پایگاه خبری تئاتر: ریوسوكه هاماگوچی كارگردان و فیلمنامهنویس ژاپنی كه با فیلمش «ماشین من را بران» در بخش رقابتی جشنواره فیلم كن امسال حضور داشت، موفق به كسب جایزه بهترین فیلمنامه شد.
او علاوه بر آن جایزه فیپرشی و جایزه مستقل كلیسای جهانی كن را هم برد. این جایزه اخیر شامل فیلمهایی میشود كه به اعماق نهفته انسان میپردازند و احساسات و امیدهای انسان را كاوش میكنند. این فیلم داستانی از دلشكستگی و پشیمانی كه به شكلی تقریبا جادهای در طول چندین مورد سفر با اتومبیل روایت میشود، همه این ویژگیها را دارد.
«ماشین من را بران» با اقتباس از داستانی كوتاه نوشته هاروكی موراكامی نوشته شده و هاماگوچی كه با فیلمهای قبلیاش در چند جشنواره از جمله برلیناله شركت كرده بود، گفت جذب فضای بسته داستان و شخصیتها شده است. «ماشین من را بران» با تمركز بر یك بازیگر و كارگردان سینما ساخته شده كه نقش او را هیدتوشی نیشییما بازی میكند. او مجبور میشود با لایههای زیرین ازدواج به ظاهر موفقش پس از مرگ همسرش روبهرو شود. در حالی كه دو سال از مرگ همسرش گذشته و او هنوز تلاش دارد تا با فقدانش كنار بیاید، سفری به هیروشیما میكند تا نسخه چند زبانه «دایی وانیا» را تولید كند. برای این سفر رانندهای به نام میساكی با بازی میورا توكو در اختیار او گذاشته میشود؛ یك زن جوان ساكت و خشك كه انتخاب شده تا او را با اتومبیل قرمز ساب 900 خود به این مكان ببرد. در مسیر این سفر ارتباطی ناگفته بین این دو شكل میگیرد كه موجب فاش شدن اسرار و اعترافهای مگو میشود. هاماگوچی گفت از كار كردن با گروه چند زبانه بازیگران تیمش لذت برده است.
این گروه متشكل از بازیگر كرهای پارك یو-ریم هم بود كه در نقشی بیشتر بیصدا ظاهر شده كه بیشتر با زبان اشاره خطوط مربوط به خود را اجرا میكند. این كارگردان 42 ساله كه اوایل امسال با فیلم «چرخ بخت و فانتزی» موفق به كسب خرس نقرهای جشنواره برلین شده با فیلم بلند «ساعت شاد» در سال 2015 با استقبال طرفداران فیلمهای هنری روبهرو شد؛ اما سال 2018 در بخش رقابتی كن با فیلم «آساكو یك و دو» با نقدهای خوب و بد متفاوتی روبهرو شد و برخی كاملا او را ستودند و برخی دیگر آن را یك ناسازگاری تمام عیار خواندند. در هر حال هاماگوچی خوب بلد است روی موج جشنوارههای بینالمللی سواری كند. او فیلمنامه فیلم جدیدش را با همكاری كیوشی كوراساوا كارگردان ژاپنی سازنده «همسر یك جاسوس» كه موفق به كسب جایزه بهترین كارگردانی از جشنواره فیلم ونیز 2020 شد، ساخته است. هاماگوچی به تازگی در مصاحبه با «هالیوود ریپورتر» درباره این فیلم صحبت كرده است.
خب در ژاپن افرادی هستند كه اصلا خودشان را هاروكی-ایست میخوانند؛ یعنی طرفداران پروپا قرص هاروكی موراكامی. نمیتوانم بگویم منم دقیقا از همین دسته هستم، اما كارهای او و نوشتههایش را میخوانم و خیلی دوست دارم، اما در واقع من كسی نبودم كه سراغ این پروژه رفت. تهیهكننده من آكیهیسا یاماموتو مرا صدا كرد و گفت: چرا داستانی از موراكامی را اقتباس نكنیم؟ من هم فكر كردم فكر جالبیه و به این نتیجه رسیدیم كه اگر سراغ یكی از داستانهای كوتاهش برویم بهتر از یك رمان بلند است و بعد شروع كردیم به كار كردن روی گسترش این ایده در ذهنمان و برای من هم خیلی سخت بود كه بخواهم دست به انتخاب بزنم تا اینكه یاد داستان «ماشین من را بران» افتادم و به یادم آمد وقتی این داستان را میخواندم فكر كرده بودم زمینه مشتركی با كارهای من دارد.
اول از همه، این شخصیتهای داستان بودند كه مرا جذب كردند. شخصیت اصلی یعنی كافوكو و بعد میساكی كه راننده است. آنها آدمهایی نیستند كه از اول احساسات خود را بروز دهند. دوست ندارند در این باره صحبت كنند. با این حال، در اتومبیل، توی آن فضای بسته شروع كردند به باز كردن افكار درونی و زندگی درونیشان. در گذشته من فیلمهای مستندی درباره منطقه توهوكوی ژاپن ساختهام. وقتی مشغول ساخت آنها بودم با ماشین در منطقه زیاد سفر میكردم و از این تجربه خیلی خوشم آمد؛ اینكه چطور ماشین میتواند تشویقت كند كه به شكلی جالب خودت را ابراز كنی. وقتی دو نفر با هم چهره به چهره باشند احتمال اینكه نوعی حقیقت عاطفی بروز كند، وجود دارد؛ با این حال فكر میكنم این اتفاق به ندرت میافتد. ایده اینكه در عمل یكدیگر را ببینیم، زیاد رخ نمیدهد. اما در اتومبیل-وقتی یك نفر رانندگی میكند و دیگری در صندلی مسافر نشسته- فكر میكنم حرفهایی برای مطرح شدن هست؛ چون هر دو به یك مسیر و مقصد توجه دارند. این ویژگی امكان ایجاد صداقتی را میدهد كه میتواند در گفتوگو بروز كند. ممكن است این حس به وجود آید كه میتوانند با هم صحبت كنند، در حالی كه اگر نشسته بودند و رو در روی یكدیگر نگاه میكردند شاید این كار را نمیكردند.
اتومبیل اینجا یك جور كاركرد غرفه اعتراف مدرن را به دست آورده. نه؟
بله، اما دوست دارم بگویم كه حس میكنم حس رودررویی با یك مقصد و حركت به سوی مقصد هم مهم است. به عنوان یك فیلمساز، ایده خلق كلمات و حركت با هم چیزی است كه در بیشتر كارهای من به آن توجه كردهام. در فیلمهای من دیالوگ زیادی وجود دارد و این یكی از خصوصیات من است. از وقتی 20 ساله بودم و برای اولینبار شروع به ساخت فیلم كردم، این تنها راهی بود كه در ساخت فیلم برایم متصور بود. اما این ویژگی ضعفهایی دارد كه باید دنبال راههایی برای جبران آن باشم. دوست دارم طوری بنویسم كه خیلی سرراست نباشد. به نظرم رعایت یك نوع فاصله جذابیت بیشتری ایجاد میكند. كلمات و دیالوگها به خودی خود جذاب نیستند، اما سینما درباره حركت است و وقتی خیلی ساده ایده خود را در حال حركت نشان بدهی، چه ماشین، قطار و هر چیز دیگری، ناگهان حس وجود مقصد به وجود میآید. بنابراین من برای جبران ضعفی كه به نظرم میتواند وجود داشته باشد به گذاشتن شخصیتها در یك فضا فكر كردم و دیدم امكان جالبی ایجاد میشود. یكی دیگر از موارد مشترك بین علایق من و داستان موراكامی رابطه بین حقیقت و نمایش بود. مثلا كافوكو از طریق بازیگری قادر است چیزهایی را نشان دهد كه دیگران نمیتوانند. این برای من خیلی جالب است؛ اینكه حقیقت میتواند از طریق اجرا بروز كند. برای همین به داستان خیلی جلب شدم .
نه، هیچوقت او را ندیدهام. از دوستانم در صنعت فیلمسازی شنیده بودم كه گرفتن حق اقتباس آثار موراكامی خیلی سخت است. میدانستم باید در انتظار طی كردن چه مسیری باشم. بنابراین برایش نامهای نوشتم و شرح مفصلی از همه اهدافم دادم. مدتی طول كشید تا جواب بدهد و سرانجام جواب موافق بودن او را گرفتم. هر وقت در مسیر ساخت، فیلمنامه تغییری كرد برایش نامهای نوشتم و درباره تغییرات برایش نوشتم و جواب او تنها یك «اوكی» ساده بود. به هیچوجه پیامی شخصی از او دریافت نكردم و تنها یك اوكی جواب او به همه موارد بود. فكر نمیكنم او حتی هنوز فیلم را دیده باشد. به من گفته شده وقتی او برای تماشای فیلمی میرود كه در توكیو در سینماهای نزدیك محل سكونتش اكران شود.
خب، اول از همه داستان كوتاه فقط 50 صفحه است كه یعنی موارد كافی برای یك فیلم بلند را نداشت، بنابراین میدانستم باید آن را گسترش دهم. میدانستم تایید موراكامی حیاتی است. نمیتوانستم آنقدر به داستان اضافه كنم كه با روح كار او فاصله بگیرد، بنابراین دیگر داستانهای كوتاه مجموعه «مردان بدون زنان» كه «ماشین من را بران» یكی از داستانهای آن مجموعه است را خواندم. فهمیدم نكات مشترك زیادی وجود دارد و فكر كردم به جای خلق داستانهای جدید عناصری از آن داستانها را وارد این داستان كنم. چالش تبدیل كلمات در زبان ادبیات با زبان آدمهای یك فیلم هم وجود داشت كه از این نظر از سبك موراكامی تقلید نكردم، اما نوع زندگیای را كه در همه این داستانها جاری بود در همه این روند حفظ كردم.
نحوه ادغام همه این موارد در فیلم حیرتانگیز از آب درآمده و استفاده بیشتری كه از چخوف كردید هم قابل توجه است. از آنجا كه كافوكو ابتدا «دایی وانیا» را اجرا و بعد آن را كارگردانی و آن را از طریق نوار كاست گوش میكند، این تبدیل به یك فوق تفسیر فوقالعاده زیبا در دنیای احساسی شخصیتها میشود.
خوشحالم این را میشنوم چون در داستان اصلی فقط یك نقل قول از «دایی وانیا» وجود دارد، اما برای فیلمنامه این نمایشنامه را دوباره خواندم و دیدم چقدر بیانگر زندگی درونی امروز مردم ژاپن است. خودم اصلا انتظارش را نداشتم.
پلات فیلمهای شما به نوعی تقریبا بر پوچی استوار است، به خصوص در فیلمی چون «چرخ بخت و فانتزی». تصادفات غیرمنتظره زیادی هم رخ میدهد كه به نظر میرسد چالشهای مورد علاقه شما هستند. «ماشین من را بران» كمتر بر این نكات تمركز كرده است، اما هنوز مبتنی بر یك زوج است كه یكی تراژیك و دیگری خندهدار است.
بله هم استفاده از چارچوب ژاپنی چیزها مطرح است و هم اینكه اینها برایم یك جور چالش محسوب میشود. به عنوان نویسنده فكر میكنم واقعیت مكالمه برای من مهمتر است. در تمام طول زندگی هم اتفاقهای تكاندهنده رخ میدهد.
بله، واقعا چند زبانه بودند و بازیگری كه نقش ریو را بازی كرد كمی ژاپنی حرف میزند و بیشتر هر كدام به زبان مادری خودشان صحبت میكنند.
شخصیتها در فیلم دارند نمایش خود را تمرین میكنند و ما آنها را وادار كردیم كه بارها و بارها متن خود را روخوانی كنند. در واقع آنها یكدیگر را میشنوند. صدا در درك سخنان به یك عنصر مهم تبدیل و در عین حال به نقطه شروع بدل میشود این یك روش غنیتر برای دسترسی به هدف من بود. بحث دیگر هم زبان بدن بود. حركت بدن راهی میشود كه میتواند به شخص مقابل واكنش نشان دهد. به نظرم همه اینها منجر میشود به اینكه نوع خاصی از حقیقت عاطفی بروز كند.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: مترجم: رویا دیانت