پس جداسازي سينماي بيضايي از تئاتر بيضايي به سادگي مي‌تواند نگاه تك‌بعدي و ناكارآمدي را در جهت تفسيرهاي هيجاني مداوم سازد. از اين رو سرزميني كه بهرام بيضايي در «چريكه تارا» بازسازي مي‌كند، بركنده از اين نوع نگاه، نمي‌تواند تنها به نمايه‌هاي تصويري محدود شود.

پایگاه خبری تئاتر: وقتي شمايل نگاري بهرام بيضايي در آثار نمايشي و سينمايي‌اش را به نگاهي اسطوره‌شناسانه محدود كنيم، واضح است كه اين آثار در تفكيك‌هاي ساختاري به تنگناي «سينمايي بودن و تئاتري بودن» مي‌رسند و براي راهيابي به نطفه‌هاي پيشيني اين آثار، مفري غير از دسته‌بندي‌هاي رايج نمي‌ماند و اين در حالي است كه آنچه در روايت‌هاي سينمايي بيضايي خودنمايي مي‌كند، همان سويه‌هاي پژوهشي است كه در نمايشنامه‌ها و ايده‌هاي اجرايي اين پيشكسوت عرصه نمايش ايران ديده مي‌شود. پس جداسازي سينماي بيضايي از تئاتر بيضايي به سادگي مي‌تواند نگاه تك‌بعدي و ناكارآمدي را در جهت تفسيرهاي هيجاني مداوم سازد. از اين رو سرزميني كه بهرام بيضايي در «چريكه تارا» بازسازي مي‌كند، بركنده از اين نوع نگاه، نمي‌تواند تنها به نمايه‌هاي تصويري محدود شود.

گستره پهناور زيست انساني و حضور فعال شخصيت تارا بر صحنه‌اي كه درست همان سكوي شبيه گرداني است، نيروي شورانگيزي را به فرآيند قرباني شدن در راه افراشتن پرچم آگاهي و خرد فرا مي‌خواند كه بازخواني اين استعداد خاص، شناسايي پديده‌اي غريب و در عين حال آشنا را مي‌طلبد. ناپيدايي و ابهام در جهاني كه بيضايي پيش روي تارا مي‌گستراند، ممكن است عناصر بياني را به نمادگرايي نزديك كند و قراردادهاي نمايشي فيلم نيز گويي قرار است زمينه مناسبي براي رمزگذاري بر نشانه‌هاي بصري فراهم آورند اما طراحي روايت برمبناي انتقال كنش شخصيت اصلي به جايگاهي فراتر از محدوده يك موقعيت دراماتيك، امكان گريز از چنين دريافتي را براي فيلم چريكه تارا آماده مي‌سازد و بديهي است كه اين امكان گريز، با توانايي و هوشمندي بيضايي صورت مي‌گيرد. باوجود اين اما «چريكه تارا» در طراحي چگونگي دعوتِ كهن الگويي ناشناخته به مبارزه تارا و آشوب، بار سنگين روايت را به دوش عناصر رمزگذاري شده مي‌گذارد و اين خاصيت، شكل‌گيري شخصيت تارا و قوام يافتن صداي او را به لرزشي اندك دچار مي‌كند. 

 آنچه تارا و آشوب را در دو سوي يك پل چوبي قرار مي‌دهد، حضوري ناديدني و نا آرام است. اين دو طي يك مبارزه نمايشي در پي به دست آوردن و نمايان ساختن اين هيمنه فراتاريخي ديده مي‌شوند. شكل ديداري اين جست‌وجو، تارا و آشوب را به عناصر بنيادين يك آيين شناخته شده كه به نوعي خاستگاه هنر نمايش نيز هست نزديك مي‌كند. تارا با ويژگي‌هاي طبيعي‌اش كه برآمده از رويكرد بيضايي پيوند ناگسستني با عناصري همچون شاليزار و بارآوري دارد، موفق مي‌شود كه آشوب را از اين ميدان فراري دهد. 

او آشوب را در از دست رفتن مرد ماهيگير خانه‌اش مقصر مي‌داند و قصه «چريكه تارا» را به شكلي صورت مي‌دهد كه گويي آشوب براي به دست آوردن تارا قايق رحمان را به ضرب تبر در هم شكسته تا پس از نابودي مردِ تارا به رسم قوم و قبيله‌اش جايگزين رحمان شود. اما تارا كه در زادگاهش قدرتي همچون شمشير بازآمده از دريا را دارد، نيرنگ آشوب را بر ملا مي‌سازد و او را مجبور مي‌كند كه قلعه سبز و استوار تارا و تبارش را ترك كند. اما حاصل اين مبارزه تلاش دو نيروي اصلي روايت را نشان مي‌دهد كه هم‌پاي ديگر عناصر نمايشي قصد دارند آوايي يك‌صدا ايجاد كنند تا به بهانه احضار مرد جنگي از تاريخي ناشناخته آيين پوست‌اندازي تارا و سرزمينش را به فرجام برسانند. در اينجا مرد جنگي به نوعي زمينه لازم براي حضور نيرويي ديگر در مجلس مبارزه تارا و آشوب را آماده مي‌كند. درست است كه او و روايتي كه با خود آورده است شخصيتي كامل و تا حدي اسطوره‌اي را به «چريكه تارا» دعوت مي‌كند، اما داستان عشق او به تارا و وابستگي‌اش به ساحل آرام و قلعه بازمانده از جنگي سترگ، گستره اين حضور را در ضلع ديگر مبارزه تارا و آشوب سامان مي‌دهد.

  اين رويداد به مثلثي مي‌ماند كه اگر هر كدام از سه عنصر اصلي به وجود آورنده آن در فيلم «چريكه تارا» حذف شوند، گويي آيينِ حركت تارا از صدايي زنانه به فريادي عالمگير صورت نخواهد گرفت. پس مرد جنگي همان نيروي ناپيدايي است كه صداهاي مختلف حاضر در گردهمايي «جست و خيز مردان براي دستيابي به تن و جان تارا» با بي‌نظمي خاص يك مراسم آييني، او را فرا مي‌خوانند. شكوفايي اين نيروي تازه، به قواي جسمي و روحي شخصيت تارا كمك مي‌كند تا پس از بازيابي از دست رفته‌هايش، در هيبتي تازه مرحله آزادي و پيش تازي به سمت ساختن قلعه‌اي نفوذناپذير در مقابل هر‌گونه جهل و ناداني را طي كند. پس از طي شدن اين لحظه از گردهمايي مردان و زنان نمايشي، تارا توانايي به دست گرفتن شمشير بازمانده از نبردي مبهم را دارد و اين به معناي جايگزيني خلق و خوي ضدانساني يا كسب هويتي مردانه نيست بلكه آماده‌سازي تارا براي ايستادگي در برابر هر‌گونه بند سكوت و رهايي از ترس چپاول شدن به دست ديگران است. 

 بنابراين بازگشت تارا از ييلاق به قريه مادري و پناه گرفتن در كومه خالي‌اش سفري را تداعي مي‌كند از تنهايي او تا تلاش قليچ و آشوب براي بستن صداي مهيب زني سركش به دام بدانگاري و ناآگاهي. سفري كه با حضور مردجنگي به عنوان عنصري كه حاصل كشف تارا در انتخاب آگاهانه‌اش براي كسب دوباره نداشته‌هاي اوست، ادامه مي‌يابد و تمامي ندارد. هرچند مرد جنگي خود را به عنوان يك نيروي تاريخي معرفي مي‌كند و بازگويي خاطراتش تا حدوي امكان پويايي شخصيت تارا در صحنه نمايش را به رويدادي زمان‌مند معطوف مي‌كند اما درهم شكستن اين مختصات زماني كار دشواري نيست و قامت شكست‌ناپذير تارا و فرياد آزادي او مثل گُرزي سنگين به راحتي مي‌تواند شمشيرِ سپاهيان جهل را در كناره‌هاي گمشده همان تاريخِ نخ‌نما مدفون سازد.

برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید

برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: رضا سيدآبادی