انباشته از برگ‌های درختان پاییزی، خیره به آسمان در پی امر استعلایی و مطلق می‌شوند. فیلم «آخرالزمان» (The Penultimate) از نسل تازه کارگردانان سینمای اسکاندیناویایی است. وامدار جهان مفرح، بی‌سروته و البته تماشایی نویسنده بزرگی همچون کافکا. بازگشت به حال و هوای کافکایی یا همان‌طور که منتقدان ادبی می‌گویند «کافکائسک» می‌تواند روشنگر مناسبات هولناک انسان معاصر باشد که چگونه در کشاکش چرخ‌دنده‌های بازار و بروکراسی، در حال له شدن است و فردیتش در خطر مستحیل شدن در اکثریت برسازنده اجتماعات توده‌ای.

چارسو پرس: حال‌وهوای اولین فیلم کارگردان جوان دانمارکی «یوناس کاروپ یورت»، نوعی بسط تخیل‌آمیز جهان گروتسک و تمثیلی کافکا است. جهانی که مناسباتش از فرط منظم و قانونی بودن، کمابیش بی‌معنا شده و همچون هزارتویی عذاب‌آور، عاملیت و سوژ‌گی انسان‌ها را ناممکن کرده است. فیلم «آخرالزمان» (The Penultimate) روایتی است از یک مامور آب که برای انجام وظیفه به عمارتی هیولاوش مراجعه می‌کند اما از همان ابتدا وارد جریان عجیب و غریبی از بروکراسی و مسائل پیش‌بینی‌ناپذیر می‌شود. در این عمارت دژگونه، نام افراد اهمیتی ندارد و عناوین است که به‌ کار می‌آید. بنابراین «فردیت انسانی» کنار گذاشته می‌شود تا هر نوع اخلال در سیستم بروکراتیک این ساختار مهار شود

«مامور جدید آب» یادآور شخصیت «کا» یا همان «مسّاح» در رمان قصر است. هر دو فیگور به نوعی به هیچ گرفته شده‌اند اما برای آنکه توطئه‌ای از آنان سر نزند مدام می‌باید زیرنظر باشند. بدین منظور مانند رمان قصر، دو دستیار به شکل شبانه‌روزی مامور تازه وارد آب را می‌پایند. در مقابل مشاهده می‌شود که چگونه این کارمند دون‌پایه با تغافل تلاش دارد با بی‌اهمیت جلوه دادن حضور دستیاران بر استقلال رای و شخصیت خویش تاکید ورزد اما در ادامه و در این روند بی‌پایان خوارشدگی و زیرنظربودگی، جسم و روح مامور آب فرسوده می‌شود

 در جهانی که «یوناس کاروپ یورت» خلق کرده «درها» اهمیت ویژه‌ای دارند. از همان ابتدا وقتی مامور آب بعد از بستن الاغ خود به تک‌درخت، به سمت ساختمانی عزیمت می‌کند که قرار است وظیفه شغلی خویش را در آنجا به انجام برساند مواجهه با عظمت ساختمان و یافتن دری برای داخل شدن به امری مساله‌ساز بدل می‌گردد. ورود از در اصلی به سختی صورت می‌گیرد و ناگهان مامور معذور با انبوهی از درهای بسته اما شبیه به هم در راهروهای بی‌روح، طولانی و خاکستری‌رنگ مواجه می‌شود. اغلب این درها نفوذناپذیر و گمراه‌کننده‌اند، چراکه مشخص نیست به کجا باز می‌شوند و مربوط به چه کسانی هستند. آیین تشرف به این مکان نامتعارف و حوادث ناگوار آینده، این واقعیت را گوشزد می‌کند که گویا برای بیرون رفتن از این فضای مهلکه‌آفرین دری وجود ندارد. در پاسخ به این مصیبت پیش‌رو، مامور آب همچون فیگورهای کافکایی، تسلیم نمی‌شود و مدام با نقشه‌کشیدن‌ در پی یافتن راه گریزی به بیرون است. تمام نقشه‌های خروج می‌بایست از دری عبور کند اما کارمند سازمان آب متوجه این قضیه شده که هیچ دری به بیرون وجود ندارد. درها در این ساختمان توتالیتاریستی از این بابت اهمیت دارد که قسمتی از قانون شده است تا ورود و خروج را کنترل کند. یادآور تمثیل «جلوی قانون» در آثار کافکا. نمود بارز این قانون، یک زن چاق است که همیشه روی صندلی نشسته و از اتاقی نگهبانی می‌کند که کنتور آب در آن تعبیه شده است. این زن با آن هیبت جدی و ژست‌های بدنی اقتدارگرایانه، نماینده بلامنازع قانون است و در نتیجه فریفتن و اغوایش شاید امکان خروج از این هزارتوی بی‌انتها. وقتی این نگهبان اغوا می‌شود و در همیشه بسته باز می‌شود تا مامور آب از فرصت استفاده کرده و وارد اتاق ممنوعه شود، چیزی برای همیشه تغییر می‌یابد. به دیگر سخن مامور آب، قانون این سازمان را زیر پا گذاشته و حال عقوبت شود. فرآیند دادرسی برگزار می‌شود تا فرد خطاکار محاکمه شود. فرآیند دادگاه یادآور رمان «محاکمه» کافکا است. دادگاهی با هیات منصفه‌ای مضحک که فرآیند محاکمه را به نمایشی رقت‌بار بدل می‌کنند

عنوانی که یوناس کاروپ یورت در مقام کارگردان برای فیلم خود برگزیده رویکرد الهیاتی او را عیان کرده است. بنابراین مامور آب به تدریج جایگاه الهیاتی کسب می‌کند و به یک «ماقبلِ آخر» تبدیل می‌شود که قرار است با مقاومتی که از خود نشان می‌دهد پایان‌بخش این دم‌ودستگاه مخوف شود. پایان شاعرانه و استعاری این فیلم آخرالزمانی از جهان کافکایی فاصله می‌گیرد. فی‌المثل مامور آب را در نظر بگیریم که بعد از محکومیت در دادگاه و محبوس شدن، کنتور آب را تخریب کرده و به میانجی جریان آب موفق می‌شود با شنا کردن از این وضعیت خروج کند. این سفر خروج مقدمه‌ای است برای فروپاشی این دستگاه عظیم بروکراتیک. از این منظر رویکرد هستی‌شناسانه و سیاسی کارگردان وجهه الهیاتی می‌یابد و نوعی جست‌وجوی امر مطلق در زمانه‌ای است که بیش از پیش هر شکلی از رهایی و رستگاری به دست بشریت ناممکن شده است. در انتها وقتی‌که فروپاشی این عمارت عظیم به وقوع می‌پیوندد، ماموران جدید و قدیم آب کنار هم می‌ایستند و در یک فضای برزخی و انباشته از برگ‌های درختان پاییزی، خیره به آسمان در پی امر استعلایی و مطلق می‌شوند
 
فیلم «آخرالزمان» (The Penultimate) از نسل تازه کارگردانان سینمای اسکاندیناویایی است. وامدار جهان مفرح، بی‌سروته و البته تماشایی نویسنده بزرگی همچون کافکا. بازگشت به حال و هوای کافکایی یا همان‌طور که منتقدان ادبی می‌گویند «کافکائسک» می‌تواند روشنگر مناسبات هولناک انسان معاصر باشد که چگونه در کشاکش چرخ‌دنده‌های بازار و بروکراسی، در حال له شدن است و فردیتش در خطر مستحیل شدن در اکثریت برسازنده اجتماعات توده‌ای.

به هر حال زمانه‌ای است مخاطره‌آمیز و شاید بار دیگر این جهان کافکایی باشد که با بصیرت‌هایش انسان امروزی را رهایی بخشد و امکان عبور از این مهلکه را ممکن سازد. در این وانفسای زندگی، شاید ما هم مانند مامور جدید آب، از همان یکی مانده به آخرها باشیم که برای ماموریتی این‌چنین ناممکن فرستاده شده‌ایم. با درهایی که بسته مانده‌اند و آدم‌هایی که نامی ندارند اما به شکل جمعی هستی تو را نشانه رفته‌اند