درام مجارستانی «مقدمات با هم بودن برای مدتی نامعلوم»/ Preparations to Be Together for an Unknown Period of Time دومین فیلم بلند کارنامه لی‌لی هوروات است که به عنوان نماینده رسمی سینمای مجارستان هم به بخش اسکار بهترین فیلم بین‌المللی معرفی شد.

پایگاه خبری تئاتر: «مقدمات با هم بودن برای مدتی نامعلوم» داستان دکتری (مارتا ویزی) را روایت می‌کند که از زندگی حرفه‌ای موفق خود در ایالات متحده دست می‌کشد و به زادگاهش شهر بوداپست برمی‌گردد چون فکر می‌کند مرد (یانوش درکسلر) زندگی مشترک خود را یافته؛ اما مرد ادعا می‌کند که هرگز قبلاً او را ندیده است. این فیلم سال میلادی گذشته و امسال در جشنواره‌ها و محافل هنری مختلفی عرضه و تحسین شده است، از جمله جشنواره بین‌المللی شیکاگو ۲۰۲۰ که جایزه هوگوی طلایی بخش رقابتی «کارگردانان جدید» رابرد یا جشنواره بین‌المللی ورشو که جایزه فیپرشی را برای لی‌لی هوروات به ارمغان آورد. «مقدمات…» در جوایز اسپریت فیلم مستقل ایالات متحده هم یکی از پنج نامزد بخش بهترین فیلم بین‌المللی بود. آن‌چه در ادامه می‌آید بخش اصلی گفت‌وگوی استیون سایتو  با  لی‌لی هوروات  در سایت «مووِبِل فِست»  است.

چه‌طور به ساختار فعلی فیلم رسیدید؟
بیش‌تر ساختار فیلم در زمان نگارش فیلم‌نامه شکل گرفت ولی در اتاق تدوین یک تغییر واقعاً مهم ایجاد کردیم. صحنه‌های دیدار با روان‌پزشک قرار بود سه‌چهار صحنه بلند  باشند اما هنگام تدوین تصمیم گرفتیم آن را به قسمت‌های کوتاه‌تر و بیش‌تری تقسیم کنیم. حالا فیلم با یکی از آن صحنه‌ها شروع می‌شود و به نوعی راوی داستان شده است. وقتی این فصل را فیلم‌برداری می‌کردیم چنین هدفی نداشتیم اما احساس کردیم زمان را گسترش می‌دهد و با خاطرات و فانتزی‌ها بازی می‌کند . این شروع وضعیت  را حتی بی‌ثبات‌تر و ناامن‌تر می‌کند.

گفته‌اید که ایده دکتر بودن شخصیت اصلی، ویزی، پس از ایده اولیه به میان آمد.  این ایده را خیلی دوست دارم چون می‌توانیم ببینیم که ویزی چه‌قدر در باقی زندگی‌اش قوی است و زمانی که روی کارش تمرکز می‌کند، تمام فکروذکرش می‌شود. آیا رسیدن به این نتیجه درباره حرفه‌ ویزی واقعاً فرصت‌های جدیدی را در اختیار شما قرار داد؟
ابتدا ایده‌ام خیلی شهودی شکل گرفت و فکر کردم او باید جراح مغز و اعصاب باشد چون در مجارستان، اگر کسی خیلی باهوش نباشد می‌گویند: «خب، جراح مغز که نیست». من هم تصمیم گرفتم با این تصور بازی کنم و او در ابتدای فیلم دیوانه به نظر برسد؛ این‌که دنبال کسی افتاده که وقتی او را می‌بیند اصلاً وی را نمی‌شناسد؛ اما در ادامه، داستان تغییر مسیر می‌دهد و مشخص می‌شود او یک جراح مغز و اعصاب فوق‌العاده است. وقتی این تصمیم را گرفتم شروع کردم به بررسی و استفاده از فرصت‌های دراماتیک پرشماری که در اختیارم قرار می‌داد چون ذهن ما واقعاً عضوی اسرارآمیز است که حتی جراحان مغز و اعصاب هم آن را به تمامی درک نمی‌کنند. افکار و احساسات فرایندهای فیزیکی هستند و این موضوع حتی برای دکترهایی که هر روز با این عضو سروکار دارند، تقریباً ورای دریافت و فهم است، بر این اساس فکر کردم جنبه شاعرانه‌ای دارد که ما می‌توانیم به‌زیبایی از آن در داستان استفاده کنیم.

بیشتر بخوانید:

به اندازه مهران مدیری تماشاگر نداریم ولی...

ورودم به عرصه فیلم و سریال حاصل ۱۶ سال صبر و تلاش در تئاتر است

رابرت دنیرو بازی در یک کمدی جدید را پذیرفت

چه‌طور شد ناتاشا استورک را برای ایفای این نقش برگزیدید؟
در واقع این اولین نقش سینمایی بزرگ او است. ناتاشا در تئاتر مجارستان و اروپا تجربه‌های زیادی کسب کرده ولی پیش از این فقط نقش‌های سینمایی کوچکی را در کارنامه داشت. از این منظر کمی برای من مخاطره‌آمیز بود ولی خیلی خوش‌حالم که این تصمیم را گرفتم چون در وهله اول او زن فوق‌العاده باهوشی است و همین برای ایفای نقش یک جراح مغز بسیار مهم بود؛ به‌علاوه، او ترکیب واقعاً جالبی از استواری و شکنندگی است که برای این شخصیت قوی حیاتی بود؛ دکتری که به خاطر  احساسش همه چیز را به خطر می‌اندازد. موضوع مهم بعدی این بود که او باید آدمی می‌بود که دوست داشت با خودش وقت بگذراند و از تنهایی هراس ندارد. ناتاشا هم چنین فردی است و از خلوت گریزان نیست.

مقدمات با هم بودن برای مدتی نامعلوم

صحنه‌ای هست که او روی زمین آپارتمانش کنار چراغ در حال مطالعه است؛ صحنه‌ای که زیبایی خودش را دارد و در کل، لوکیشن آپارتمان خیلی از احساساتی را که او نمی‌تواند، بیان می‌کند. چه‌طور به این‌ها رسیدید؟
می‌خواستم خودش را از صفر دوباره بسازد. او احتمالاً خانه زیبایی در نیوجرسی داشته و بدیهی است که دلایل احساسی‌ای برای اجاره این آپارتمان کاملاً قدیمی و کهنه دارد؛ اما به پل آزادی مشرف است که محل کلیدی این شهر برای اوست چون وعده‌گاهی است که قرار بود دیدارشان در آن روی دهد. پس تصمیم گرفتم فقط یک آپارتمان قدیمی و کهنه نباشد و نمونه‌ای خالی باشد که قرار است با یک زندگی تازه پر شود. این ایده برای طراح صحنه، سندرا شِتِوانوویتی، بود که او اثاثی نداشته باشد و با این که صندلی دارد ، روی زمین بنشیند.

شنیده‌ام پیش از آغاز فیلم‌برداری، کمی با ناتاشا به صورت آزمایشی فیلم‌برداری داشتید. چه‌طور بود و آیا کمک کرد به یافتن رابطه دوربین با او در طول فیلم؟
بله، چون او در بسیاری از صحنه‌ها تنهاست روبرت مالی فیلم‌بردار و من به راهی رسیدیم تا در بخش اعظمی از فیلم همراه و یار او باشیم. برای همین سه‌تایی مدت زمانی را با هم گذراندیم و در آپارتمان او و خیابان، با یک دوربین روی دست کوچک، تمرین کردیم و حتی روی کوچک‌ترین حرکت‌های بیانی این شخصیت کار کردیم؛ مثل این‌که او چه‌طور دری را باز می‌کند، در یک آینه نگاه می‌کند یا قدم می‌زند. همه این‌ها در پرداخت دیالوگ‌های مهم این شخصیت هم به ما کمک کرد. بنابراین در زمان فیلم‌برداری فقط با ناتاشا همه چیز را دقیق و یکدست می‌کردیم.

گفته‌اید  آثار سال لایتر (عکاس آمریکایی) تأثیر چشمگیری روی سبک فیلم‌برداری داشت. یافتن راه درستی برای ثبت حس‌وحال گذار و محو عکس‌هایش جالب بود؟
بله، یافتن چنین منبع الهامی یک کمک بزرگ بود. اولین عکسی که از او دیدم در یک نمایشگاه بود. عکسی از یک تاکسی در نیویورک بود که در دهه ۱۹۵۰ یا ۶۰ گرفته شده بود و ما صندلی عقب و بازوی مردی را می‌دیدیم. از مرد فقط همین بازو دیده می‌شود. بلافاصله با روبرت تماس گرفتم و گفتم: من به شیوه‌ای رسیدم که ما باید شخصیت یانوش درکسلر را نمایش دهیم. بعد از آن شروع به کاوش بیش‌تر در آثار لایتر کردیم و این هنر روبرت مالی است که به شیوه‌ای برای ثبت این حس‌وحال در تصاویر متحرک رسید.