˝خواب‌آلودگی˝ نوشته، طراحی و کارگردانی احسان بیات‌فر به زمان پس از جنگ اختصاص دارد، متاسفانه خیلی دیر فرصت پراختن به چنین موقعیت‌هایی را یافته‌ایم در حالی‌که باید مردم خیلی زود‌تر از این‌ها با واقعیت‌های جنگ و آسیب‌های ناشی از آن آشنا می‌شدند.

پایگاه خبری تئاتر:  "خواب‌آلودگی" را باید دید، به‌خصوص اگر قرار است که با واقعیت‌های تلخ و تراژیک کشورمان آشنا شویم.دیدن دردنامهٔ مردان سلحشوری که دیگران دوران دلاوری‌شان سرآمده است و بسیار ناتوان و روان‌رنجور باید به سختی زندگی را سپری کنند و مرگ تنها درمان آنان برای برون‌رفت از این وضعیت خطرناک است.

"خواب‌آلودگی" سرشار از درد است چون لحظه‌ای در آن نیست که بشود به راحتی باورش کرد اما باید پذیرفت که آسیب‌های ناشی از جنگ بسیار تلخ‌تر از این نوع نمایش‌های مرتبط است. این نمایش بازآفرینی آن آسیب است و گروه بازیگران تخیل می‌کنند و توهمی از یک واقعیت تلخ را پیش روی مخاطبان تئا‌تر قرار می‌دهند. باید پذیرفت بیان واقعیت تلخ به راحتی میسر نیست بلکه این خود گزارش یا بازنمایی یک واقعیت تلخ است. اما خود واقعیت وصف‌ناپذیر است. تمام آن لحظات سخت و بغرنج که  بر بیماران روانی سپری می‌شود، تمام آن قرص‌های تلخ و آمپول‌های دردآور و تمام آن بگیر و ببندهای اجباری و غیره و ذلک بسیار دردناک می‌نماید. تازه درمان نشدن هم مزید بر علت می‌شود تا بیشتر همه‌چیز دردناک بنماید.

"خواب‌آلودگی" مکانش باورپذیر است. اول آسایشگاه با پرده و لباس‌های خاکی رنگ و دوم تیمارستان با پرده و لباس‌های سفیدرنگ نشان داده می‌شود. دو مکان که هر کدام هویت ویژه دارند. در اولی هنوز امید به بهبودی، سلامت و بازگشت هست اما در دومی انگار ته دنیاست و در آن مرگ تدریجی در قالب خواب‌آلودگی نمایان می‌شود. مکان عنصر برجسته‌ای در بازنمایی وضعیت تراژیک است. ابتدای نمایش با یک نماز گروهی (جماعت) بی‌منطق شکل می‌‌گیرد و همین نماز در اپیزود دوم هم تکرار می‌شود انگار هیچکس نسبت به قبل تغییری نداشته و اینان از سر بی‌حوصلگی به تیمارستان منتقل شده‌اند که در و پیکر آسایشگاه روانی تخته شود. نوعی اعتراض در این انتقال هست! ارزشمندی اثر هم پرداختن به قصه افرادی است که زبان و بیانی برای ابراز وجود و درد ندارند. اما در حقیقت بر گردن تک تک ایرانیان حق دارند و ما باید ادای دین خود را نسبت به آنان ابراز کنیم. متاسفانه توش و توانی برای ادای دین نیست چون هیچ‌گاه آنان به زندگی و سلامت خود برنمی‌گردند مگر در اکرام و تجلیل از این بزرگان بکوشیم که شاید این خود جبران مافات باشد که مطمئنن بازهم نیست.

نقد نمایش خواب‌ آلودگی

 

"خواب‌آلودگی" به زمان پس از جنگ اختصاص دارد متاسفانه خیلی دیر فرصت پراختن به چنین موقعیت‌هایی را یافته‌ایم در حالی‌که باید مردم خیلی زود‌تر از این‌ها با واقعیت‌های جنگ و آسیب‌های ناشی از آن آشنا می‌شدند. این نگاه و تقویت آن است که مواجهه و تکریم را آسان‌تر می‌کند. عدم شناخت از سلحشوران جنگ و جانبازان باعث ساده‌انگاری فعالیت آنان می‌شود. تئا‌تر هم هنری زنده و پویاست که می‌تواند ما را گامی به جلو ببرد.

نحوهٔ ارائه و یا شیوه غالب در اجرای "خواب‌آلودگی" همانا واقع‌گرایی است که این شیوه به ارتباط و تاثیر مطلوب نمی‌رسد. چون این بازیگران؛ بازیگرند و درک کاملی از وضعیت اشخاص بیماری روانی را ندارند برای همین هرچقدر هم سعی کنند در ارائه بازی به جاهای قابل باور و تاثیر نمی‌رسند. اما می‌شد با فاصله‌گذاری بین بازی، نقش و بازیگری به باورمندی اشخاص و لحظات تاکید بیشتری کرد. خوشبختانه الان با شرایط و موقعیت ارتباط می‌گیریم اما جنس مواجهه باورپذیری آن را کم می‌کند. شاید تئا‌تر درمانی یکی از آن شیوه‌هایی است که می‌شد در ارائه این نوع فضای روانی به کار گرفت و حتی از تکنیک‌های آن می‌شد برای فاصله‌گذاری بهره جست. بنابراین فقط دیدن آن را داریم و تاثیر آنی‌اش، اما از تاثیر و مطلوب چندان بهره‌ای نمی‌بریم برای این‌که فرصت اندیشیدن و بازاندیشیدن را این شیوه در اختیار نمی‌گذارد. اما فاصله‌گذاری تکنیکی برای اندیشیدن نسبت به یک موقعیت و آدم‌هایش هست.

اگر بپذیریم فضاسازی یک اصل بنیادین در نمایش "خواب‌آلودگی" است باید انتظار داشت که فضایی حسی یا شهودی در آن غالب می‌شد. فضای حسی را درک می‌‌کنیم؛ به ویژه از لحظه‌ای که یک بیمار به نام طاهر (رهام فاخته) از داخل بخش تیمارستان می‌گریزد که هم بهمن را بیابد و هم گزارشی از حال و روز تلخ بیماران آنجا و این روزهای بیژن بگوید. بیژن به تازگی از آسایشگاه به تیمارستان فرستاده شده است. او که به ظاهر کر و لال است حالا در آنجا مدام با خوردن دوا‌هایش فقط می‌خوابد. خوب‌آلودگی تراژدی آنان است که هیچ فرقی با دوران نباتی طفولیت ندارد.

نقد نمایش خواب‌ آلودگی

 نمایش روالی رو به جلو و خطی دارد اما در واقع یک دایره است که در دو مقطع زمانی و مکانی شکسته می‌شود. بازه‌ای که در آن فضایی از عدم درمان و زوال بیماران روانی شکل می‌گیرد. انگار هیچ‌کس میل ندارد به تیمارستان پا بگذارد چون دوست دارند پیش زن و بچه‌هایشان باشند. این واقعیت به شکل مستند توسط یک فیلم در انتهای نمایش پخش می‌شود؛ که آنان خواستار بهبودی و بازگشت هستند. متاسفانه بازگشتی در میان نیست چون درمانی شکل نمی‌گیرد. شاید اگر راه‌حلی هم باشد فعلا چنین چیزی در دسترس قرار نگرفته، مگر خود خانواده‌ها خواسته‌ باشند با این بیماران ارتباط تنگاتنگ داشته باشند وگرنه درمان ناممکن است. شاید درمان هم در حد‌‌ همان کنار آمدن با هم باشد و باید افراد اجتماع با درد اینان آشنا باشند که بتوانند با آن‌ها کنار بیایند و آزار و اذیت‌شان نکنند.

"خواب‌آلودگی" نمایشی است که به بیان واقعیت‌ها می‌پردازد که اگر شیوه بیان‌اش غیر واقع‌گرایانه می‌بود، تاثیر مطلوب‌تری بر اذهان می‌گذاشت چراکه منطقی در این موقعیت و رفتار اشخاصش نیست.

بازیگران نمایش سعی کرده‌اند بازی‌های باورپذیری داشته باشند اما اگر روند بازی به سمت یکی دو لحظهٔ فاصله‌گذارانه پیش می‌رفت، آن‌وقت این نمود عینی و باورپذیرانه هم شدنی بود. بورژین عبدالرزاقی (بهمن)، علی جدیدی (بیژن)، احسان بیات‌فر (مجید) سه جانباز روانی‌اند که در این بازی موفق می‌‌نمایاند. روجا جعفری (مشفق) پرستار دلسوز است که نمی‌تواند کاری را از پیش ببرد. رهام فاخته (طاهر) روانی بخش تیمارستان که شرایط سخت‌تر را باید ارائه نماید. در کل اینان سرآغازی برای بازی‌های بهتر پیش روی دارند چون سعی راستینی برای باورپذیری کرده‌اند. شدن و نشدنش یک مسالهٔ دیگر است.


منبع: هنرآنلاین
نویسنده: رضا آشفته