پایگاه خبری تئاتر: یکی از مهمترین پروندههای قضائی در دهه 80 خورشیدی در ایران بدونشک قتل کودکان بیگناه منطقه پاکدشت استان تهران به دست قاتلی سریالی است که قطعا دل هر کسی با شنیدن و خواندن این رویداد تأسفبار به درد میآید. اساسا کودکآزاری (child abuse) در همه جای جهان جزء جرائم بخششناپذیر و غیر قابل اغماض محسوب میشود و در ایران هم قاتل این پرونده معروف به «بیجه» به دلیل قتل قریب به 20 کودک به اعدام محکوم شد.بهتازگی فیلم مستندی درباره این موضوع ساخت شده است که هرچند به چهاردهمین جشنواره مستند سینما- حقیقت راه نیافت؛ اما به نظر میرسد از نقطه نظر سوژه و صراحت در بیان برخی حقایق ماجرا فیلمی تأملبرانگیز است. فیلم با گفتوگوی تلفنی نویسنده و پژوهشگر فیلم – رضا مشتاقی – با پدر یکی از مقتولان آغاز میشود که در برابر درخواست گفتوگوشونده برای بازگوکردن مجدد وقایع مقابل دوربین امتناع میکند و با این جمله که «پسرم که دیگر زنده نمیشود... همسرم دوباره حالش بد شده... لطفا دیگر مزاحم نشوید» به مکالمه پایان میدهد.
شاید از زاویهای بتوان جمله «لطفا دیگر مزاحم نشوید» را کلیدواژه سرگذشت کودکآزاری در این پرونده تلقی کرد!
کودکآزاری بنا بر تعریف سازمان جهانی بهداشت عبارت است از هرگونه بدرفتاری فیزیکی یا عاطفی، سوءاستفاده جنسی، غفلت یا رفتار همراه با بیتوجهی یا استثمار تجاری یا سایر انواع استثمار، که منجر به آسیب واقعی یا احتمالی به سلامت، بقا، رشد یا کرامت کودک در زمینه روابط یا مسئولیت، اعتماد یا قدرت شود. حال با این نگاه شاید بهتر بتوان به این فیلم توجه کرد.
فیلم در ادامه به موشکافی داستان پیچیده – یا شاید هم ساده !- چگونگی پیداکردن قاتل میپردازد و هرچه جلوتر میرود، عمق بیکفایتی و بیتفاوتی همه ارکان جامعه را پیشروی تماشاگران به نمایش میگذارد.
زندگی مشقتبار حاشیهنشینان – در اینجا منطقه پاکدشت – باعث شده که فرزندان خانوادهها یا ناچار راه کودکان کار را دنبال کنند یا برای بازی در فضای پرت و غیرمسکونی اطراف محل زندگیشان پرسه بزنند که در هر دو صورت با خطرات جدی مواجه هستند.
وقتی خبر مفقودی کودکان به گوش مادران و پدران میرسد یا به دلیل مهاجرت غیرقانونی چندان پیگیر موضوع نمیشوند – به دلیل ترس از بیرون راندهشدن از ایران – یا به دلیل جدی گرفتهنشدن از سوی مسئولان مربوطه مسکوت میماند! نکته تأسفآور این است، وقتی فرماندار وقت خطاب به فرمانده نیروی انتظامی منطقه با گلایه میپرسد که چرا این خبر را زودتر به مقامات بالا اطلاع ندادهاید، پاسخ این است: «مفقودی جرم نیست!».
اما وقتی کودک خانوادهای با سطح مالی بهتر فرزندشان گم میشود، موضوع کمی جدی میشود و باز هم قتلی در محدوده حفاظتی شهر تهران صورت میگیرد، دیگر پرونده به جریان میافتد.
خب چنین نگاه غالبی که بر فضای این پرونده حاکم شده، قطعا هر قاتلی راحتتر کارش را ادامه میدهد! تا جایی که وقتی تیم روانپزشکی با بیجه گفتوگو میکنند، او بهراحتی میگوید: «در دفعه اول من را که بازداشت کردند... اصلا تحقیقات جدی نبود!... سؤال و جوابها ساده بود... آزاد شدم!».
نکته تأسفبرانگیز هم این است که خانوادهای بعد از اعدام بیجه، همچنان به فرزند دیگرشان اجازه میدهد که از همان مسیر قبلی که فرزند قبلیشان به دست قاتل ربوده شده، به مدرسه برود! یعنی خانواده همچنان درک نکرده که با تغییرنیافتن شرایط و فضای زندگی، همچنان مشکلات وجود دارد و شاید یک بیجه دیگر در کمین باشد!
در کنار این غفلتها، به آن اضافه کنید زندگی و نحوه رشد بیجه در یک خانواده مملو از خشونت را! به اعتراف خودش در گفتوگو با گروه روانپزشکان و روانشناسان در کودکی دومرتبه به او تجاوز شده. در سهسالگی مادرش را از دست میدهد. کتکزدنهای پدر او را به مرز بیهوشی رسانده! تنها یک دوست داشته که او هم به دلیل آلودهشدن به انواع خلافکاری و مشکلات با پدرش خودکشی کرده. بیجه از کودکی کار میکرده و با وجود اینکه سابقه هیچگونه بدرفتاری نداشته، از حیوانآزاری به کودکآزاری میرسد! قطعا این چرخه خشونت یکشبه تولید نشده؛ بلکه بیانگر تعلل و بیفکری در همه شئونات جامعه بوده. وقتی یک بیگناه در آن سوی حاشیه شهر به قتل میرسد، قطعا در سویه دیگر هم انسانها در امان نخواهند بود.
درست است که طبق قوانین بیجه به دار مکافات آویخته شد؛ اما مسئولیت بازماندگان مقتولان برعهده کیست؟ آیا بعد از گذشت 15 سال از آن واقعه وحشتناک کسی به فکر خانوادهها هست؟اصلا آسیبشناسی وجود داشته یا خیر؟ اصلا مسئولیت اجتماعی چه معنایی خواهد داشت؟
وضعیت زندگی پرمشقت حاشیهنشینان، فقر اقتصادی، عدم آموزش همگانی، تبعیض و بیعدالتی، جبر جغرافیایی، ساختار معیوب و ناکارآمدی قسمتی از سیستم اداری دست به دست هم داد و چنین اتفاقی افتاد؛ ولی آیا امروز پاکدشت با 15 سال پیش فرق کرده؟
با همه اشارات به نظر میرسد در فیلم جای خالی گفتوگو با خاطیان پرونده (مسئولان رسیدگی به پرونده که درباره آن غفلت کردند) یا مصاحبه با همدست بیجه یعنی علی باغی که همچنان در زندان است، دیده میشود تا عمق ماجرا شفاف شود و چقدر خوب بود که فیلمساز به زندگی فعلی مردمان پاکدشت هم نزدیکتر میشد تا تماشاگران راحتتر بتواند فضای امروز و 15 سال پیش را مقایسه کنند و اینکه آیا همچنان در بر همان پاشنه میچرخد یا خیر!
ضمنا به نظر میرسد که فیلم به دلیل پرداختن به برخی از جزئیات باید درجهبندی سنی شود.
علی حمزهای، خبرنگار صداوسیما در پایان میگوید: «داستان بیجه با اعدامش تمام نمیشود و این داستان هنوز ادامه دارد» و به نظر هم میرسد که داستان کودکآزاری باید جدی دنبال شود.
برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید
منبع: روزنامه شرق
نویسنده: فرانک آرتا