میرکریمی در هدایت بازیگر آنچنان از خود توانمندی نشان می‌دهد که از بازیگران ناآشنا در سینما، بازی‌هایی می‌گیرد که به شدت اعجاب‌آور و قابل باور است. برای مثال تورج الوند، بازیگر نقش اول فیلم که پیش از این کارنامه‌ای جز بازی در فیلم‌های کوتاه نداشته، آنچنان در نقش خود جا افتاده که از آغاز تا پایان فیلم، مخاطب با او همراه می‌شود.

پایگاه خبری تئاتر: رضا میرکریمی، کارگردان جزئی‌نگری است. این را همواره در فیلم‌هایش می‌توان دید. جزئیاتی که هر کدام راهنمای ذهنی یک مسیر در روایت کارگردان از داستان فیلمش است. این موضوع یک‌بار دیگر در فیلم جدید میرکریمی که به اکران جشنواره چهلم فیلم فجر رسید، نیز دیده می‌شود.

فیلم «نگهبان شب»، فیلمی که شروع آن در ماشینی گران‌قیمت و با دو کارکتر است. اولی مهندسی متمول و دومی پسری جوان که کاراکتر اصلی نیز هست. فردی معذب و ناآشنا با فضا که از همان ابتدا مشخص است در موقعیتی قرار گرفته که ناخواسته برایش به وجود آمده و این موقعیت‌های ناخواسته در جهان داستانی فیلم برای این جوان شهرستانی به تهران آمده، دائما پیش خواهد آمد.

در طول فیلم دوربین به عنوان یک شاهد حضور دارد که مخاطب را به طور مستقیم با تمامی اتفاقات و ماجرا مواجه می‌سازد. حضور دوربین به عنوان شاهد، انتخابی هوشمندانه از سوی فیلمساز است تا قدرتمندانه داستان خود را برای مخاطبش روایت کند و این موضوع برخواسته از اعتمادبه‌نفس کارگردان است که نشان‌دهنده توانمندی‌های رضا میرکریمی است. کارگردانی که در ساخت فیلم‌هایش هیچ گاه به وجود بازیگران مشهور اتکا نکرده و سعی داشته بدون توجه به نام و شهرت یک بازیگر و با توجه به توانایی‌های او نقش‌هایش را اعطا کند.

همانطور که به گفته خود میرکریمی برای نقش‌هایش از بیش از 13هزار نفر تست بازیگری گرفته شده و درنهایت به این تیم بازیگری رسیده.
«نگهبان شب» فیلمی است که ماجرای زندگی یک جوان ساده‌لوح شهرستانی را روایت می‌کند که به تهران سفر کرده و بر اساس یک خوش‌بینی موهوم فکر می‌کند شغل مناسبی یافته که این شغل او را در موقعیت‌های دیگری همچون ازدواج با زنی ناشنوا، زندانی‌شدن و جازدگی به عنوان پسری برای پدرزن آلزایمر گرفته‌اش که پسر خود را در حادثه چتربازی از دست داده، دائما قرار می‌دهد. تمامی این موقعیت‌ها برای شخصیت اول فیلم کاملا ناخواسته به وجود می‌آید، درحالی که او بدون اینکه به چرایی این موقعیت‌ها بیندیشد، شرایط را با مهربانی می‌پذیرد.

اما رضا میرکریمی در مواجه با ساختن این موقعیت‌ها، خود کارکترها و همچنین داستانی که برایشان به وجود می‌آورد، آنچنان جزئی‌نگرانه برخورد می‌کند که هر چیزی در فیلمش توجه مخاطب را می‌تواند به خود جلب کند. برای مثال همین پذیرش موقعیت‌های ناخواسته توسط شخصیت اول فیلم در سکانسی اینچنین بیان می‌شود که پدرزنش از او معنای جربزه را می‌پرسد و پاسخی نمی‌شنود، سوال خود را اینگونه پاسخ می‌دهد: «جزبره یعنی هر کی هر چی گفت، نگی چشم!» یا در همان سکانس‌های آغازین وقتی این جوان در حال رسیدگی به درختی است که بخشی از تنه‌اش سوخته تا آن را از خشک‌شدن نجات دهد، در پاسخ به دلیل انجام دادن این عمل به پدرزنش می‌گوید که باید به درخت‌ها احترام گذاشت، چراکه می‌گویند کسی که درخت‌ها را بمیراند؛ به حواس‌پرتی دچار خواهد شد. گرایی که میرکریمی در ابتدای فیلمش می‌دهد و برداشتی که در آخر فیلم با قطعی‌شدن ابتلای پدرزن به آلزایمر رخ می‌دهد، وقتی که غیرمستقیم متوجه می‌شویم؛ محل ساخت‌وساز آن مجتمع قبل‌ها باغی بوده پر از درخت که برای همین پدرزن بوده است.

قدرت کارگردانی میرکریمی در فیلم نگهبان شب به اینها خلاصه نمی‌شود، بلکه او در هدایت بازیگری آنچنان از خود توانمندی نشان می‌دهد که از بازیگران ناآشنا در سینما، بازی‌هایی می‌گیرد که به شدت اعجاب‌آور و قابل باور است. برای مثال تورج الوند، بازیگر نقش اول فیلم که پیش از این کارنامه‌ای جز بازی در فیلم‌های کوتاه نداشته، آنچنان در نقش خود جا افتاده که از آغاز تا پایان فیلم، مخاطب با او همراه می‌شود. یا پدرزن آلزایمری که بر دوش اکبر اوصانلو گذاشته شده، به حق یکی از شایسته‌ترین بازی‌هایی است که می‌توان درخصوص یک پیرمرد آلزایمری در سینمای ایران نام برد. به طوری که اگر بگوییم بازی او در نگهبان شب، یک کلاس بازیگری است، بیجا نگفته‌ایم.

جالب‌ترین نکته آن است که سال‌ها قبل اکبر اوصانلو را در نقش‌خوان یک تعزیه در شهر زنجان دیده بودم، شهری که زادگاه خود میرکریمی است. همچنین به گفته میرکریمی، اوصانلو یکی از پیشکسوتان عرصه تئاتر نیز هست که از عمر تئاتری‌اش بیش از نیم قرن می‌گذرد. حقیقتا وقتی چنین تصویری از وجود یک بازیگر توانمند به وجود می‌آید که نقش‌خوانی تعزیه کرده و دهه‌ها روی صحنه تئاتر شهرستانی بوده و شاید چند سریال تلویزیونی در شبکه استانی بازی کرده و حالا پس از این همه سال یک فیلم در جشنواره چهلم فجر می‌درخشد، نمی‌دانم شکایت برای سبب دیده نشدن سالیان دراز است…


منبع: روزنامه شهروند
نویسنده: حمید محمدی