پایگاه خبری تئاتر: لابهلای نامهایی که قبل از شروع چهلمین جشنواره فیلم فجر نسبت به دیدن آثارشان کنجکاوی وجود داشت، چندان نمیشد نام رضا میرکریمی را هم قرار داد. او همان کسی بود که روزگاری بیشترین توجهات را نسبت به هر فیلمی که میساخت، جلب میکرد. در این دوره تعداد فیلماولیها و کسانی که کار دومشان را میساختند خیلی زیاد بود و اتفاقا دو،سه فیلم قابلتوجه این دوره هم متعلق به فیلماولیها هستند. یعنی درکنار کسانی که از قبل نسبت به آثارشان کنجکاوی وجود داشت، افرادی که برای اولینبار فیلم میساختند، توانستند بدرخشند. اما میرکریمی فیلم بدون جنجالی ساخته بود که اگرچه خصوصا مطابق سلیقه بخشی از مخاطبان، میشد به ریتم کند آن ایراد گرفت، اما کسی نمیتواند این فیلم را دلنشین و دوستداشتنی نداند. او داشت آرامآرام به قالب همان میرکریمی سالهای دور که میشناختیم برمیگشت؛ هرچند طی سالهای اخیر، هم فیلمهایی ساخته بود و هم رفتارهایی انجام میداد که مقداری نگاهها را نسبت به خودش سرد یا بدبین میکرد. نگهبان شب نام دهمین فیلم رضا میرکریمی است. کسی که با سریال خاطرهساز «بچههای مدرسه همت» به دنیای کارگردانی وارد شد، چندین و چند فیلم خوب ساخت که بعضی از آنها در جشنوارههای خارجی هم موفقیتهایی کسب کردند، سپس پست مدیریتی پیدا کرد و تهیهکننده کار پرحاشیه و غیرقابلدفاعی به نام «ما همه باهم هستیم» شد و خودش هم در مقام کارگردان، فیلمی مثل «قصرشیرین» را ساخت که تنها نماها و روساخت آن به فیلمسازی قبلیاش شباهت داشتند، نه محتوا و درونمایه. او اما حالا دوباره در قامت دفاع از شرافت فیلم ساخته است؛ در شرایطی که کسی چندان چشمانتظار فیلمش، خصوصا چنین فیلمی نبود؛ اما ظاهرا رضا میرکریمی با نگهبان شب در مسیر یک اعادهحیثیت از خودش حرکت کرده است.
دیر برگشتی اما بمان
نگهبان شب فیلمی است که زمان ساخته شدنش کمی دیر بود، هرچند بیموقع نبود. این بازگشت بیسر و صدا و آرام رضا میرکریمی به سینمایی که از معمولیترین آدمها بهواسطه شرافتشان قهرمان میساخت، در زمانهای اتفاق میافتد که تقریبا همه فهمیدهاند چارهای جز بازگشت به شرافت نداریم. زمانه ما خصوصا در دهه ۹۰ شمسی، الگوهای اخلاقی را با شدت هرچه تمامتر متلاشی کرد. کار به جایی رسید که اگر کسی از منفعتی میگذشت تا تصمیمی انسانی و شرافتمندانه بگیرد، بقیه به او میگفتند که خریت کرده است. کار به جایی رسیده بود که باید از اخلاقمدار بودنمان خجالت میکشیدیم، از اینکه بچهزرنگ نیستیم یا نمیخواهیم باشیم، از اینکه سهم ناحق خودمان را برنداشتهایم. در دوره دگرگونی الگوها، در دورهای که خوبان به جای مفتخر بودن به خوبیهایشان، با شرمساری آن را روا میداشتند، میرکریمی که روزگاری مدافع نجابت و شرافت بود، خوبان را تنها گذاشت و بهسوی دیگر رفت. او نایستاد تا بجنگد. حالا جوانترها آمدهاند و در تلخترین موقعیتهای اجتماعی، دو پنجه دست را دور شعله نیمهسوی فتوت و شرافت گرفتهاند و فیلمهایی ساختهاند که بهواقع شاهکار است. در خلق این شاهکارها میرکریمی بهعنوان فیلمسازی که شاید به اندازه سن این جوانها در سینما سابقه داشته است، سهمی ندارد. سراسر فیلم «قصرشیرین» تلاش یک پدر بیمسئولیت و بدذات برای ادامهدادن به پلیدترین خودخواهیهای خودش بود. میرکریمی این هیولا را از دل معطرترین مناظر طبیعی شمال غرب کشور عبور میداد، کنار دو کودک پاک و دوستداشتنی مینشاند و تمام این زیباییها و لطافتها را به ذات خبیث و خودخواه ضدقهرمانش آغشته میکرد. دقیقا در همان دوره که قصرشیرین ساخته شد، ما به نام پرآوازهای احتیاج داشتیم تا از منطق شرافت در برابر منطق منفعت دفاع کند. آن روزها هنوز میرکریمی نام پرطنینی داشت اما امروز درحالی «نگهبان شب» را میسازد که هم جوانهایی بدون وام به سینمای او آمدهاند تا بهترین آثار را با این درونمایه خلق کنند و هم دیگر نام میرکریمی آن آوازه گذشته را ندارد و در آن حد کنجکاویبرانگیز نیست. تهیهکنندگی او و سایر رفتارهای سینماییاش که بخشی از آنها مدیریتی بود هم در کمرنگشدن توجهات به این فیلمساز موثر بودند. حالا آقای میرکریمی برگشته و سعی کرده فیلم دلنشینی بسازد که اتفاقا همه حرفهای آن هم خوب است اما تنها مشکل کار اینجاست که کمی دیر آمده است. چه کسی گفته اثر یک هنرمند کاملا بدون نگاه به جایگاه و شخصیت خود او ارزیابی میشود؟ هرکس که ادعا میکند فیلمی از کارگردانی شناختهشده را کاملا بدون توجه به نام سازندهاش میبیند یا خودفریبی میکند یا دروغ میگوید. اینکه میرکریمی کیست، از کجا شروع کرد، در میانههای راه به کجا رسید و حالا چه کسی شده است، بهواقع در نوع نگاهها به فیلمی که ساخته موثر هستند. نگهبان شب فیلم خوبی است و حرف خوبی میزند اما میرکریمی پیش از این بقیه را مقداری نسبت به خودش بدبین و دلخور کرده است و برای اینکه بتواند جایگاه گذشته را در دلها به دست بیاورد، به تلاشهایی بیشتر از این نیازمند است. حالا شاید بهواسطه نگهبان شب در دوره بعدی فجر، نسبت به فیلم بعدی رضا میرکریمی کنجکاویهای بیشتری وجود داشته باشد؛ اما نه در آن سطح از کنجکاوی که بعد از «به همین سادگی» یا «یه حبه قند» وجود داشت. او برای برگشتن به جایگاه سابقش، به تلاشهای فکرشدهای نیازمند است.
ریتم پایین اما دلنشین
یک بچهشهرستانی به تهران میآید تا در ساختمانی نیمهساز نگهبان شود. او به دختر سرکارگر ساختمان که مشکل شنوایی هم دارد، علاقهمند میشود. صاحب این بنا پول تعداد زیادی از معلمان را گرفته تا خانهدارشان کند اما سر همه کلاه گذاشته است؛ یک قصه پرغصه و متاسفانه تکراری که در این سالها امثال آن را زیاد دیدهایم و سال گذشته در همین جشنواره فجر فیلم بهشدت تلخی دربارهاش با بازی شادترین بازیگر این روزهای سینمای ایران ساخته شد. داستان عشق این جوان شهرستانی به دختر کمشنوای سرکارگر ساختمان، بهموازات داستان آن صاحبکار دودرهباز و کلاهبرداری پیش میرود که حق معلمان و حتی همین سرکارگرش را بالا کشیده است. شرافتی که در طبقه فرودست و در قشر شهرستانیها حفظ میشود و بالادستیها با اینکه بهواسطه برخورداری اقتصادی، امکان بیشتری برای خوب بودن دارند، آن را نگه نمیدارند. فیلم البته به شکلی نیست که در نزاع فقیر و غنی، ناخن به چهره اغنیا بکشد و ثروت را بهمثابه چرکی که بر پیکره روح افراد نشسته، نشان دهد؛ اما میتواند فقر و شرافت را کنار هم پیش ببرد و این وضعیت را زجرآور نشان ندهد؛ جوری که ما همین وضعیت را دوست داشته باشیم و به آن امیدوار باشیم. فقری که در این فیلم میبینیم، آراسته به نگاهی محبتآمیز است. زیرپوشی که به تن صاحبش زار میزند و مردانی عصبی که داد و بیداد میکنند، جویهای چرک، در و پنجرههای زنگزده و فضاهای افسردهکننده، در این فیلم وجود ندارند یا خیلی کم هستند. با فیلمی طرف نیستیم که یک نگاه توریستی به جنوب شهر داشته باشد اما سعی شده نماها زیبا و خوشرنگ و لعاب باشند. به هرحال مردم جنوبشهر هم با اینکه دوست دارند به مشکلاتشان توجه شود، بدشان هم نمیآید که بقیه تصویر بهتری از آنها ببینند؛ تصویری که مقداری زیباتر باشد و آنها را کریه و متعفن نشان ندهد. مردان جنوبشهر هم در عروسیها کت و شلوار میپوشند و زنان نیز خودشان را میآرایند؛ چون آنها هم دوست دارند زیبا دیده شوند. ما مرتب منتظریم که به سیاق اکثر فیلمهای اصطلاحا اجتماعی در این سالها، دستآخر شخصیت اصلی ناچار شود که پا را کج بگذارد و برای پول، برای موقعیت و چیزهای دیگری از این دست، از شرافتش بگذرد؛ اما دوست نداریم این کار را بکند. جایزهای که فیلم به ما میدهد، سربلند شدن قهرمانش در آزمون شرافت است. برای همین میشود گفت، فیلم پایان خوشی دارد اما به نرمی و بدون اینکه گره خاصی باز شود. فیلمساز هزینه شرافتمندی قهرمانش را هم بهحدی بالا نمیبرد که مخاطب یا لااقل بعضی از مخاطبان، ته دلشان با این رفتار او موافق نباشند. فیلم با یک عروج به پایان میرسد؛ نمایی نمادین که به دلیل محیط روایت، آرامبخش و دلنشین است. به لحاظ ساختاری فیلم نگهبان شب داستان پرگرهی ندارد و نوع روایت آن هم با حوصله یا حتی کند پیش میرود. با فیلمی طرف هستیم که ممکن است هنگام تماشای آن با تلفنهمراه بروید و به هزار چیز دیگر هم مشغول شوید اما وقتی از سالن سینما بیرون آمدید، احساس میکنید حال خوبی داشتید. این از آن فیلمهایی نیست که از لحظه شروعش کسی پلک نزند و مراقب باشد که یک لحظه، یک آن را از دست ندهد تا قصه را گم نکند. با فیلمی طرفیم که میشود آن را با کمترین درگیری ذهنی تماشا کرد و در پایان حال خوشی داشت.
منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: میلاد جلیلزاده