آنچه می خوانید مقاومت دربرابر تمام پیش‌فرض هایی است که این سال ها پیرامون سینمای فرهادی شکل گرفته و به شکل توده ای پیشینی به تجربه تماشای فیلم های او حمله می کند؛ پس قرار است در ادامه بیش از آنکه گزاره هایی سلبی و ایجابی درباره «قهرمان» بخوانید، صرفا با پرسش هایی بدون پاسخ مواجه شوید درباره چگونگی سفر «قهرمان» و سینمای کارگردانش.

پایگاه خبری تئاتر:  آنچه می‌خوانید مقاومت دربرابر تمام پیش‌فرض‌هایی است که این سال‌ها پیرامون سینمای اصغر فرهادی شکل گرفته و به شکل توده‌ای پیشینی به تجربه تماشای فیلم‌های او حمله می‌کند؛ پس قرار است در ادامه بیش از آنکه گزاره‌هایی سلبی و ایجابی درباره «قهرمان» بخوانید، صرفا با پرسش‌هایی بدون پاسخ مواجه شوید درباره چگونگی سفر «قهرمان» و سینمای کارگردانش. بدون مقدمه، سؤال اصلی این است که اگر سینمای نوین ایران، بعد از انقلاب، به کشف‌ تازه‌ای برای جشنواره‌های خارجی تبدیل شده بود، حالا -و بعد از مرگ عباس کیارستمی- به نماینده تازه‌اش، یعنی اصغر فرهادی، چطور نگاه می‌کند؟ و مهم‌تر از آن، جایزه بزرگ کن و تحسین‌های جهانی چه‌قدر به نگاه مخاطبان ایرانی که به جایگاه دست‌دوم تماشاگران فیلمی مثل «قهرمان» تبدیل شده‌اند، رنگ و جهت می‌دهند؟

فعلا به اینکه فیلم تازه فرهادی از لحاظ کیفی کجای کارنامه‌اش قرار دارد کاری نداریم. بدون شک مخاطبان جشنواره‌های برون‌مرزی به «قهرمان» -درمقایسه با سال‌های پیش و فیلم‌هایی مثل «درباره الی» و «جدایی»- به چشم فرهنگ و سینمایی بیگانه و تازه نگاه نمی‌کنند. پس سؤال بعدی، همان سؤال همیشگی است: چطور می‌توانیم مرزهای اهداف کارگردان را مشخص کنیم؟ او توقع جشنواره‌ها را برآورده می‌کند یا مردم سرزمینش را؟ و یا هردو؟ این نگاه بداندیشانه، مقابل غرور برخاسته از ستایش جهانی و معادلات سینمای خود فرهادی کار سختی دارد؛ چون دیده‌شدن بخشی از سینمای یک کشور در سطح جهانی، آبشخور دیده‌شدن بخش دیگری از آن سینماست؛ برای مثال منتقدی خارجی نگاه فرهادی در «قهرمان» را به پیش‌زمینه‌های فکری‌اش از سینمای کیارستمی ارتباط می‌دهد و می‌گوید: رد پای کیارستمی را می‌توان در نحوه برخورد فرهادی با حقیقت و توهم دید. منتقد دیگری در جریان جشنواره فیلم تورنتو کیفیت فیلم جدید فرهادی را به آشنایی یا ناآشنایی با سینمای او مرتبط می‌کند: «بدون دانش قبلی از فیلم‌های او، این احتمالاً یکی از قوی‌ترین آثار جشنواره تورنتو خواهد بود. با دانستن توانایی‌های او، به‌طور قابل‌توجهی احساس می‌کنید که از دوران اوجش کمی پایین آمده است.» با نگره مؤلف معادله کمی برای فرهادی بغرنج‌تر می‌شود. البته این نسبت‌ها برای هر فیلم‌سازی می‌تواند متر و معیار قرار بگیرد.

نقد فیلم قهرمان

کمی به مصداق‌ها نزدیک‌تر شویم: چه شده است که عنصر «غیاب» و «دروغ» و «پنهان‌‌کاری» ‌در سینمای فرهادی که پیش از این جامعه‌ کوچکی مثل خانواده یا جمع دوستان را به چالش می‌کشید حالا جامعه‌ای به اندازه یک سرزمین را نشانه گرفته است؟ اگر از پاسخ دم‌دستی‌ای که خود فیلم برایمان آماده کرده، بگذریم -منظورم شبکه‌های اجتماعی و اینترنت است- آیا این بسط اجتماعی، فراتر رفتن فرهادی از مسائل و ذوائق فردی و محلی است یا متورم‌شدن نگاه مداقه‌گری که می‌خواهد مرزهای بین مخاطبان جهانی را بردارد؟ آیا او در نمای پایانی «قهرمان» با درِ زندان که رو به اجتماع باز شده، کج‌اندیشی‌ درباره پایان فیلم‌هایش را در حرکتی تلافی‌جویانه و استعاری پاسخ داده است؟ آنچه می‌گویم همراه‌شدن با ساده‌اندیشانِ معتقد به سینمای سیاه‌نما نیست؛ مطرح‌کردن این پرسش است که چه تعداد از مخاطبانِ داخلی فیلم «قهرمان» بعد از شکستن غرور شخصیت «رحیم» -که نمادی از جامعه است- به پیروزی ملی و قهرمانامه سینمای ایران در جشنواره‌ای مثل «کن» فکر می‌کنند و چه تعداد به آنچه در لایه‌های اجتماعشان رخ می‌دهد؟ بیل نیکولز سال‌ها پیش در مقاله‌ای درباره سینمای نوین ایران گفته بود در فیلم‌های ایرانی به علت اصلی شرایطِ بسیار سخت زندگی اشاره آشکار نمی‌شود. فیلم «قهرمان» تقریبا با بیشتر مختصات او از سینمای ایران در تناقض است.

نقد فیلم قهرمان

در سطوح دیگری از قضاوت‌ها، مقایسه بیداد می‌کند؛ برخی اصرار دارند فرهادی بعد از «گذشته» و «همه می‌دانند» به ‌هیچ وجه به مسیر قبل برنمی‌گردد و چشم‌بسته حکم به شباهت می‌دهند؛ عده‌ای هم «قهرمان» را کنار «جدایی» و «درباره الی» و «فروشنده» و حتی بالاتر از آن می‌گذارند. در نگاه هر دو این دسته، سیر تطور اجتماعی و شخصی و فرهنگی و سینمایی مفقود است. جایگاه سینمای فرهادی به قدری چالش‌برانگیز شده که مخاطب با انبوهی از قضاوت‌های درونی و بیرونی مواجه است. پیش‌فرض‌ها مهم‌ترین نقش را در بیشتر دیدگاه‌های پیرامون سینمای فرهادی دارند و موضوع از جایی جالب می‌شود که منتقدان و مخاطبان جهانیِ سینمای او هم دچار همین پیچیدگی‌ها هستند؛ آن‌ها گمان می‌کنند فرهادی محافظه‌کاری است که فیلم‌های به‌شدت عمیقش را طوری می‌سازد که در کشور خودش مجاز باشند. درست است که آن‌ها بعد از این‌همه‌سال شناختی کافی از فرهادی پیدا کرده‌اند اما آگاهی‌شان از جامعه ایران چه‌قدر است؟ البته منتقدان منصفی مثل منتقد Film Threat هستند که در پایان مطلبشان درباره نگاه فرهادی به نهادهای قانونی و امنیتی و خیریه می‌گوید مردم ایران بهتر از من می‌توانند در این باره حرف بزنند. در طرف مقابل، مخاطبان ایرانی معتقدند فرهادی بیش از همیشه صریح و منتقد جامعه و حکومت است تا به جهان نشان دهد غرق‌‌شدن در ارزش‌ها و آیین‌ها و خط‌قرمزهای فرهنگ ایرانی چگونه است و چه عاقبتی دارد. سؤال دیگر این است که موانع سر راه «رحیم» منطقی داستانی و درام‌پردازانه دارد یا طبق نظر رابی کولین، منتقد تلگراف، قوانین سختگیرانه ایران درباره جنسیت و طبقه اجتماعی، سلسله‌ای از موانع را پیش روی «رحیم»، گذاشته است؛ اینکه او از پس آن‌ها برمی‌آید یا نه به توانایی‌اش بستگی دارد. برهمین اساس فیلم «قهرمان» کم‌دردسرترین فیلم فرهادی است و او در پی‌ریزی ساختار داستانش چندان مشکلی نداشته است. در این میان دبورا یانگ، منتقد مشهور هالیوود ریپورتر، به واسطه آشنایی چندین‌ساله‌اش با سینمای ایران زندان را یکی از کلیدی‌ترین مکان‌های سینمای چندسال اخیر ایران و زندان فیلم «قهرمان» را قفسی با درهای باز توصیف کرده است. او تقریبا یکی از اولین منتقدانی است که به صحنه نمادین ابتدای فیلم، جایی که «رحیم» در نقش رستم از داربست‌ها بالا می‌رود، اشاره کرده است. 

نقد فیلم قهرمان

در تاریخ سینمای ایران هیچ سینماگری تا این اندازه از جهات مختلف محل پیش‌داوری نبوده است. در این میان تجربیات شخصی هر فرد از اثر هنری، آهسته‌آهسته به نوعی تفاهم و مدارا بین فرهنگ‌ خودی و فرهنگ بیگانه تبدیل می‌شود و کارگردان در نقش یک میانه‌دار تلاش می‌کند مدام از موضعی بالاتر به این بازی نگاه کند. فرهادی در حاشیه اکران فیلمش در جشنواره کن گفته بود «آدم باید فیلم به فیلم عمیق‌تر شود.» اما منظور او از «عمیق‌تر شدن» چیست؟ سرک‌کشیدن از بالای شانه جامعه‌ای بزرگ‌تر یا مرکزقرار دادن طبقات پایینی اجتماع؟ فرهادی به شکل عجیبی مثل شخصیت داستانش -و بیش از همیشه- در معرض دید عموم قرار دارد. مشخص نیست اگر «رحیم» را از بند تمام «اگر»های داستانی و چشمان نظاره‌گر مردم رها کنیم او چه تصمیمی می‌گیرد. ما فرهادیِ پیش از این دوران را هم دیده‌ایم ولی چرا دیگر نمی‌توانیم تصور کنیم او، اگر با همین مقدار از توجه به سینمایش، «قهرمان» را مثلا جای «درباره الی» می‌ساخت، فیلم بهتری تحویلمان می‌داد یا بدتر؟ منظومه چرخان و منطق اجتماعی داستان فیلم جدیدش، «رحیم» را به نقطه‌ای می‌رساند که ناخودآگاه هر تصمیمی را که از مراوده با اجتماع بیرون بیاید اشتباه می‌داند. آیا خود فیلم «قهرمان» هم نتیجه بزرگ‌شدن دایره نگاه‌ها به سینمای فرهادی در بستر اجتماع و فرهنگ ایرانی، و حاصل یک انتخاب و تصمیم -درست یا غلط- نبوده است؟


منبع: شهرآرانیوز
نویسنده: کاظم کلانتری