پایگاه خبری تئاتر: چارلز ديكنز (1870-1812) نويسندهيي است كه تجربه وكالت و روزنامهنگاري نيز در كارنامه هنري او به چشم ميخورد. همين موضوع ميتواند بهانه خوبي براي مشاهده درست او به واقعيتهاي جامعهيي باشد كه در آن زندگي ميكرد. زندگي شلوغ و پر از التهاب شهر بزرگي چون لندن و شكست عشقي او به خاطر پايين بودن مقام اجتماعياش در برابر يك خانواده اشرافي ميتواند بهانه و زمينه ساز نوشتن شاهكارهايي ادبي چون «اليور تويست، ديويد كاپرفيلد، آرزوهاي بزرگ و داستان دو شهر» شود. درهمه اين آثار ذكر شده موقعيتهاي شاهزادهيي و گدايي ديده ميشود كه برخورد شخصيتهاي و عناصر اين رمانها ميتواند ريشه در زندگي و تجربيات ديكنز داشته باشد. پدر ديكنز به خاطر لااباليگري به زندان ميافتد و او مجبور است كه به خاطر تامين معاش خانواده سخت كار كند و مدتي از درس و مدرسه دور باشد. پسربچهيي كه در 12 سالگي تجربه كار در يك كارخانه واكسسازي را با خود همراه دارد زماني كه نويسنده بزرگي ميشود حالا ميداند با نوشتن رمان «اليور تويست» چگونه مدافع خوبي براي حقوق كودكان بيبضاعت باشد. ديكنز به خوبي درك كرده بود كه اين قشر آسيبپذير از جامعه چگونه زير چرخ نظام سرمايهداري و چگونه مورد سوء استفادههاي مختلف قرار ميگيرند. زيرا خود درد كشيده همين نظام بردهداري و بيگاري بوده است. موفقيتهاي رمانهاي چارلز ديكنز امروز او را تبديل به وزنه سنگيني در جهان ادبيات كرده است و همين باعث شده كه تا به امروز هزاران اقتباس در سينما، تلويزيون و تئاتر دنيا از آثار او صورت گيرد.
اصغر خليلي با نگاهي به كنوانسيون ژنو و حقوق كودكان كار نمايش «اليور تويست» را با تركيبي از بازيگران حرفهيي و جمعي از دانشجويان و فارغالتحصيلان تئاتر در تالارحافظ به روي صحنه ميبرد. آنچه در تحليل و زير متن اين نمايش به چشم ميخورد همين عدم حمايت از كودكان كار است كه مورد توجه اين كارگردان قرار گرفته است. در واقع نقد چارلز ديكنز نسبت به كودكان كار با نوشتن رمان «اليور تويست» كه به صورت يك پاورقي در يك ماه نامه انگليسي بود تا به امروز پس از گذشت 176 سال هنوز در دنياي مدرن ما ميتواند حرفهايي براي گفتن داشته باشد. امروز بحران كودكان كار در كشور ما نيز گريبانگير جامعه شده است. طبق آماري كه سازمان جهاني كار اعلام كرده است نزديك به 250 ميليون كودك كار درجهان وجود دارند كه طبق اين آمار دو ميليون نفر از آنها در ايران هستند كه اگر آنها را با كودكان مهاجري كه از كشورهاي همسايه در ايران مشغول به كار هستند جمع ببنديم تعداد آنها خيلي بيشتر از اين ارقام ميشود.
اصغر خليلي با اين ايده سراغ اين شاهكار ديكنز ميرود و با استفاده و جايگزيني عناصري از زندگي مدرن چون: موتوسيكلت، موبايل، عينك، روزنامه و دستكشهاي بوكس آيينهيي تمامقد در برابر مخاطبي قرار ميدهد تا اين دنياي پر از جرم، جنايت و خشونت را فراموش نكند. اليورتويست نمونهيي از همين كودكان كاري است كه اگر از سالن تالار حافظ بيرون بياييم، يكي از آنها را ميتوانيم پيدا كنيم كه ديگر كودك كار نيست بلكه تبديل به گرگي شده است كه از همين امروز براي دريدن همسايهاش دندان تيز كرده است. كارگردان در اين نمايش از تفكر و جوهره درام ديكنز مراقبت خوبي ميكند و با گذراندن از فيلتر خود به نگاه نو و خلاقي ميرسد. او با ابلاغ اين درد مشترك به مخاطب ايراني توانسته است كه منتقد خوبي نيز در عدم توجه به اين قشر آسيبپذير باشد.
عناصر ديگري كه در ديدگاه تحليلي اين نمايش ميتوان مورد موشكافي قرار داد حضور كشيشي است كه بيتفاوت به اين انسانها تبديل به يك كاريكاتوري شده كه فقط تنها توانايياش در غسل تعميد دادن و كفن و دفن مردگان است و تنها ناظري بر اين جهان پر از جنايت شده است. كشف و قرار دادن اين شخصيت در برابر حقوق كودكان مستمند از نكات خوبي است كه نشاندهنده و تداعيكننده علامتهاي سوالي زيادي براي نظامهايي شده است كه شعار توجه به بيبضاعتان را در سر دارند ولي در نهايت از خود آنها در جهت منافعي كه دارند سوءاستفادههاي بيرحمانهيي ميكنند. اين در حالي است كه انسان امروز در اوج تكنولوژي، پيشرفت و ثروت قرار دارد و مشخص نيست چرا هيچ كس جواب مناسبي براي اين ناملايمتيها، جنگها و جنايتها نميدهد زيرا جايي كه منافع قدرتها در ميان است مرگ انسانها را نيز ميشود به راحتي فراموش كرد
آنچه در كارگرداني اين اثر ميشود پيدا كرد انتخاب درست «خسرو شهراز» در نقش فاگين است. شخصيت فاگين يك يهودي است كه اين بچههاي يتيم و بيخانمان را به بيگاري ميگيرد و به دزدي وادارشان ميكند. خسرو شهراز با گريم و صداسازي خوب در بيان و استفاده از نوع راه رفتن مناسب در جهت نقش يكي از وزنههاي تعيينكننده در ريتم اين نمايش است.
ميزانسن بالا رفتن فاگين به همراه بچهها براي رقص روي ميز و آموزش جيب بري به اليور با موسيقي كار بسيار خوب پيوند خورده است. اينجاست كه ميشود كارگردان را به عنوان يك راوي خوب پيدا كرد كه از بازي با فرمهاي نفهميدني دوري ميورزد. ميزانسنهاي نمايش كه دردو بخش كودكان يتيم و خياباني شكل گرفته است گاه مثل كارخانهيي منظم عمل ميكند كه از وحدت و سازماندهي خوبي برخوردار است. در كنار اين كودكان شخصيتهايي وجود دارند كه آنها نيز در حال رشد و نمو دادن بزهكاري هستند، يكي از آنها شخصيت «بيل سايكس» با بازي تينو صالحي است كه اين بازيگر از فيزيك خوبي براي ايفاي اين نقش برخوردار است اما او نتوانسته است بازي يكدستي از خود نشان دهد. او در ابلاغ اين نقش نتوانسته از كشف جوهره نقش به خوبي برآيد و تنها وابسته به گفتن ديالوگها شده است.
جاي آن داشت كه با تمركز بهتري صحنهها را مرور، دريافت و تحليل ميكرد. امير كربلاييزاده و عباس جمشيدي نيز انتخابهاي خوبي توسط كارگردان هستند. مشكلي كه اين بازيگران مخصوصا كربلاييزاده دارند اين است حلاوتي كه در بازي آنها وجود دارد بيش از ظرفيت نقشهايشان است كه همين منجر به خنديدن تماشاچيان ميشود كه گاه باعث كمرنگ شدن عمق كاراكترها ميشود. الهام شعباني كه بيشتر به عنوان طراح صحنه و لباس در فضاي تئاتر كشور ديده شده است توانسته با ايفاي نقش «اليور تويست» هشداري به بازيگران تئاتر دهد زيرا او بيادعا به خوبي از پس اين نقش بر آمده است. اصغر خليلي با دعوت از دانشجويان تئاتر و فارغالتحصيلان تئاتر كمك بسياري در رشد و پرورش آنها داشته است شايد كارگردانهاي امروز تئاتر دست به چنين ريسكهايي نزنند، ولي او از تواناييهاي اين نوپويان به خوبي مطلع است و از اين طريق در خلق استعدادهاي جديد نيز كوشا بوده است. در نمايش «نظميه زنان» يكي از كارهاي قبلي او همين دانشجويان تئاتر چون «علي غياثوند، مهران مرادي و مجتبي واشيان» حضور و شروع خوبي در آن كار داشتند و حالا در «اليور تويست» مهتاب شكريان، مجتبي واشيان، پوريا مهدوي، مينا عنصري، آرزو قائد اميني، مهكامه ضيايي و نجمه نقد علي نيز توانستهاند با انرژي و حضور موثري سرمايههاي خوبي براي تئاتر ما باشند.
اصغر خليلي با اليور تويست گامي به سوي جلو برداشته است و نشان ميدهد كه اگر ساختارشكني در خدمت جوهره درام باشد ميتواند تبديل به روايت جديدي از خود زندگي مدرن شود و در اينجاست كه تفكر تئاتر منجر به جرياني نو ميشود تا چشم مخاطب را به واقعيتهايي كه در كنار او قرار دارد باز كند