پایگاه خبری تئاتر: در 10 روز گذشته فرآيند جشنواره تئاتر فجر نشان از فقدان برنامهريزي و سياست كلي منسجم ميدهد. كافي است به شرايط استانها نگاه كنيد كه چگونه در هر استان فرياد هنرمند بلند شده است كه چرا چنين است. نمونه جذابش در خراسانرضوي رخ ميدهد. اشتباه در فراخوان، سوءتفاهم پديد ميآورد و نتيجهاش ميشود اعتراض سه كارگردان. با آنكه حق با جشنواره بوده و طبق قوانين كلي بايد سه گروه از جدول رقابت حذف ميشدند؛ اما رويه حذف قابلتامل است.
در اصفهان نيز وضعيت پيچيده است. ۵ دي ماه ۱۳۹۹، در پايگاه رسمي خبررساني انجمنهاي نمايش كشور، جشنواره استاني تئاتر اصفهان، فراخوانش را منتشر ميكند؛ اما در كمال تعجب آخرين مهلت ارسال آثار در ۳۰ آذر ماه است؛ يعني ۶ روز پيش از انتشار فراخوان. خروجي كار هم دو نمايش ميشود از معتمدان سيستم مديريت تئاتر اصفهان كه نامهاي آشنايي به حساب ميآيند. به عبارتي براي فجري كه بهتر بود برگزار نميشد، بدون رقابت واقعي آثار توصيه ميشوند.
در بوشهر و خوزستان و سيستانوبلوچستان هم وضعيت چندان جالب نبوده است. اساسا انجمن هنرهاي نمايشي سراسر كشور با هيچ برنامه ملموسي پيش نرفته است. اصرار قادر آشنا براي برگزاري جشنواره تئاتر فجر آن هم در شرايط بيپولي تئاتر ايران و تعطيلي گسترده آن، اصراري فاقد برنامه و چشمانداز است. همه چيز با همان فرمول «هياتي» پيش ميرود.
نمونه هياتي كار كردن هم ميشود اضافه كردن بخشي به نام «بدن و حركت» آن هم كمتر از يك ماه پيش از برگزاري جشنواره. نكته اساسي اين است كه چنين بخشي چگونه خلقالساعه ظهور ميكند. البته براي نگارنده روشن است منشا اين بخش از كجاست؛ اما ورود آن به فجر نشان از بيهويتي يك رويداد فرهنگي است. به عبارتي جشنواره تئاتر فجر پس از چهار دهه برگزاري چيزي شبيه بازار شام است. ميتوانيد هر آنچه دلتان ميخواهد درونش بريزيد. مهم نيست ظرفيت آن چقدر است. با مفهوم بيشكلي روبهروييم كه غايتي ندارد جز آنكه باشد. نمونه جالبتر ديگر اين بيبرنامگي آن است كه يك ماه پيش از برگزاري جشنواره براي بخشي به نام تلهتئاتر دبيري معرفي كردهاند. هر چند رضا حامديخواه يكي از چهرههاي مهم در توليد تلهتئاتر بوده است؛ اما پرسش مهم آن است كه اين دبير هنري چه ميزان در شكلگيري اين رويداد نقش داشته است. اگر از ابتدا در اين رويه حضور داشته است؛ چرا در دقايق پاياني نامش منتشر ميشود. اگر هم گزيده تازه دبيرخانه است، او در رويدادي كه نقشي در شكلگيرياش نداشته است، چگونه ميتواند به نحو احسن دبيري كند.
با اين وضعيت اگر نگارنده و دوستان در تحريريه روزنامه عازم جلسهاي با دبير جشنواره و رييس اداره كل هنرهاي نمايشي شويم و بگوييم جايزهاي هم ترتيب بدهيد به نام قلم فجر براي نويسندگان حوزه مطبوعات با رويكرد تئاتري، بعيد نيست تصوير دبير اين بخش با فراخواني سرهمبندي شده منتشر شود. جشنواره تئاتر فجر براي همه جا دارد و اين يك توهم است؛ توهمي كه القا ميشود و نتيجهاش نابودي تئاتر استانهاست.
در سالهاي گذشته رقابت ناسالم موجود در استانها ناشي از آن بوده كه هدف از فعاليت تئاتري رسيدن به جشنواره فجر بوده است. در حالي كه شعار جشنواره تئاتر فجر نزديك به دو دهه «تئاتر براي همه» بوده است، محصولات استاني مصرف بومي نداشته است. به جز معدود آثاري از مشهد، عموم نمايشها ساخته شدهاند تا نظر جشنواره فجر و متوليان و داورانشان را جلب كند. پس عجيب نيست برنده سال گذشته متهم به كپيبرداري از كارگرداني شناخته شده ميشود. فجر رويهاي است براي كاناليزه كردن تئاتر ايران و بدل كردنش به يك شكل كنترل شده. برايش مهم نيست مخاطب ايلامي چه از تئاتر ميخواهد. كاري ميكند كه همه ما فكر كنيم تئاتر فجر چه ميخواهد.
البته اين توانايي براي كاناليزه كردن از ديد نگارنده محصول توانايي فجر نيست؛ بلكه شرايطي است كه توهم هنرمند توليدش كرده است. ميل به شورآفريني بر صحنه و گرفتن جايزه و درنهايت برنده شدن يك تنديس كاري ميكند كارستان. رفتار برآمده از يك ميل به فجر نوعي مشروعيت ميدهد كه ميتواند وجه كاناليزهكننده خود را برجسته كند. اين كاناليزه كردن هر چند با هدف اوليه تئاتر فجر ارتباطي ندارد. فجر قرار بود جايي باشد براي بزرگداشت پيروزي انقلاب، يك جشنواره محتوايي همانند جشنواره مقاومت؛ اما حداقل از دهه هفتاد به اين سو ديگر اين وضعيت محتوايي را نداشته است. حداقل ميتوان آثاري را به ياد آورد كه هيچ ارتباطي با آييننامه محتوايي فجر نداشتهاند و با دست پر از جشنواره رفتهاند. اين تغيير و تحول هم بازميگردد به ديگر توهم فجر: خودآوينيونپنداري.
اما آوينيون غايتي دارد. برنامه دارد. وقتي كروناست تعطيل ميشود و اصراري براي برگزارياش ندارد. صبر ميكند تا باشكوه برگزار شود. براي روزهاي كرونايي به جاي فعاليتهاي بزكشده، مطالعه ميكند كه كرونا و ديگر پاندوميهاي گذشته و آينده چگونه در تئاتر متجلي ميشود. مقاله مينويسند هنر ديجيتال آيا ميتواند پاسخي به كرونا باشد يا خير. فجر اما توليد فكر نميكند. عاري از محتواست. حتي تلاش نميكند به جاي برگزاري مثل هميشه خود، با موضوع كرونا برگزار شود و هنرمند خلاق را دعوت به نقشآفريني عليه اين پاندمي كند. اينكه چگونه ميشود با وجود كرونا اشكال تازهاي از تئاتر را روي صحنه برد. به فراخوان «بدن و حركت» بازگرديم كه عنوان شده است در راستاي حمايت از گونههاي تازه تئاتر است!
اين يا ناشي از فقدان آگاهي است يا تلاش براي بزك كردن. به هر حال آنچه به اسم «بدن و حركت» در ايران جا افتاده است همان طراحي رقص است كه از يونان باستان با تئاتر بوده تا امروز. در جشنوارهها و جوايز مختلف تئاتري از جمله اليويه و توني جايزهاي با عنوان Dance يا Choreography اهدا ميشود. باز مشخص نيست اگر شيوههاي نو اجرا در جايي به اسم ديگر گونههاي اجرايي برنامهريزي شده است؛ چرا «بدن و حركت» كه چنين نوين است، به بخش ديگرگونهها ارجاع داده نميشود. بماند كه خود ديگرگونهها نيز محل جدال است. اينكه اساسا آنچه به اسم ديگر گونهها و آفاستيج در فجر مطرح شده است، در تاريخ عليه جريانهايي چون فجر پديد آمده است.
فجر بيبرنامه است و اين بيبرنامگي آن را بيهويت كرده است. صددرصد فجرهاي اوليه، فجرهاي درستتري بودند، هر چند آماتوري و غيرحرفهاي بوده باشد. تكليفش با خودش مشخص بوده است. كرونا و تعطيلي تئاترها و همزمان شدنش براي برگزاري فجر نشان ميدهد فجر نه تنها ويترين تئاتر ايران نيست كه چيزي جداست. يك سال تئاتر هم نباشد، فجر هست.
برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: احسان زيورعالم