته كه نوعي از ادبيات پيشين است كه توضيح داده چگونه جان فاست با روي گرداندن از خدا به سمت شيطان به قدرت دست يافت.

ديگر نويسندگان در رابطه با قدرت واقعي جادوگران شك بيشتري داشتند و در اكثر مواقع تصويري شيادانه از آنها ارايه كرده‌اند. پس بار ديگر بايد بگويم كه هيچ نمايشنامه‌نويسي به اندازه شكسپير به جادو باور نداشت.

بن جانسون نمايشنامه‌اي با نام «كيمياگر» نوشته كه در آن گروهي افراد شعبده‌باز ادعا دارند كه مي‌توانند با استفاده از علم كيمياگري با ملكه پريان ارتباط برقرار كنند ولي تمام ماجرا ساختگي بوده و آنها فقط قصد سوءاستفاده از مردم خرافاتي را داشته‌اند. پس مي‌توان گفت، ادبيات گوتيك بر پايه كهني از سنت‌هاي اروپايي در رابطه با وقايع و مخلوقات مافوق طبيعي بنا شده است.

نسخه اصلي مجموعه داستان‌هاي كودكان و خانواده، اثر ياكوب و ويلهلم گريم كه بيشتر با نام قصه‌هاي برادران گريم شناخته مي‌شود، به‌طور مداوم به خاطر وجود مضامين خشن و جنسي مورد انتقاد قرار گرفته و مناسب براي كودكان و حتي خانواده شناخته نشده. با اين اوصاف اثر برادران گريم حاوي دو داستان معروف «سفيدبرفي» و «هانسل و گرتل» است كه دو تا از به‌يادماندني‌ترين جادوگران فرهنگ عامه در آنها حضور دارند. هم مادرخوانده سفيدبرفي و هم پيرزن جنگلي هانسل و گرتل كه به جاي آنكه بچه بزايد و از آنها مراقبت كند بچه‌ها را مي‌خورد؛ هر دو نماد انحراف از يك مادر اخلاقي و پرهيزكار هستند، آنچه نماد مطلوب زنان از ديد كليسا بوده است. هر چه بيشتر در رابطه با تاريخ جادوگري، به ويژه در اثر گرانبهاي شما: جادوگري و جامعه در انگلستان و امريكا 1750-1550؛ مي‌خوانم، احساس مي‌كنم كه مخالفت با جادوگري در اروپا بيشتر به نوعي مبارزه با امكان وجود نوع ديگري از نقش زن در جامعه بوده كه به وسيله كليسا ارايه شده است. آيا صحيح است كه ما مبارزه با جادوگري را به نوعي مبارزه با طبقه فرودست و فقير جامعه بپنداريم؟

بله، درست است، جادوگران در قصه‌ها و ادبيات به صورت افرادي با روحيات ضدمادرانه و ضد خانه‌دارانه نمايش داده شده‌اند كه در تضاد با چهره زني است كه به عنوان نماد زن خوب پذيرفته شده. جادوگران به جاي آنكه فرزندآوري كنند، كودكان را مي‌كشند و به جاي آنكه به آنان خوراك سالم بدهند، آنها را مسموم مي‌كنند. آنان به شوهران خود و مردان قدرتمندي چون شاهان و شاهزادگان آسيب مي‌رسانند و به جاي پيروي از آنان، طغيان مي‌كنند. آموزه‌هاي مسيحي اصرار داشت كه زن موجودي مطيع و آرام است، هرچند نمونه‌هاي شاخصي هم وجود دارند كه اينچنين نبوده‌اند: ملكه‌ها، زنان بيوه‌اي كه مالك دارايي‌هاي شوهر از دست رفته خود بودند و زنان تاجر و صنعتگر.

خيلي كليشه‌اي است كه بگوييم جادوگرستيزي هدفش صرفا يافتن و ساكت كردن زناني بوده كه ساكت نبوده‌اند و بيش از حدود خودشان قدرت داشته‌اند اما در كل زن ستيزي به بهانه مبارزه با جادوگري در قرون وسطي و دوران مدرن نخستين ديده مي‌شود. اما به‌طور معمول، زنان بيوه، زناني كه همسران خوبي نبودند و زناني كه فرزندان نامشروع داشتند، بيشتر مواقع هدف قرار مي‌گرفتند و در كل زنان به نسبت بسيار بيشتري از مردان مورد اتهام واقع مي‌شدند ولي مردان هم به جرم جادوگري اعدام مي‌شدند و اين يك جرم صرفا زنانه محسوب نمي‌شده است.

شايد بهتر باشد ببينيم كه جادوگري چه بوده و نگاهي به تاريخ آن بيندازيم. در كتاب‌هايي كه در مورد رابطه جادوگري با ادبيات و تئاتر نوشته مي‌شود، هميشه به اصرار آموزگاران جادوگري به شاگردان‌شان براي اطلاع يافتن از ريشه‌هاي حرفه‌شان اشاره مي‌شود. براي مثال بايد آنها بدانند كه آزار و اذيت‌ها در قرون وسطي چگونه شروع شد و ظهور مجدد جادوگري، كي و كجا بوده است. به همين دليل فكر مي‌كنم جادوگري يكي از حرفه‌هايي است كه از گذشته خود آگاهي زيادي دارد. اجازه دهيد اينطور بيان كنم: جادوگري به نوعي «گذشته زنده» است چرا كه مطالب زيادي از گذشته وجود دارد كه بايد در جادوگري فرا گرفته شود. نمي‌توان اين حقيقت را ناديده گرفت كه مطالعه تاريخ براي بسياري از ما ملال‌آور است در حالي كه تاريخ جادوگري چنين نيست و بسيار زنده و مرتبط به زندگي امروزه ما است. نظر شما در اين رابطه چيست؟

مردمي كه خودشان را جادوگر مي‌دانستند معمولا علاقه زيادي به تاريخ نشان مي‌دادند و عمدتا خود را به عنوان احياگران روشي قديمي از زندگي كردن مي‌پذيرفتند. ايشان باور دارند كه جادو امكان‌پذير است و مي‌توان از آن براي اهداف صحيح استفاده كرد. اعتقاد دارند آزار دادن جادوگران از جانب كليسا در گذشته به اين جهت بوده كه بيشترشان زن بوده‌اند يا از بعضي جنبه‌ها متفاوت، پرهياهو و عصيانگر بودند و از پذيرش اصول رسمي سر باز مي‌زدند. حتي در جوامع مدرن امروزي هم اگر بخواهيد متفاوت باشيد (بيرون بايستيد و عقايد شخصي خودتان را داشته باشيد) انتخاب كردن هويت جادوگري يكي از اين راه‌ها است. حتي در قرون وسطي و دوران مدرن نخستين هم اين امر صادق است: افرادي بوده‌اند كه از اينكه به آنها برچسب جادوگري زده شود خرسند بودند. جادوگران مي‌توانستند با فروش ورد و طلسم درآمد داشته باشند و حتي امكان داشت كه افراد قدرتمندي به نظر برسند، البته تا زماني كه با محاكم دچار مشكل نمي‌شدند. در سرتاسر جهان جوامعي وجود دارند كه در آنها باورهاي گسترده‌اي به جادو و جادوگران و شفادهندگان و ... وجود دارد. همچنين جوامع زيادي هم وجود دارد كه متهم شدن به جادوگري در آنها چيز وحشتناكي است و امكان دارد افراد كشته و تبعيد و ... شوند. اما در اروپا و امريكا اگر شخصي خود را جادوگر يا ساحر بنامد خطري او را تهديد نمي‌كند و بسياري از مردم باور دارند كه اعتقاد به جادوگري چيز بي‌خطري است كه به گذشته تاريخي ربط دارد و به نوعي بازسازي شده است. ايده اينكه به جادوگري بگوييم «گذشته زنده» را مي‌توان اينطور تعريف كرد: جادوگري سنتي است كه براي دوران مدرن بازتفسير شده است.

كتاب‌هاي متعددي در رابطه با تاريخ جادوگري نوشته شده است. تعداد زيادي از آنها تحت تاثير نگاه متعصبانه‌اي كه وامدار متون مذهبي مسيحي است نوشته شده‌اند اما اين اواخر چند كتاب منتشر شده كه به نظر داستان را به شكل دقيق‌تري شرح داده‌اند، حداقل اين طور به نظر مي‌رسد كه مي‌توان صحت ادعاي جادوگران را با روش‌هايي سنجيد. اخيرا دكتر مارگارت مراي، ريشه جادوگري را دنبال كرده و آثاري از آن در دوران پارينه سنگي به قدمت 25000 سال پيش پيدا كرده است. ما چه چيزي از اين نوع جادوگري كهن مي‌دانيم؟

اگر بخواهم صادقانه جواب بدهم بايد بگويم كه ما چيز زيادي در اين رابطه نمي‌دانيم. مشخص است كه در يافته‌هاي باستان‌شناسي آثاري از دست‌سازه‌هاي هنري به چشم مي‌خورد كه به نظر «اشياء آييني» بوده‌اند كه نشان مي‌دهد مردم به جادو باور داشته‌اند و شايد به شمنيسم، جادوگري و اديان جادويي هم اعتقاد داشته‌اند، چرا كه بشر صدها سال بعد با اين چيزها براي يك مدت طولاني زندگي مي‌كرد.

اما مارگارت مراي اعتماد به نفس بيش از حدي به توانايي خود در دانستن و تفسير كردن اين باورها داشته. (البته او تنها نبوده و بسياري از محققان هم‌دوره او در اين ويژگي مشترك هستند). بنابراين با وجود اينكه فكر مي‌كنم جادوگري در قرون وسطي، دوران نخستين مدرن و عصر حاضر در ادامه باورهاي گذشته بنا شده اما فكر نمي‌كنم يك سنت پيوسته كهن در رابطه با باورهاي جادويي وجود داشته باشد.

به نظرم جوامع بيش از آن تغيير كرده‌اند كه باور داشته باشيم چنين امري واقعيت دارد و جادوگري فقط يك بازسازي است و نمي‌توان گفت ادامه همان دين يا باورجادويي قديمي است. به هر حال فكر مي‌كنم تعصب مقوله جالبي است. دانستن حقيقت در رابطه با تاريخ كار بسيار سختي است به ويژه وقتي با تاريخِ باورهاي در حال تغيير سر و كار داريم و به نظرم همه ما تا حدودي دچار تعصب هستيم. همه ما پيشداوري‌ها و نقصان‌هايي در دانش‌مان داريم و من اندكي به نويسنده‌هايي مانند «مراي» علاقه دارم اما به نظرم اشتباه كرده‌اند ولي اشتباه‌شان جالب به نظر مي‌رسد.

من همين حس را نسبت به جادو و جادوگران دارم: من باورهايي را كه بعضي از مردم به جادو داشته و دارند را نشر نمي‌دهم اما علاقه دارم بدانم كه چرا به چنين چيزي باور دارند. سعي مي‌كنم تا جايي كه مي‌توانم دنيا را از زاويه ديد آنها ببينم. چرا كه در بسياري موارد آنها باور صادقانه‌اي داشته‌اند.

بعضي اوقات چنين باوري مي‌تواند آسيب بزرگي وارد كند اما بيشتر اوقات قدرتمند و جذاب است. به هر حال تلاش براي فهميدن گذشتگان‌مان، كار خوبي است. جين ريس، رمان نويس، در رمان درياي وسيع سارگاسو جمله جالبي دارد: هميشه جنبه ديگري هم وجود دارد، هميشه. كه در رابطه با تلاش كردن براي ديدن چيزها از زاويه ديد ديگران گفته شده.

در جادوگري پارسي، ستاره‌شناسي اولين شكل طالع‌بيني محسوب مي‌شود. شخص بايد بداند كه چگونه وضعيت ستارگان و صورت‌هاي فلكي را بخواند تا بتواند آينده را پيش‌بيني كند. رمالي و فال قهوه نيز از ديگر شيوه‌هاي رايج پيشگويي هستند. كيمياگري/علم شيمي هم شاخه مفصل ديگري است كه در آن معجون، مرهم و اكسير ساخته مي‌شده است. مي‌خواهم از شما در رابطه با زيرشاخه‌هاي جادوگري انگليسي/امريكايي بپرسم. متوجه شده‌ام كه جادوگري در بريتانيا با ديگر نقاط اروپا متفاوت است. آيا چنين چيزي درست است؟

بسيار جالب به نظر مي‌رسد. امكان دارد بعدا كتاب‌هايي در رابطه با جادوگري در خاورميانه به من معرفي كني؟ مايلم در اين زمينه اطلاعات بيشتري به دست بياورم.

در هرحال، برگرديم به سوال شما. اطمينان ندارم كه بتوانم جواب كاملي به سوال شما بدهم. اما فكر مي‌كنم ما هم در تشريفات جادوگري غربي زيرشاخه‌هايي مشابهي داشته باشيم. ستاره‌شناسان و كيمياگران قرون وسطي و دوران مدرن نخستين، آموزه‌هاي خود را از متون خاورميانه‌اي برمي‌گرفتند و واژه جادو كه در انگليسي Magic گفته مي‌شود از كلمه فارسي مُغ به معني حكماي فرزانه شرقي كه در متون يهودي و مسيحي به آن اشاره شده گرفته شده است. در نتيجه گويا اين دو جامعه به ظاهر متفاوت در اصل يك جادوي مشترك را دنبال مي‌كرده‌اند.

بسيار گفته مي‌شود كه ادبيات گوتيك به نوعي صورت تيره‌تري از ادبيات رومانتيك آلماني با نگاهي عميق‌تر به گذشته است. آيا چنين چيزي صحيح است؟ از طرف ديگر، زماني كه من با تاريخ ادبيات جادوگري آشنايي نداشتم، هر گاه مي‌خواستم سراغ رماني بروم كه در آن جادو و جادوگري زيادي وجود داشته باشد به ادبيات گوتيك مراجعه مي‌كردم. آيا ژانر ديگري هم وجود دارد؟

به نظر تعريف منصفانه‌اي مي‌رسد. بله، رمان‌هاي جادوگري زيادي وجود دارد كه گوتيك نيستند، همچنين سريال‌هاي تلويزيوني محبوبي هم ساخته شده كه در آنها جادوگران زنان قدرتمندي هستند و ربطي به مخلوقات ترسناك گوتيك ندارند؛ و رمان‌هايي هم وجود دارد كه با ايده‌هاي گوتيك در ديگر فرهنگ‌ بازي مي‌كند.

براي خوانندگان شما در صورتي كه تمايل داشته باشند داستان‌هاي غير گوتيك جادويي را دنبال كنند اين پيشنهادها را دارم: سريال امريكايي Bewitched (كه در آن جادوگر يك زن دوست‌داشتني و مهربان روستايي است.) رمان خواهر عجيب اثر كيت پولينگر (يك رمان كانادايي در مورد جادوگري از گذشته است كه به طريقي به زمان حال آمده و مي‌خواهد انتقام بگيرد.) رمان بريتانيايي- نيجريه‌اي سفيد براي جادوگري، اثر هلن اوييمي (درباره خانه سحر شده و ايده‌هاي كاراييبي از جادوگري) يا رمان تاريخي انگليسي اثر بث آندرداون به نام خواهران جادوگرياب (در رابطه با اينكه چرا مردم جادوگرها را دستگير مي‌كردند و اينكه از سر گذراندن چنين وقايعي در قرن 17 انگلستان به چه شكلي بوده)

به عنوان سوال آخر مي‌خواهم از شما بپرسم كه در اين روزهاي شيوع بيماري، زندگي خود را چگونه سپري مي‌كنيد؟ آيا كلاس‌هاي آنلاين برگزار مي‌كنيد؟ به عنوان كسي كه حرفه‌اش بي‌ارتباط با اين حال و هواي پيش آمده نيست، نظر شما در رابطه با آينده و تاثيرات شيوع اين بيماري بر جهان چيست؟

بله، ما در دانشگاه اكستر كلاس‌هاي‌مان را به صورت آنلاين برگزار مي‌كنيم اما نمي‌دانم اگر اين شرايط تا پاييز ادامه پيدا كند وضعيت به چه شكلي خواهد شد. (ترم آينده‌ در ماه سپتامبر شروع مي‌شود) ولي همين باعث شده كه ما روش‌هاي بسيار زياد و جالبي را براي نوشتن و آپلود كردن دروس و استفاده از ابزارهاي ويديوكنفرانس مانند زوم و چند نرم‌افزار ديگر ياد گرفته‌ايم و با راه‌هاي جديد با يكديگر تعامل مي‌كنيم.

زمان بسيار عجيبي است و من حس مي‌كنم به گذشته برگشته‌ايم: زماني كه طاعون در جهان شيوع يافته بود، چيزي كه تقريبا اكثر ما راجع به آن خوانده‌ايم اما هرگز چنين چيزي نديده بوديم. همچنين ما داريم به نوعي سهميه‌بندي و محدوديت رسمي در رفت و آمد را تجربه مي‌كنيم كه جالب است.

در بريتانيا چنين چيزي يادآور جنگ‌هاي جهاني اول و دوم است. صف بستن براي منابع غذايي، حضور پررنگ‌تر پليس و تجربه مقررات بيشتر، احساس تهديد عمومي و غم بزرگ از دست دادن هزاران نفر. تمام اين‌ها من را به اين فكر فرو مي‌برد كه ما چقدر از غم و رنج و وحشتي كه مردم در تاريخ تجربه كرده‌اند كم مي‌دانيم. خانواده من تا الان بسيار خوش شانس بوده‌اند. من و همسرم احتمال مي‌دهيم كه به ويروس مبتلا شده بوديم چون مقداري احساس مريضي مي‌كرديم ولي بهبود يافتيم. مادر هشتاد و يك ساله من به بيماري دچار نشده و بزنم به تخته الان چند هفته گذشته و هنوز حالش خوب است! بدون اينكه متوجه باشم خودم از يك علامت جادويي استفاده كردم! آيا شما هم در ايران براي اينكه شانس با شما يار باشد به تخته مي‌زنيد؟ البته من به جادو اعتقاد ندارم؛ به اندازه كافي واضح نيست؟


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: مهام ميقانی ترجمه: بهزاد قديانلو