بدشانسی‌ فردین برخورد با جریان انقلاب بود و بدشناسی دیگرش حاكمیت واژه «فیلمفارسی» بود بر اذهانِ مسوولان و سینمایی‌نویسان كه باعث شد از كار باز بماند و اگر اجازه می‌یافت نقش «ناخدا خورشید» را كه «ناصر تقوایی» برای او نوشته بود، به اجرا درآورد، هم تجربه‌های طولانی‌مدت او به نسل بعد منتقل می‌شد، هم فیلمی ماندگار به فیلم‌های ماندگار سینمای ایران اضافه می‌شد

پایگاه خبری تئاتر: محمدعلی فردین (۱۵ بهمن ۱۳۰۹ تهران - ۱۸ فروردین ۱۳۷۹ تهران) با آنكه از مسیر ورزش (فوتبال و كشتی) وارد سینما شد ولی توانست از اركان سینمای «قصه‌گوی عامه‌پسند با پایان خوش» باشد

 فضای كاری او، دشواری‌هایش و ضعف‌هایش برآمده از كُلیت فرهنگ زمانه و به ویژه شرایط فرهنگی خود سینما و سینماگران بود. آثار سینمایی فردین كه آن را به اختصار «سینمای فردین» نامیدند، در مرز شبه‌فیلم و سینمای اندیشه حركت می‌كرد، به همین دلیل به فضای «سینمای قصه‌گوی عامه‌پسند» تعلق یافت و از همین منظر هم خاطره‌ساز شد.

اما از آنجا كه مرز میان شبه‌فیلم و سینمای گیشه‌محورِ قصه‌گو به درستی شناخته نشده و هر دو تحت تاثیر واژه كلی و ناقصِ «فیلمفارسی»، بی‌ارزش شناخته می‌شد، فردین و سینمای او از اصلاح باز ماند و بعد از اینكه دو دهه پرده نقره‌ای را در اختیار داشت، روبه افول نهاد. اما خود او بود كه این افول را دریافت و به سمت نوع دیگر بودن رفت.

ابتدا با «جلال مقدم» كار كرد (رازِ درختِ سنجد) سپس «جهنم به اضافه من» را ساخت (ساخته خود او با بازیگری خودش) و پس از آن متفاوت‌ترین كار زندگی‌اش را بازی كرد («غزل» ساخته مسعود كیمیایی). اما بدشانسی‌اش برخورد با جریان انقلاب بود و بدشناسی دیگرش حاكمیت واژه «فیلمفارسی» بود بر اذهانِ مسوولان و سینمایی‌نویسان كه باعث شد از كار باز بماند و اگر اجازه می‌یافت نقش «ناخدا خورشید» را كه «ناصر تقوایی» برای او نوشته بود، به اجرا درآورد، هم تجربه‌های طولانی‌مدت او به نسل بعد منتقل می‌شد، هم فیلمی ماندگار به فیلم‌های ماندگار سینمای ایران اضافه می‌شد، هم احترامی بود برای او همراه با نوعی قدردانی كه البته هیچ‌كدام انجام نشد.

فردین در كنار بازیگری در سینمای گیشه‌محور و قصه‌پردازِ عامه‌پسندِ معتبر، خدمات دیگری هم برای سینما انجام داد كه ویژه و ابتكار خود اوست. ابتكاری كه جامعه مرگ‌اندیش و عبوسِ فعلی از فهم آن فعلا عاجز است. آن ابتكار، سینمایی‌سازی موسیقی اصیل ایرانی است.

«سینمایی‌سازی موسیقی» كاری است كه در غرب با ابداع كلیپ انجام شد. این ابتكار سینمایی فردین در زمانی تحقق یافت كه هیچ‌كس در ایران چیزی از پدیده كلیپ نمی‌دانست. فردین در همین زمان با ابداع «كارگردانی موسیقی و آواز» در فیلم‌های سینمایی، به تجربیات نوینی رسید كه متاسفانه جامعه ایرانی نتوانست آن را ادامه دهد و این ابتكار او را به فرم‌های نوین سینمایی برساند.

به «جان تراولتا» نگاه كنید كه از نقش‌های گانگستری تا صحنه‌های رقص و آواز و موزیكال را چه خوب بازی می‌كند. این ویژگی در جامعه‌ای ایجاد می‌شود كه زمینه‌های آن قبلا موجود باشد و به رسمیت شناخته شده باشد. در حالی كه در جامعه امروز، تصور اینكه مثلا فریبرز عرب‌نیا یا نیكی كریمی بخواهند روی پرده بزنند زیر آواز و ترانه‌ای اجرا كنند، تصورِ مضحكی است، به جای آنكه زیبا به نظر برسد، چراكه اساسا زمینه چنین كار سینمایی و زیبایی‌شناسانه‌ای از بین رفته است و فردین در چنین جامعه‌ای به ابتكارات موسیقیایی فیلم كمك شایانی كرد. از جمله اینكه او توانست گوشه‌های دستگاه‌های موسیقی اصیل ایرانی را از خمودگی و غیر تصویری ‌بودن نجات داده و آنها را تصویری كرده و به صورت شاداب در فیلم‌ها استفاده كند.

هنوز هم در اجرای‌های موسیقی اصیل ایرانی بعد از یك پیش‌درآمد و بخش طولانی از ساز و آواز، فقط در انتهاست كه به تصنیف می‌رسیم و فردین این نظم سنتی را تغییر داد و با یك زمان‌بندی تازه، این فرآیند را به سه بخش مساوی (تصنیف، آواز، تصنیف) تقسیم كرد و همزمان آن را تصویری هم كرد. به این معنا كه تصنیف‌ها و آوازها، در راستای داستان و قصه، به صورت موتیف‌هایی كه كشش دراماتیك ایجاد می‌كردند، به كار گرفته شدند

ابتكار دیگر فردین در همین مورد بروز كرد. او مبتكر «بازیگری ِ خواندن» هم بود. به ندرت می‌توانید خواننده‌ای پیدا كنید كه خواندن خود را هم بتواند بازی كند (در میان مردهای خواننده ایرانی چنین فردی وجود ندارد و در میان خواننده‌های زن هم فقط یك نفر واجد چنین استعدادی است و آن فرد هم گوگوش است. گوگوش تنها خواننده ایرانی است كه همزمان كه می‌خواند، اشعار و ملودی‌ها را هم بازی می‌كند). فردین تنها (و تنها) بازیگر ایرانی بود (و هست) كه توانست ترانه‌هایی را كه اجرا كرده، بازی هم بكند. به عبارت دیگر او دو نوع توانایی را در این مورد در هم تركیب كرد، اول استعداد بازیگری و به ویژه میمیك صورت در نشان دادن احساس‌های درونی هر ترانه (كه بی‌نظیر است) و دوم هماهنگ كردن میمیك‌های صورت، همراه با حركات دست و بدن، با دستگاه‌های موسیقی كه ترانه و آواز آنها اجرا می‌شد.

این ابتكار فردین نشان می‌دهد كه او دستگاه‌های موسیقی را می‌شناخته وگرنه امكان همسان‌سازی بازی او و به ویژه میمیك چهره و حركات بدنش با گوشه‌های دستگاه‌های موسیقی اصیل ایرانی، وجود نداشت. به ویژه آنكه فردین این كار را در همه اجراهایش داشته است و جالب آنكه فردین این ابتكار را فقط در موسیقی اصیل ایرانی به كار نمی‌برده بلكه قدرت و توان اجرای خود را در موسیقی پاپ هم نشان داد. دو اجرای بی‌نظیر از او در دو فیلم كه با موسیقی پاپ اجرا شدند نمونه ماندگاری از این ابتكار او هستند (فیلم «سلطان قلب‌ها» و فیلم «یاقوت سه چشم»، هر دو با صدای عارف، به ویژه وقتی اجرای ترانه‌ها را روی سن انجام می‌دهد، این ابتكار او در حركات دست، چهره و هماهنگی آنها با ملودی، ریتم و مضمون شعر به خوبی قابل دیدن  است.)

سینمای عامه‌پسند قصه‌گوی قهرمان‌محور با پایان خوش، به‌خصوص اگر قرار باشد موزیكال هم باشد، بخشی اساسی از سینمای جهان است كه متاسفانه در ایران به جز فردین و سینمای او، هیچ تجربه‌ دیگری در مورد آن وجود ندارد و این برای سینمای یك كشور ۸۰ میلیونی یك آبروریزی است. هر چند كه در بخش‌های دیگر سینما هم وضع مطلوبی نداریم (سینمای ضدِ قهرمان با پایان‌بندی تلخ، مثل سینمای بهروز وثوقی و كیمیایی، سینمای حادثه‌ای مثل سینمای خاچیكیان، سینمای مساله‌محور مثل سینمای اصغر فرهادی و سینمای آوانگارد یا سینمای اندیشه مثل فیلم‌های گلستان، غفاری، اُوانسیان، اصلانی، كیمیاوی و رهنما). 

سینمای قصه‌گو و عامه‌پسندِ فردین، با ابتكاراتی كه فردین برایش ایجاد كرد و خاطراتی كه برای مخاطبانش آفرید، نهایتا قربانی چند عامل شد

۱- خود مخاطبانش كه فردین را در همان سطحی كه خود می‌پسندیدند نگه داشتند و به او اجازه ندادند از سطحی كه هست  فراتر  برود.
2-
كم‌دانشی سینمایی‌نویسان ایرانی كه مرز سینمای «عامه‌پسند قصه‌گو» را از «شبه‌فیلم» نفهمیدند و تحت یك واژه كلی و كم‌عمقی چون «فیلمفارسی»، هر دو مدل سینما را یكجا نفی كردند (و هنوز هم این ایراد در سینمایی‌نویسی  ایران  وجود  دارد). 
3-
برخی از طرفداران سینمای آوانگارد و سینمای اندیشه كه مرز درست سینمای اندیشه را با سینمای عامه‌پسند قصه‌گو، به تقابل بین این دو نوع سینما تبدیل كرده و می‌كنند و رشد سینمای اندیشه را (كه حضورش یك ضرورت تردیدناپذیر فرهنگی است) در گروی نابودسازی و تمسخر سینمای عامه‌پسند قصه‌گوی تجاری می‌دانند.

با این همه، فردین و سینمای او، بخش فراموش‌نشدنی و خاطره‌ساز سینمای ایران است كه روزی دوباره به آن رجوع خواهد شد. روزی كه قطب‌بندی‌های كاذب ایدئولوژیك و تئولوژیك‌ با یك تقویتِ عقلانی و تحلیلی، در حاشیه قرار بگیرند و فرهنگ بصری جامعه، دریابد كه: سینمای عامه‌پسند ایران از بازی‌ها و خنده‌های فردین محروم است.

برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید

برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: محسن خیمه‌ دوز