چارسو پرس: «خطی در فضا کشیدم و خندیدم و در گور خابیدم.» (وصال در وادی هفتم: یک غزل غمناک)
عباس نعلبندیان بیشک یکی از عجیبترین و متفاوتترین نمایشنامهنویسان تاریخ ایران است. کسی که زندگیاش همچون خودش و نمایشنامههایش سخت و عجیب بود. از نامهای بلند و نامتعارف نمایشنامهها گرفته که خود درباره آن میگوید: «اسم، یک شناسنامه است و یک اثر را مشخص میکند. وقتی خواننده اسم نمایش را میخواند از تمامی آن حسی به آن دست میدهد که این حس میتواند نشانهای از کار باشد. اسم نمایش من در کلیت خود چیزی را بیان میکند که هوای کار را میدهد و مشخصه کار است.» (رک: دیگران عباس نعلبندیان، در مقالهای از افسانه نوری، 1394: 381) تا نحوه نگارش داستانها و نمایشنامههایی که نوشته است. نعلبندیان تمام نمایشنامههایش را در یک نوبت مینوشت بدون آنکه نوشتهاش را اصلاح کند. هنگامی که از او درباره این کار میپرسند، پاسخ میدهد که «ماهها شخصیتها و اعمالشان را در ذهنم تجسم میکنم و در یک نوبت همه را روی کاغذ میآورم.» نعلبندیان در طول عمر 42 سالهاش همچون نمایشنامههایش در درون ابر مرگ شناور بود. سایهای بود احاطه در اندیشه مرگ و سایهای بود برای دیگرانی که دیده بودنش یا شناختنش. شاید به همین دلیل است که شناختنش چنین برای دیگران و ما سخت است. در یکی از آخرین یادداشتهایش مینویسد: «هر کاری کردم تا عباس نعلبندیان مشهور را با عباس نعلبندیان واقعی؛ همین خودم، یکی کنم، نشد که نشد.» در این فصل نه واکاوی، بلکه تنها نگاهی تاریخی خواهم انداخت بر زندگی و نمایشنامههای عجیبترین نمایشنامهنویس ایرانی.
روی صحنه رفتن نمایشنامه در 21 سالگی نویسنده
نعلبندیان در 1326 در تهران متولد میشود. دوران تحصیلش تا رها کردن آن در دبستان و دبیرستان را در دبستان ادیب و دبیرستان حکیم نظامی تهران همراه با کار در دکه روزنامهفروشی پدرش گذشت. همین بود که بعدها به او لقب «پسرک روزنامهفروش» میدادند. همین دکه باعث میشود نعلبندیان از همان کودکی و نوجوانی به مطالعه بسیار بپردازد. در 18 سالگی به نوشتن داستان و نمایشنامه روی میآورد. داستان مشهور شدن نعلبندیان به نوعی یکشبه اتفاق میافتد. تنها 21 سال دارد که اولین نمایشنامهاش پیش از آنکه خودش نمایشی روی صحنه دیده باشد، به روی صحنه میرود. بیژن صفاری میگوید: «... نعلبندیان در نوع خودش یک استعداد خارقالعاده و یک چیز بینظیر بود. یک آدمی که هیچ وقت پایش را از ایران بیرون نگذاشته بود و به هیچوجه نمیدانست در تئاتر بینالمللی چه اتفاقی میافتد، یک دفعه شروع کرد. آشناییاش با ادبیات جهان فقط از طریق ترجمهها بود. نعلبندیان علاقه عجیبی به نمایشنامهنویسی داشت و در نمایشنامههایش یک بار واقعا تئاتری، نمایشی و خارقالعاده دیده میشد.» (نک: ریشهری، 1386) اولین نمایشنامهاش، نمایشنامه غریبی است با عنوان طولانی «پژوهشی ژرف و سترگ و نو، در سنگوارههای دوره بیستوپنجم زمینشناسی یا چهاردهم، بیستم و غیره؛ فرقی نمیکند». عبدالعلی دستغیب درباره «پژوهشی...» و نعلبندیان اینگونه مینویسد: «حوادث سالهای جدید همینطور که پیش آمدند و از سر ما گذشتند، در همه یکسان اثر نگذاشتند. در این دوره در قشر روشنفکران نوعی وقفه معنوی به وجود آمد؛ نخست عصیان بر ضد ناهنجاریهای بیرون بود اما بعد این عصیان متوجه درون شد. عدهای به سوی خوابهای تیره افیونی شتافتند، سپس بهت و حیرت آمد و شک و از آن قلمرو تا پوچگرایی، گامی پیشتر فاصله نبود و این گام را کسانی چون عباس نعلبندیان در «پژوهشی...» خیلی زود برداشتند.» (دستغیب، 1356: 71) نخستین نمایشنامه نعلبندیان از کارهای متداول آن سالها در ایران فرسنگها فاصله دارد و باعث سروصدا و جنجالهای زیادی در محافل هنری میشود. این نمایشنامه برنده جایزه اول مسابقه نمایشنامهنویسی که تلویزیون آن را برگزار کرده بود و جایزه دوم نمایشنامهنویسی جشن هنر شیراز میشود و برای نخستینبار در دومین جشن هنر شیراز در 24 شهریور 1347 به کارگردانی آربی آوانسیان و بازی کامبیز ابراهیمی، پرویز پورحسینی، سعید پورصمیمی، مهتاج نجومی، شکوه نجمآبادی، فرخنده باور، شهروز رامتین، فرهاد مجدآبادی، ناصر رحمانینژاد، عباس معیری، عبدالحسین افشار، محمد اسکندری، بیژن امامی، بهزاد، خسرو پیمان، ایرج خدابنده، اسماعیل خلج، رضا ژیان، محسن سهرابی، منصور طبیبی و سعید ناطقی به روی صحنه میرود. در بیانیه هیات داوران جشن هنر شیراز از نعلبندیان اینگونه یاد میشود: «جایزه دوم به مبلغ پنجاه هزار ریال به نمایشنامه «پژوهشی...» اثر آقای عباس نعلبندیان که نوجوان روزنامهفروشی است و اثر او به عنوان شاهکاری از یک نابغه، از طرف چهار تن از داوران وزارت فرهنگ و هنر اعلام شد. او تاکنون پایش به داخل هیچ تالار نمایشی نرسیده است.» (برگرفته از بیانیه کمیته مسابقات نمایشنامهنویسی جشن هنر شیراز، 1341)
نظر آوانسیان درباره نعلبندیان
آوانسیان بعدها درباره نعلبندیان میگوید: «از میان نمایشنامهنویسان ایرانی، نعلبندیان، کسی است که برای من حداقل یک مکمل است. چیزهایی را که من کم دارم، در مقابلم قرار میدهد. یک ماده اولیه نمایشی خوب را در اختیار بازیگر و کارگردان قرار میدهد. حرفی که برای پژوهشی هم گفته بودم: با متنهای او از سطحهای مختلف میشود بازی کرد، از مبتذل گرفته تا جدی.» (تماشا: سال دوم، شماره 76، شهریور 1351: 52) آوانسیان یکی از داوران مسابقه نمایشنامهنویسی تلویزیون است که این متن در آن مسابقه شرکت میکند و خوانده میشود. در آن هنگام نگاهی وجود دارد که این متن غیرنمایشی است و به همین دلیل غیرقابل اجرا. آوانسیان با این نگاه مخالفت میکند و برای نشان دادن قابل اجرا بودن نمایش فرصتی دوهفتهای میخواهد و فریدون رهنما متن را در اختیار وی قرار میدهد و آوانسیان نمایش را طراحی و کارگردانی میکند و اجرای عجیب و ماندگار از نمایش پدید میآورد و نعلبندیان را بر سرزبانها میاندازد. آوانسیان درباره «پژوهشی ...» میگوید: «... «پژوهشی ...» برای من مهمترین کار خلاقانهای بود که در تئاتر انجام دادهام. اولین نمایشنامهای بود که کاملا آزاد خلق میکردم، چون با پیشداوریها و دانستهها روبهرو نبودم و رابطهام مستقیم و از هیچ بود. در این مورد حتی خود نویسنده هم از امکان اجرا شدن آن بیخبر بود. با اینکه آزادی مطلق در اجرا داشتم اما نظم کار از میان نرفت و در نتیجه، نتیجهای کاملا واقعی و تئاتری بود و تاثیری هم در بازیگرها و دیگران و خود من گذاشت، یک تاثیر جمعی بود.» (فرهنگ و زندگی: شماره 14-13، زمستان 52، بهار 53: 54) نمایشنامه نعلبندیان در بهار 1349 در فستیوال روایان فرانسه در 1349، دو بار در فستیوال B.I.T.E.F بلگراد و در همان سال در تئاتر رویال کورت لندن اجرا میشود. در سال 1351 مجددا در انجمن ایران و امریکا نمایش داده میشود. «پژوهشی...» دومین نمایش اجرا شده در کارگاه نمایش است.
«پژوهشی ...» نقدهای بسیاری را به همراه میآورد. فخری خوروش از بازیگران تئاتر درباره پژوهشی نگاه جالبی را بیان میکند: «در مورد نمایشنامه پژوهشی ژرف و سترگ، فکر میکنم حتما سطح فکر من پایینتر از آن بوده که آن را درک کنم و تا حدودی که من فهمیدم، این نمایشنامه، مجموعهای از جملات بسیار قشنگ از نویسندههای معروف دنیا بوده که کنار هم ردیف شده ولی از لحاظ کارگردانی بسیار، بسیار جالب بود ... این نمایشنامه را با طرحها و فرمهای بسیار جالب روی صحنه آورده بودند، تماشاگر میتوانست از فرمها یک نتیجه ذهنی بگیرد.» (تلاش: شماره بیست و سوم، تیر - مرداد 1349: 58)
نقدهایی که گاه ضدونقیض میشوند. هوشنگ حسامی که از منتقدان تئاتر آن روزگار است دو نگاه متفاوت را در طول یکسال درباره نعلبندیان بیان میکند. در همان سال اجرای نمایش در جشن هنر شیراز حسامی از نعلبندیان دفاع میکند و او را «سپر بلای مشتی روشنفکرنما» میداند که «برای مسخ کردن چهرههای خوب ادبیات نمایشی وارد عمل شدهاند» و در همان سال در هنگام اجرای نمایش در تهران مینویسد: «اینک که پژوهشی ژرف و... در تهران به نمایش درآمده است و میبینیم که هیاهوی دیگری بر سر هیچ بهراه انداختهاند، ناگزیر به بحث درباره آن میپردازم. نویسنده این بازی که به گمان من، از استعداد نسبی برخوردار است، در نمایشنامه بینالمللی خود یک انسان گرفتار، خالی از یک ذهنیت رشد کرده و جدا مانده از تحول فکری انسان امروز نموده میشود، چراکه در برابر سرنوشت و چیزی که حاکم بر تمامی سلولهای مغزی اوست، تسلیم محض است و هرگز کوششی ندارد که این حاکمیت را سرنگون سازد و توان انسانیاش را به کار گیرد...»
و در ادامه درباره پژوهشی مینویسد: «نعلبندیان در نمایش بینالمللی خود، این واقعا یک نمایش بینالمللی است، زیرا در ساختن آن آدمهایی چون سارتر، کامو، بکت، شکسپیر، وایلدر، برشت، استریندبرگ، عبید زاکانی، فروغ فرخزاد، مسیح، منوچهر مطیعی و بسیار دیگر شرکت داشتهاند و خود نعلبندیان بیشتر بیکاره و کمتر سازنده! بیکاره است، چون طوطیوار دانستههایش را پس میدهد و سازنده نیست، چون حرفی برای گفتن از جانب خودش ندارد، تماشاگر این بازی باید یک تاریخ، یک جلد who is who، یک مجموعه شعر شاعران و دورههای مجله فردوسی و زن روز و روشنفکر و یحتمل امید ایران را حتما با خود به سالن تئاتر ببرد تا هر جایی از نمایش که به بنبست رسید و فیالمثل نفهمید که منظور از ذکر تاریخ سال 1924 چیست، تروفرز به آنچه با خود دارد، رجوع کند و از سرگردانی نجات یابد.» (فردوسی، شماره 891، دوشنبه 2 دیماه 1347: 22)
تجربه کارگردانی
در زمستان 48 و سپس تابستان 49 دو نمایشنامه دیگر از نعلبندیان توسط کارگاه نمایش به چاپ رسید. یکی نمایشنامه «اگر فاوست یککم معرفت به خرج داده بود» و دیگری «سندلی کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز تاریک خاموش سرد بیابان نگاه کنیم». نمایشنامهای که تا حدودی آن را میتوان دنباله «پژوهشی ...» دانست. در این نمایشنامه همچون «پژوهشی...» نام شخصیتها با در هم آمیختن آخشیگ ساخته شدهاند. «سندلی...» در فروردین و اردیبهشت 1350 روی صحنه رفت و اولین و تنها تجربه کارگردانی عباس نعلبندیان را رقم زد. نعلبندیان درباره تجربه کارگردانی ناموفقش و دلیل آنکه دیگر کارگردانی نکرده است، میگوید: «... دلیل اینکه بعد از سندلی را کنار ... دیگر کارگردانی نکردم، این است که من کارگردان نیستم و اگر یکبار این کار را کردم، میخواستم تجربهای کرده باشم که حاصلش در حقیقت یک نوع پیسخوانی و کار خستهکننده و ناموفقی بود.» (تماشا: سال دوم، شماره 53، فروردین 1351: 105)
بهنام ناطقی در نقدی در مجله فرهنگ و هنر و زندگی (1350) درباره کارگردانی نعلبندیان مینویسد: «در اجرایی که از «سندلی ...» دیدیم، در نیمه اول نمایشنامه، کارگردان، موفق نشده بود نمایشنامه را لااقل تا حد پذیرش به یک اثر دراماتیک نزدیک کند. باز هم پراکندگی به چشم میخورد و اینبار در فرمهای تئاتری. در همین قسمت نمایشنامه میزانسن کسالتآور (اشاره به صحنهای که دستکم یک ربع تمام مرد و زنی بدون حرکت برجای میایستند و حرف میزنند) باعث شده بود که حتی تماشاگر نتواند تماشای نمایشنامه را تحمل کند چه رسد به اینکه تحت تاثیر قرار گیرد. اما از نیمه دوم تا به آخر، نعلبندیان توانسته بود از عوامل دراماتیک روی صحنه برای هماهنگی و انسجام فرمها استفاده کند. در این قسمت او «ریتم» بسیار جالبی در حرکت و مخصوصا بیان ایجاد میکند و برای تاثیر بیشتر، از همخوانی کمک میگیرد.» (فرهنگ و زندگی: شماره 6، شهریور 1350: 154-155) «سندلی...» همچون «پژوهشی...» ویژگیهای خاصی دارد که بحثهای بسیاری را رقم زد. یکی از ویژگیهای خاص نعلبندیان که او از ابتدا به آن توجه میکرد و در این نمایشنامه هم مورد توجه قرار میگیرد، شیوه نگارش نعلبندیان است. نعلبندیان خود درباره نگارشش (همچون استفاده از سندلی به جای صندلی یا خیش جای خویش و...) و اعتقادش به اصلاح نگارش کلمات فارسی میگوید: «برای اینکه بعد از تسلط عربها، گذشته از تمام لطمههایی که به ادبیات و هنر ما وارد آمد، یکی از کارهایی که رواج پیدا کرد، این بود که لغات اصیل ما را گرفتند و معرب کردند. من و عده زیادی سعی میکنیم که لغت اصیل فارسی را به همان حالتی که بودهاند، بنویسیم. مثلا اگر ما داشتهایم (سدا) با (س) چرا بنویسیم (صدا) با (ص) و البته من تغییرات را با رجوع به مدارک معتبر فارسی ادامه خواهم داد. کار دیگری که من کردم، حذف تنوین بود که مختص عربهاست و ما چون تنوین نداریم، موقعی که (نون) تلفظ میکنیم، باید (ن) بنویسیم نه تنوین و کارهای دیگر مانند مرتضا و یحیا با الف و در تمام کتابهایی که ترجمه یا نوشتهام این کار را رعایت کردهام.» (تماشا: سال دوم، شماره 53، فروردین 1351: 105)
دهه 50 و همکاری دوباره با آوانسیان
در بهار و اردیبهشت 1351 دو نمایشنامه دیگر از نعلبندیان چاپ میشود. اولی نمایشنامه «قصه غریب سفر شاد شنگول به دیار آدمکشان و امردان و جذامیان و دزدان و دیوانگان و روسپیان و کاف کشان» و دومی «ناگهان، هذا حبیبالله، مات فی حبالله، هذا قتیلالله، مات بسیفالله»، نمایشنامهای که بار دیگر همکاری نعلبندیان و آوانسیان به عنوان کارگردان را رقم میزند. «ناگهان...» دو بار در کارگاه نمایش به روی صحنه رفته است. یکی در اسفند 1349 به کارگردانی فرهاد مجدآبادی که کارگردانیاش در این نمایش توجهها را جلب میکند و باعث میشود از او به عنوان کارگردانی آگاه و تجربهگر یاد شود. «اجرای تجربی نمایشنامه ناگهان ... و نمایش آن ... موفقیت بزرگی برای کارگردان جوانش فرهاد مجدآبادی به بار آورد و توانست او را به عنوان یک کارگردان آگاه تجربهگر، در موقعیت تثبیت شدهای قرار دهد.» (ناطقی، تماشا: سال اول، شماره هفت، اردیبهشت 1350: 46) نمایشنامه درباره شخصیتی است به نام فریدون معلمی که در خانه پر مستاجری زندگی میکند و چمدانی را در اتاقش پنهان کرده. مستاجران با رشک به زندگی آرام فریدون و به طمع پولی که میپندارند در چمدان فریدون پنهان است، فریدون را به قتل میرسانند.
«... هرکس مشکل خود را طرح میکرد که هرچند مستقل مینمود، اما به نحوی با هم و باشخصیت اصلی محور بازی بستگی داشت. همه شخصیتها را نیز همسایگی ناخواستهشان در این ماجرا دخیل میکرد. فریدون تعبیر تازهای میساخت. شاید این ادعایی عجیب باشد، اما اجرای این اثر، در تماشاگری که زبان فارسی نمیدانست، بسی بیشتر از تماشاگر فارسیزبان موثر بود.» (مفید، فرهنگ و زندگی شماره 10، زمستان 1351: 25)
ناگهان تلفیقی از رئالیسم و سورئالیسم
«ناگهان ...»، تلفیقی از واقعگرایی و سورئالیسم است که در آن نعلبندیان دست به تجربه جدید و بزرگی میزند. متن «ناگهان...» علاوه بر دیالوگ دارای مونولوگ (تکگویی)های بسیاری است و روایت به کمک همین تکگوییها پیش میرود. تکگوییهایی با لحنهای متفاوت، گاهی عامیانه، گاهی شعرگونه و گاهی گستاخ میشوند. «آنچه خواننده را در مسیر قصه قرار میدهد، تکگوییهاست که در آنها هر کاراکتر، وضع روانی و اجتماعی خود را عرضه میکند و همچنین در رابطهاش با فریدون[شخصیت اصلی نمایش]، کاراکتر سورآلیستیک نمایشنامه.» (ناطقی، تماشا: سال اول، شماره هفت، اردیبهشت 1350: 46) این نمایش بار دیگر در آذر 1351 به کارگردانی آوانسیان، ابتدا در کارگاه نمایش و سپس تا فروردین 1352 در تئاتر شهر به روی صحنه میرود و در برنامه اصلی ششمین جشن هنر شیراز، در شهریور 1351 گنجانده شد. آوانسیان درباره ناگهان میگوید: «متن ناگهان ... با اینکه دو سال پیش نوشته شده است، معنایی خیلی کلیتر و عمیقتر دارد که کاملا قابل تعمیم است. از کارهایی است که شاید به نسبت تفاوت دارد با بقیه آثارش. یک نوع نمایشنامهنویسی به معنای خوبش است و به همین دلیل ماده خوبی است برای کار ...» (تماشا: سال دوم، شماره 76، شهریور 1351: 52) در اجراهای آوانسیان از این نمایشنامه هر اجرا با اجرای دیگر متفاوت از آب در میآید. آوانسیان در 1351 میگوید: «... ناگهان ... کاری است که هنوز تمام نشده و آنقدر ادامه خواهد یافت تا به جایی برسد که دیگر تخیل من برای پیشرفت آن یاری نکند. از زمان اجرای اول ما تا اجرای اخیر، تغییرات و تحولات زیادی در این اثر ایجاد شده است.» (فرهنگ و زندگی: شماره 10، زمستان 1351: 126) اردوان مفید درباره شروع شگفتانگیز این نمایش میگوید: «ناگهان، شروع موثر و حیرتآوری داشت. فضایی که آوانسیان ساخت از افسونی مذهبی بهره گرفته بود. ناگهان، در سکوتی بهتآور که به دنبال یک مویه همگنی شکل گرفته بود، تلاوت قرآن، ترنمی جادویی ساخت و بعد، هنگامی که بیژن مفید[فریدون] وارد صحنه شد و آن جمله پدر چه خوب میخواندی! را بر زبان آورد، فضا وسعت نامنتظری گرفت.» (همان: 124-125)
ناگهان... همانند دیگر نمایشنامههای نعلبندیان، نمایش نامتعارفی است که واکنشهای متفاوت را به همراه میآورد. از سویی کسانی بودند همچون «ایروینگ واردل»، منتقد و نویسنده انگلیسی که نمایشنامه و اجرای ناگهان ... را «یک متن فوقالعاده ادبی که با میزانسنهای «آربی آوانسیان» زندگی بصری ترسناکی را یافته بود» (رک: فصل تئاتر: سال اول، زمستان 1367: 7) میدانستند و از سوی دیگر افرادی چون بهنام ناطقی که نمایشنامه را ضعیف و فاقد ارزش دراماتیک میداند. «... به متن ایراداتی وارد است، از جمله یاغیگری بیدلیل و ربط و جهت نویسنده که متاسفانه در همه آثار او به چشم میخورد و همچنین عدم توانایی او در پرورش تم. اما آدمهای نعلبندیان [در ناگهان] با همه ایراداتی که اثر دارد، میتوانند خود را به خواننده بقبولانند و موجودیت خود را به اثبات برسانند، با وجود این، کل اثر[ناگهان] فاقد خاصیت دراماتیک است.» (ناطقی، تماشا: شماره هفتم، اردیبهشت 1350: 46)
پایان زندگی مشترک با شکوه نجمآبادی
در همین سال نعلبندیان بعد از سه سال زندگی مشترک با شکوه نجمآبادی که در دهه ۴۰ و 50 در کارگاه نمایش با یکدیگر همکاری داشتند و نجمآبادی در سه نمایش او (پژوهشی...، سندلی... و ناگهان...) بازی کرده بود، از او جدا میشود. نجمآبادی در سال 1363 به فرانسه مهاجرت میکند. مرگ در 11 اردیبهشت 1399 در هشتاد سالگی سراغ شکوه میآید. در سال 1356 شمسی دو نمایشنامه دیگر از نعلبندیان به دست کارگاه نمایش چاپ میشود. در فروردین نمایشنامه هرامسا 705، 709 و دیگری در همان ماه، نمایشنامه داستانهایی از بارش مهر و مرگ. نمایشنامه داستانهایی از بارش مهر و مرگ، پنجگانهای است شامل: (سیاه میبارد، موت)، (دشت میبارد، سرد)، (شراب میبارد، سپید)، (خاک میبارد، عشق)، (ستاره میبارد، سیاه) . یکسال بعد پس از 10 سال فعالیت در کارگاه نمایش در اواخر سال 1357 از کشوهای میز دفتر نعلبندیان اعلامیههای بختیار پیدا میشود و به این دلیل دستگیر و به زندان میافتد و در همان زمان کارگاه نمایش منحل میشود. نعلبندیان پس از تحمل چند ماه زندان آزاد میشود. اندکی بعد در یک تصادف اتومبیل به بیمارستان منتقل میشود و طحالش را از دست میدهد. سالهای بعد برای او به سختی میگذرند؛ بیکار میماند (به او اجازه کار نمایشی نمیدهند) به کارهای مختلفی میپردازد که هیچ کدام باروحیه او سازگاری ندارند و همین امر او را خانهنشین میکند. تا اینکه در روز دوشنبه اول خردادماه 1368 روی پاکت سیگارش مینویسد: «امیدوارم امروز و فردا کسی به سراغم نیاید.» و در ساعت یک بعدازظهر به زندگی خود پایان میدهد.
آخرین اثر نمایشی نعلبندیان نمایشنامه چاپ نشده پوف؛ یک شادینامه کوتاه است.
1- فریدون رهنما، شاعر، روزنامهنگار و سینماگر متولد خرداد ۱۳۰۹ و درگذشته ۱۷ مرداد ۱۳۵۴ بود. رهنما همواره مدافع حرکتهای مدرن و آوانگارد بود و تاثیر غیرقابل انکاری در معرفی شعر و اندیشههای مدرن در ایران دهه سی و چهل داشت. او در آن سالها (۴۹–۱۳۴۵) رییس بخش پژوهش تلویزیون ملی ایران بود.
2- اردوان مفید، بازیگر سینما و تئاتر و یکی از اعضای خانوانده هنرمند مفید است.
///.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: سهند الوفی