نمایشنامه «پلکان»، اثر یکی ازبزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویسان معاصر؛ یعنی اکبر رادی ضمن بازگویی وضعیت جامعه ایران در دوره حساسی از تاریخ، صعود و سقوط شخصیت اصلی را روایت می‌کند.

پایگاه خبری تئاتر: نمایشنامه پلکان درباره صعود و سقوط مرد جوانی به نام بلبل است که کارش دوره‌گردی است. درپرده اول با نام آن شب بارانی بلبل در پی ثروتمند شدن، گاو «آقا گل» را می‌دزدد و می‌فروشد و ۳۰۰ تومان عایدش می شود.

مشدی آقا درتوصیف بلبل می‌گوید: «یه روز ماهی چانچو می‌زنی می بری جمعه بازار، یه روز با دوچرخه مسافرکشی می‌کنی، یه روز برای صید راه می افتی می‌ری کپول چال، یه روز پشت رُل می‌شینی مانور می‌دی، یه روزم مث قوچ می‌افتی تو این دشتکی و دکون مردکه را تاپاله بارون می‌کنی! دیگه چی بگم؟ آخرشم همین یه طبق تمشکه دیگه... یه جا قرار نداری که».

اکبر رادی از ابتدای نمایشنامه بلبل را مردی حریص و دزد نشان می‌دهد، آقا گل که دزدی گاوش برایش حیرت آور است، زندگی‌اش را ویران‌شده می‌بیند.

مشدی آقا فقط دلسوزی گاو را می کند، جایی که می‌گوید: گاو، بابا، کارگر گیله مرده، مگه شوخیه؟ شب گاو را ببری طویله، طناب بندازی، بخوابونی، خشک کنی، اما خروس‌خون پاشی ببینی ای داد و بی‌داد، گاوت رو واکردن، اونم چه گاوی، گاو میش.

بلبل: ...شرف ندارن که.

در اینجا بلبل با زرنگی، خودش را به اصطلاح به موش‌مردگی می‌زند و در بحث با کبله دایی، یقه‌اش را می‌گیرد و به او می‌گوید: نبینم دیگه جلو این ... واسه من قیافه بیای، من شاهرگ شو می‌زنم، که بهم بگه بو می‌دی.

از اولین پله‌های ترقی تا رسیدن به سقوط

درپرده دوم با نام در انتهای مه بلبل، دکه جگرکی راه می‌اندازد و اولین پله ترقی را می‌پیماید، او با هر پیروزی که به دست می‌آورد، رفتار، کردار و نحوه سخن گفتنش تغییرمیکند. در این پرده مشخص می‌شود بلبل عاشق بمانی خواهر میرحسین بوده و بمانی به خاطر اینکه بلبل او را از خود می‌راند، خودکشی میکند.

در پرده سوم با نام زمستان شهر ما بلبل مغازه موتورسیکلت فروشی را با کمک حاج عمو راه‌اندازی و راهش را به سوی پله‌های ترقی هموارمی کند، این مغازه سرمایه ای برای او به ارمغان می آورد. یکی از کارگرهایش یعنی اسکندر برای بیماری همسرش از او ۵۰۰ تومان طلب می‌کند، اما بلبل نمی‌پردازد و همسر اسکندر می‌میرد. در این پرده شاهدیم که تمام شخصیت‌ها تلاش می‌کنند سر فرد دیگری کلاه بگذارند.

پرده چهارم با نام آفتاب برای سلیمان، بلبل موفق می‌شود با دختر حاج عمو ازدواج کند و شاد و خندان روی آخرین پله پیروزی گام بردارد... دراین پرده، همسر بلبل رونمایی می‌شود. او مدام در فکر خرید وسایلی است که زیاد مورد طبع بلبل نیست و بارها او را سرزنش می‌کند. در ادامه بلبل درفرمانیه خانه‌ای ویلایی می‌خرد و همه آنجا زندگی می‌کنند.

در پرده پنجم سعید، پسر بلبل که از خارج آمده و دو نفر از دوستانش همراه او هستند از ماندن در رشت خودداری می‌کند و می‌خواهد به خارج برگردد. بلبل مخالف است و دختری را برای ازدواج او درنظر گرفته است. دختری که هم زیباست و هم ثروتمند. افول بلبل آرام آرام از این پرده آغاز می‌شود.

بلبل شرکت ساختمان سازی‌اش را در رشت برپا می کند. او که با دخترحاج عمو ازدواج کرده روز به روز بر ثروتش افزوده می‌شود. دراین پرده، بلبل، سلیمان (کارگرش ) را به جرم بستن راه آب و همکاری با عده‌ای از کارگران که جزء لیست سیاه بلبل هستند را در سرویس بهداشتی زندانی می کند و به کارگران اجازه کارنمی‌دهد.

اما پلیس بلبل را که به مافوق آنها رشوه می‌دهد دستگیر می کند. حاجی نور دست‌نشانده بلبل یکی، یکی کارگران شورشی را معرفی می‌کند و در نهایت بلبل همینطور که به سوی سعادت پیش می‌رود راه انقراضش را هم به ارمغان می‌آورد.

روایت صعود و سقوط

پلکان نمایشنامه‌ای تراژدی و اجتماعی است. بلبل شخصیت اصلی نمایشنامه، با مهارتی که نویسنده به او می‌دهد و زرنگی‌های خودش، راه به ثروت رسیدن را طی می‌کند. دراین تراژدی، در هر پرده یک نفرکشته می‌شود و بلبل درمرگ انسان‌ها سهیم است. بلبل لحظه به لحظه به ثروت می‌رسد و در هر پرده، افول بلبل به‌سادگی پدیدار می‌شود. پلکان، حکایت آدم‌های تازه به دوران رسیده‌ای است که سردمدارشان - بلبل - است.

در پلکان، صعود و سقوط و فاصله طبقاتی انسان‌ها مطرح می‌شود. حاج عمو که دو دختر در خانه دارد غصه‌دار آنهاست که چرا شوهر برای دختر بزرگ‌ترش نمی‌آید، دختر بزرگش به خاطر نقصی که در چهره دارد، خواهان ندارد اما خواهر کوچک‌تر با وجود خواستگارهای متعدد، شرط ازدواجش را ازدواج محترم (خواهر بزرگ‌تر) دانسته است.

اکبر رادی، با تبحر گره نمایشی نمایشنامه پلکان را در دو مورد منعکس می‌کند. ازدواج محترم و ثروتمند شدن بلبل. بلبل بازیرکی قاعده بازی را می‌داند و به‌راحتی راه خود را بازمی‌کند. بلبل در اوج ثروت، با شورش کارگران، پایه پله‌های پیروزی‌اش به لرزه می‌افتد. با وجود آنکه بلبل به سردمداران وحافظان سرمایه (یعنی رئیس پلیس) با نیروی قهریه کارگران را سرکوب می کند.

در پرده دوم، حاج عمو که یکی از ثروتمندان روستاست حال و هوای خود را چنین توصیف می کند: خیلی پرتی مشتی بلبل جان، کلوچه پزی، جگرکیه مگه؟ فقط یه رقم پنج تا کارگر دارم. خلیفه، وردست، سه تا پادو... اذان مغرب که می‌شه، عین سگای ته شب میان دخل من رو دوره می‌کنند. از اون ور، تکون می‌خوری از رشت واسه ما مهمون مِی آد، همچین جا خوش می‌کنن که چی بگم، بعدشم خب دیگه، بچه‌ها به عرصه می‌رسن. این یکی دستکش چرمی و پوتین و گالوش می‌خواد. اون با دوچرخه باید بره مدرسه. این دوتام که غریبه نیستی، رسیدن و کنج خونه موندن، بعد از همه اینا نوبت عیاله که هرچی درمی‌آرم ، می‌بره خرد و ریز می‌خره که مثلا جهیزیه این دو تا صبیه ما رو جورکنه.

حاج عمو جزو طبقه متوسط جامعه است. تماشاگر به جای تنفر از او با آنها همدرد می شود، برای همین با ازدواج بلبل و محترم، اعلام موافقت می‌کند. نمایشنامه پلکان، دوره تاریخی حساس در تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از سال ۴۰ تا ۵۷ را به تصویرمی کشد. پلکان، در رده نمایشنامه‌هایی است که شخصیت را با نقش یکی می‌کند و بلبل را قابل باور می‌سازد. لحظه‌هایی از زندگی بلبل را با احساس تماشاگر درهم می‌آمیزد. بلبل همذات با تماشاگر و همسو با تفکراتش، فقط ثروت را طالب است، حالا با هر قیمتی که شده است.

نشانه‌های تکنیک استانیسلاوسکی در پلکان

تماشاگر نمی‌داند برای بلبل دل بسوزاند یا او را شماتت کند. همذات شدن بلبل با نقشش، احساس، تمرکز و ترفندهای قابل باور، بلبل را به شخصیتی ظالم بدل می‌کند. این تفکر بلبل که به ثروت اندوزی ومرگش می انجامد، برای خواننده نمایشنامه، نفرت از اعمال بلبل را در پی دارد. رابطه فقر بلبل با ذات محقرانه‌اش درگنجایش احساس تماشاگر نقش دارد.

استانیسلاوسکی می‌گوید: «هراثر دراماتیک ممکن است درونمایه محکمی داشته باشد اما با این وجود انتظارات صحنه را اقناع نکند. برای صحنه هم قوانین علمی وضع نشده است و باید درحین عمل و تمرین، صحنه و خواسته‌هایش را حس کرد و فهمید. بنابراین ما برای هنر صحنه، قاعده و دستور و گرامر نداریم.»

نمایشنامه پلکان، قواعد زیر را برای کمک به بازیگر درون خود دارد:

شخصیت های نمایشنامه پلکان متکی بر محرکه اشتیاق، روح نقش، زندگی ظاهری و روابط نقش با یکدیگر هستند.

موضوع نمایشنامه، احساس و درک مشترکی را که باید در نقش باشد به عاملی برای درک همدردی و همذات پنداری نقش بدل می‌کند.

شخصیت‌های نمایشنامه تنیده شده درگذشته، حال و آینده هستند.

بلبل از آنجاکه دکه جگرکی را اداره می‌کند تا پایان نمایشنامه که پیمانکار ساختمان می‌شود تبدیل به گرگی شده که حاضراست مخالفانش را قطعه‌قطعه کند ولی ثروتش را از دست ندهد. او عاشقانه با الماس‌های اش بازی می کند و این حالت تا لحظه پایان زندگی‌اش ادامه دارد. یحیی که نماد تمام انسان‌هایی که بلبل باعث مرگشان شده است، از آوردن قرص‌های بلبل امتناع می کند و مرگ بلبل پایان تراژدی است که فقر و ظلم را کنارهم قرارمی دهد. یکی ازبهترین اجراهای این نمایشنامه به کارگردانی هادی مرزبان صورت گرفته است.

اکبر رادی از آغاز تا سال ۱۳۸۶

رادی در سال ۱۳۳۵ نخستین داستان با عنوان موش‌مرده را در روزنامه کیهان چاپ کرد. داستان‌های بعدی اکبر رادی، مسخره و افسانه دریا چاپ نشدند. داستان باران اولین اثر تفکرانگیز این نویسنده است که برای او جایزه اول مسابقه روزنامه اطلاعات را آورد.

روزنه آبی، نخستین نمایشنامه اکبر رادی بود که درسال ۱۳۴۱ چاپ شد. در همین سال ها او با احمد شاملو، جلال آل احمد و شاهین سرکیسیان آشنا شد و همین آشنایی و ارتباط، تحول شگرفی درآینده او به وجود ‌آورد. اکبر رادی در سال ۱۳۴۰ معلم و با گروه ادبی طرفه آشنا شد. اعضای این گروه نادر ابراهیمی، احمدرضا احمدی، جمیله صدری، مریم جزایری، محمدعلی سپانلو، ناصرشاهین پر بودند.

نمایشنامه‌های افول، شب روی سنگفرش خیس، هاملت با سالاد فصل، خانمچه و مهتابی، لبخند با شکوه آقای گیل، تانگوی تخم مرغ داغ، آهنگ‌های شکلاتی، شب بخیرآقای کنت، کاکتوس، منجی درصبح نمناک، صیادان، درمه بخوان و آهسته با گل سرخ دیگر آثار رادی هستند. 


منبع: خبرگزاری ایرنا