فرانچسکو رزی، کارگردان مشهور و صاحب‌سبک ایتالیایی در ژانویه سال 2015 در رم درگذشت. ماریو وردونه، مولف کتاب «تاریخ سینمای ایتالیا» است که نام او را در کنار کارگردانانی چون فدریکو فلینی و میکل آنجلو آنتونیونی، ازجمله استادان نسل دوم سینمای نئورئالیستی ایتالیا قرار می‌دهد و معتقد است، رزی صریح‌ترین و پرشورترین فیلم‌های اجتماعی و سیاسی ایتالیا را ساخت و مضمون‌های اجتماعی و سیاسی وام‌ گرفته شده از نئورئالیسم را در فضایی عامه‌پسندتر دوباره طرح کرد.

چارسو پرس: فرانچسکو رزی، کارگردان مشهور و صاحب‌سبک ایتالیایی در ژانویه سال 2015 در رم درگذشت. ماریو وردونه، مولف کتاب «تاریخ سینمای ایتالیا» است که نام او را در کنار کارگردانانی چون فدریکو فلینی و میکل آنجلو آنتونیونی، ازجمله استادان نسل دوم سینمای نئورئالیستی ایتالیا قرار می‌دهد و معتقد است، رزی صریح‌ترین و پرشورترین فیلم‌های اجتماعی و سیاسی ایتالیا را ساخت و مضمون‌های اجتماعی و سیاسی وام‌ گرفته شده از نئورئالیسم را در فضایی عامه‌پسندتر دوباره طرح کرد. رزی البته فیلم‌هایی در حوزه موزیکال اپرایی، کمدی و ملودرام نیز دارد، اما نام او بیش از هر چیز با سینمای سیاسی و مجموعه فیلم‌هایی که او درباره بحران و فساد سیاسی در ایتالیا و نقش سیاستمداران، ثروتمندان و باندهای مافیایی در ایجاد آنها کارگردانی کرد، گره خورده است و از چنین منظری برخی سینمای او را به‌درستی ادامه «پژوهش اجتماعی زاواتینی و واقع‌گرایی خیره‌کننده ویسکونتی» دانسته‌اند. زمانی فلینی گفته بود: « حس‌های ناراحتی، ناهماهنگی، نارضایتی و بدگمانی یک نوجوان افسارگسیخته زمانی در من محو می‌شوند که به خشم‌ها، مبارزات، افشاگری‌ها و خلاصه آنگونه تعهدی فکر می‌کنم که در من اینقدر ولرم است و در کسانی چون فرانچسکو رزی به‌قدری حرارت دارد که آن را با تمام وجود ـ و به جای من هم ـ زندگی می‌کنند. رزی در راهی که انتخاب کرده‌ایم ـ یعنی فیلم ساختن ـ همسفری ایده‌آل، وفادار، متعادل و خلاصه سینماگری راهنماست که روح شرافتی منحصر‌به‌فرد در حرفه‌مان می‌دمد. او یک جنگجوی صلیبی است و برایش فیلم ساختن در حکم نبردی حماسی است که البته عزم و اراده راسخ، صداقت و روح ایثار می‌طلبد.»

مروری بر زندگی و آثار رزی

فرانچسکو رزی در سال 1922 در ناپل متولد شد. او در دوران جنگ جهانی دوم به تحصیل حقوق مشغول شد اما پس از مدتی تحصیل را رها کرد و کار تصویرگری کتاب کودک را برگزید. پس از مدتی همکاری با رادیو ناپل در مقام نمایشنامه‌نویس، کارگردان، بازیگر و تهیه‌کننده را آغاز کرد اما از سال 1946 فعالیت او با دستیاری اتوره جانینی در تئاتر رم، برای نمایشنامه کمدی «رأی» شکلی حرفه‌ای به خود گرفت. در سال 1948، او وارد سینما شد و در فیلم «زمین می‌لرزد» لوکینو ویسکونتی، دستیاری کارگردان را بر عهده گرفت. این فیلم ویسکونتی که ساختاری مستندگونه نیز دارد، به‌زعم بسیاری از منتقدان، شروع نئورئالیسم در سینمای ایتالیاست و داستان خانواده‌ای ماهیگیر در سیسیل را روایت می‌کند که وامی دریافت می‌کنند که گمان می‌رود با آن اوضاع اقتصادی خانواده بهبود پیدا خواهد کرد، اما آسیب‌دیدن قایق ماهیگیری در پی توفان، باز هم ورق روزگار را بازمی‌گرداند. رزی بعد از موفقیت این فیلم، همچنان در مقام دستیار کارگردان با ویسکونتی، مونیچلی و آنتونیونی همکاری کرد تا اینکه در سال1958، نخستین فیلم خود با نام «مبارزه» را ساخت که در بازار میوه ناپل اتفاق می‌افتد و نزاع دولت و مافیا را به‌تصویر می‌کشد. فیلم با استقبال توأمان مردم و منتقدان مواجه شد و زمینه را برای ساخت اثر بعدی رزی با نام «دستفروشان»، در سال 1959 فراهم کرد. دستفروشان داستان مهاجری را روایت می‌کند که در کار تجارت پارچه است اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که او با رئیس باند ناپل که کنترل بازار پارچه را در دست دارد، درگیر می‌شود.

دهه 1960: آغاز شکوهمند

با چنین پیش‌زمینه‌هایی است که در سال 1962، رزی یکی و به تعبیر برخی، مهم‌ترین اثر کارنامه سینمایی خود را می‌سازد؛ فیلمی به‌نام «سالواتوره جولیانو»، درباره راهزنی اهل سیسیل که در سال‌های پایانی عمر خود، تحت لوای استقلال سیسیل، ارتباطاتی با نیروهای سیاسی پیدا می‌کند و فعالیت‌های جدایی‌طلبانه او منجر به درگیری نظامی‌اش با دولت مرکزی می‌شود. «سالواتوره جولیانو» که جایزه خرس نقره‌ای جشنواره بین‌المللی فیلم برلین را برای بهترین کارگردانی نصیب رزی می‌کند، به پیچیدگی مناسبات میان دولت، مافیا، احزاب سیاسی و جولیانو و روایت‌های متفاوتی که از مرگ او به دست داده می‌شود، می‌پردازد و اینها همه را دستمایه ساخت اثری جذاب می‌کند که ردپای مضمون سیاسی آن، بعدتر در عموم دیگر فیلم‌های تاثیربرانگیز او قابل مشاهده است و برخی به آن چنین نامی نهاده‌اند: «فیلم‌های بازجویی». با توجه به این زمینه، فیلم بعدی رزی با عنوان «دست‌ها روی شهر» در سال 1963، به موضوعی سیاسی و اجتماعی می‌پردازد و روایت تبانی میان نیروهای سیاسی، سوداگران ساختمانی و انجمن شهری را در قالب داستانی مهیج درباره فساد در ساخت‌وسازهای شهری بیان می‌کند. با این فیلم، جایزه شیر طلایی جشنواره ونیز به رزی اهدا می‌شود. بعد از آن رزی سراغ ساخت فیلمی مستند درباره اسپانیا می‌رود اما محصول نهایی نه اثری مستند بلکه فیلم «لحظه حقیقت» (1965) است که به زندگی دهقان‌زاده‌ای به‌نام میگل میگولین می‌پردازد که در مهاجرت به شهر، در پی زندگی بهتری است اما راهش به مسابقه گاوبازی کشیده می‌شود و در آغاز نیز موفقیت‌هایی کسب می‌کند، ولی عمر این پیروزی‌ها کوتاه است و پس از مدتی جوان روستایی زیر ضربات گاوی‌خشمگین، دریده می‌شود. پس از این فیلم، رزی سراغ ساخت فیلمی رمانتیک با ستاره‌های سینمای آن دوران، سوفیا لورن و عمر شریف می‌رود و در سال 1967 فیلم «روزی روزگاری ...» را می‌سازد که برای کارگردانی چون رزی با آن سابقه سینمای سیاسی ستیزه‌جو و جسورانه که مخاطب از او در ذهن دارد، از نظر منتقدان، چیزی جز زنگ تفریح به‌حساب نمی‌آید.

دهه 1970: در اوج پختگی

در اوج بحران‌های سیاسی و اقتصادی ایتالیا، رزی در دهه 1970، دوباره سراغ همان سینمای مألوف خود می‌رود و در دهه‌ای بسیار پربار، فیلم‌هایی چون «مردان مخالف» (1970)، «ماجرای ماتئی» (1972)، «لوکی لوچیانو» (1973)، «اجساد عالیجنابان» (1975) و «مسیح در ایبولی توقف کرد» (1979) را می‌سازد. «مردان مخالف»، فیلمی پرهزینه بر اساس کتابی از امیلیو لوسو با نام «یک سال در ارتفاعات» داستان مواجهه و تقابل میان سربازان و فرماندهان ارتش ایتالیا در طول جنگ جهانی اول است؛ جایی که سربازان در اعمال قساوتی که سران از آنها طلب می‌کنند، دچار تردید می‌شوند و سر به شورش برمی‌دارند. «ماجرای ماتئی» نیز به زندگی و مرگ مرموز انریکو ماتئی، سیاستمدار ایتالیایی و مدیر شرکت نفتی «انی» می‌پردازد. این فیلم که جان ماریا ولونته در آن نقش اول را ایفا می‌کند، به‌طور مشترک با دیگر فیلمی که ولونته در آن بازی کرد، یعنی «طبقه کارگر به بهشت می‌رود»، ساخته الیو پتری، در جشنواره فیلم کن ۱۹۷۲ برنده جایزه نخل طلایی شد. «لوکی لوچیانو» نیز فیلمی در ژانر درام و جنایی است و در آن رزی دوباره با ولونته همکاری می‌کند. لوچیانو از گنگسترهای معروف سیسیلی بود که به‌عنوان پدر جرائم سازمان‌یافته مدرن در آمریکا شناخته می‌شود. رزی در این فیلم به رابطه ارتش آمریکا و مافیای ایتالیا در دوره جنگ جهانی دوم اشاره می‌کند و نقش لوچیانو در تسهیل پیشروی و تسلط ارتش آمریکا را به تصویر می‌کشد. در فیلم «اجساد عالیجنابان» با بازی لینو ونتورا و رناتو سالواتوری، براساس رمان «نزاع» اثر لئوناردو شاشا، ترور چند قاضی و دادستان ایتالیایی باعث ورود بازرسی توانمند به ماجرا برای یافتن قاتل می‌شود و فیلم، بیننده را نیز به دنبال این پرسش می‌کشد که انگیزه قاتل چیست و آیا او در پی انتقام شخصی است یا باید اهدافی سیاسی را در این قتل‌ها جست‌وجو کرد؟ درنهایت رزی این دهه را با فیلم 220 دقیقه‌ای «مسیح در ایبولی توقف کرد» خاتمه داد؛ اقتباسی از رمانی به همین نام، نوشته کارلو لوی، نویسنده، نقاش، روشنفکر و مبارز ضدفاشیسم ایتالیایی. فیلم، برنده جایزه طلایی در یازدهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم مسکو و برنده جایزه بفتای بهترین فیلم خارجی شد و داستان مواجهه شخصیت اول فیلم با بازی ولونته، فردی متمول از اهالی شمال و تبعیدی با روستاییانی در جنوب ایتالیاست که گویی زمان برای آنها در قرون وسطی متوقف مانده است.

دهه‌های 1980 و 1990

در دهه 1980، رزی سه فیلم اقتباسی بر اساس «اپرای کارمن» ژرژ بیزه و داستان‌هایی از آندری پلاتانوف و گابریل گارسیا مارکز ساخت: «سه برادر» (1981)، «کارمن» (1984) و «گزارش یک مرگ از پیش اعلام‌شده» (1988). در میان این سه، از فیلم اول استقبالی ویژه به‌عمل آمد؛ فیلمی درباره سه برادر که یکی فعالی کارگری و حامی تروریسم شهری است، دیگری به مددکاری اجتماعی اشتغال دارد و سومی قاضی دادگستری و رهبر گروهی ضدتروریستی است. آنها بعد از مدت‌ها و به مناسبت تدفین مادرشان، از رم، ناپل و تورین عازم زادگاه خود می‌شوند. «سه برادر»، جایزه بهترین فیلم خارجی انجمن منتقدان بوستون را دریافت کرد و نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شد. رزی در دهه 1990 نیز سه فیلم را کارگردانی کرد: «پالرمو را فراموش کن» (1990)، مستند «خاطرات ناپل» (1992) و «آتش‌بس» (1996). اولین فیلم به داستان جوانی ایتالیایی‌تبار می‌پردازد که در پی رسیدن به شهرداری نیویورک است و بر مبارزه با مواد مخدر نیز اصرار دارد. به دلایلی، گذار او اما به سیسیل می‌افتد و ادامه فیلم شرح ماجراهای او با مافیاست. «خاطرات ناپل» نیز بازگشت رزی است به این شهر، 30سال پس از ساختن «دست‌ها روی شهر»؛ روایتی تلخ از نفوذ گسترده گروه‌های کامورا (دسته جنایتکاران ناپل) در مراکز قدرت، شیوع موادمخدر در میان جوانان و ویرانی شهر به‌دست سوداگران مسکنی که رزی خطر آنها را پیش‌تر گوشزد شده بود. آخرین فیلم رزی اما براساس خاطرات پریمو لوی، نویسنده شهیر از بازگشت به ایتالیا پس از آزادی از آشویتس به‌دست نیروهای ارتش سرخ ساخته شد. رزی در دهه80 قصد ساخت این فیلم را داشت که با خودکشی لوی در سال 1987، از آن انصراف داده بود. یک دهه بعد اما او با حمایت مالی مارتین اسکورسیزی، این فیلم را ساخت. اسکورسیزی از ستایشگران سینمای رزی بود و اعتقاد داشت: «او موفق شده با حساسیت فوق‌العاده یک هنرمند و با نگاه هوشمند قوم‌نگارانه‌اش، فرهنگی را در تمامیت خود به تصویر بکشد. فیلم‌های او نه ملودرام‌اند، نه به سینمای وحشت تعلق دارند، بلکه در ژانری خودساخته قرار می‌گیرند که بر پایه واقعیت‌های سیاسی شکل گرفته است. در فیلم‌های رزی، واقع‌گرایی روشنگرانه‌ای جاری‌ است که در ابتدا تماشاگر را تحت تاثیر قرار می‌دهد، سپس به قضاوت منصفانه دعوتش می‌کند.»

سالواتوره جولیانو: پیوندهای پیچیده، پرسش‌های بزرگ

فیلم با صحنه‌ای آغاز می‌شود که رزی تلاش کرده است موبه‌مو، حالت واقعی آن را بازسازی کند؛ سالواتوره جولیانوی کشته‌شده؛ دمر روی زمین افتاده است و مسئولان قضایی در حال بررسی صحنه و شرح‌وضعیت او در گزارش‌های رسمی هستند. این یکی از نزدیک‌ترین نماهایی است که از جولیانو در طول این فیلم دو ساعته دیده می‌شود؛ گویی رزی می‌خواهد این نکته را به بیننده القا کند که «سالواتوره جولیانو»، فیلمی درباره سالواتوره جولیانو نیست، بلکه بیش‌از هرچیز، روایتی از جنبشی جدایی‌طلبانه در سیسیل است که از سال 1943 در این منطقه رونق گرفت و بعد از پیاده‌شدن نیروهای متفقین در ایتالیا، با حمایت کشورهایی چون آمریکا و انگلیس، مالکان بزرگ و باندهای مافیایی نیز پشت‌سر آن قرار گرفتند و درنهایت احزاب سیاسی این منطقه ترجیح دادند برای ساماندهی شاخه نظامی فعالیت خود، دست به دامان مردی شوند که درست یا غلط همچنان در آن منطقه، به‌خصوص در زمان ساخت فیلم، شخصیتی اسطوره‌ای محسوب می‌شد و بعدتر حتی کسی چون اریک هابزبام، مورخ مارکسیسیت بریتانیایی، او را «آخرین رابین‌هود» نامید. جولیانو، نخستین راهزنی بود که رسانه‌های خبری به پوشش زنده رفتارهای او پرداختند و ازقضا، همین پوشش خبری گسترده نیز باعث واکنش‌های جهانی به فعالیت‌هایش و تحت‌فشار قرار گرفتن دولت مرکزی برای مقابله با او شد. تصویری که رزی از جولیانو می‌سازد، او را در مرز دو موقعیت قرار می‌دهد: راهزن یا پارتیزان و اهمیت این اثر شاید نیز در همین باشد که مخاطب به این واقعیت رهنمون می‌شود که قضاوت ساده و سریع چنین موقعیت‌ها و شخصیت‌هایی دشوار است. نمونه‌ای از این استیصال را رزی، هنرمندانه در فصل‌های دادگاه فیلم در شخصیت رئیس دادگاه به تصویر می‌کشد، وقتی او درمی‌یابد که جولیانو تنها سردسته تعدادی تفنگچی یا یکی از روسای باندهای مافیایی نبوده است، بلکه مجموعه‌ای از نیروهای سیاسی، دولتی، قضایی و پلیس نیز با او همکاری می‌کرده است و حتی شاید دست C.I.A نیز در میان بوده باشد. در کنار این، روایت‌های متفاوتی که درباره قتل‌عام پورتلا دلا جینسترا وجود دارد و رزی نیز در بخش‌هایی از دادگاه به آن اشاره دارد، این فیلم را بیش‌تر از آنکه به فیلمی پاسخگو بدل کند، فیلمی پرسشگر می‌سازد؛ امری که بعدها در بسیاری از دیگر آثار رزی نیز کم‌وبیش خود را نشان می‌دهد و یکی از خصیصه‌های سبکی سینمای سیاسی رزی می‌شود: پیگیری و افشای شایعه‌ها و تناقض‌های مندرج در گزارش‌های رسمی سیاسی و روایت‌های مردمان عادی و سوق‌دادن مخاطب به تأمل در این تناقض‌ها.

دست‌های روی شهر: ناپل، شهر بی‌دفاع

در «دست‌ها روی شهر»، رزی مقوله فساد سیاسی و اقتصادی در ناپل را با موضوعی درباره ساخت‌وسازهای شهری پیگیری می‌کند. ادوارد نوتولا، پیمانکاری ساختمانی است که مسئولان شهرداری را متقاعد کرده زمین‌های کشاورزی را به زمین‌های ساختمانی تبدیل کنند. این پروژه از حمایت نمایندگان مردم در انجمن شهر نیز برخوردار است و برخی مخالفت‌های پراکنده نیز راه به جایی نمی‌برد. درنهایت فروریختن ساختمانی قدیمی در خیابان سن آندره آ، به تشکیل کمیسیونی منجر می‌شود که با توجه به چینش افراد حاضر در آن و نوع مواجهه صوری با مسائل، فقط می‌تواند به برائت نوتولا حکم بدهد و موقعیت او را مستحکم‌تر کند. در این فیلم نیز رزی به پیوند عمیق ایجادشده میان کارگزاران سیاسی، پیمانکاران اقتصادی و حتی کلیسا توجه دارد و نشان می‌دهد، چگونه احزاب چپ مخالف این روند نیز عاجز از تعیین راهبردی مشخص در برابر این سیستم فسادساز هستند و در تحلیل نهایی جز مشتی لفاظی‌ و رسواگری، کاری از پیش نمی‌توانند ببرند. ازنظر رزی در چنین وضعیتی، مردم فقیر و درمانده، جذب شعارهای پوپولیستی احزاب می‌شوند و خواسته‌ها و نیازهای آنان در گردونه روابط قدرتمندان به بوته فراموشی سپرده می‌شود. تحلیل رزی از این وضعیت، البته در اینجا نیز ساده‌انگارانه نیست زیرا او در عین نشان دادن پیوندها، به ستیزهای درونی میان جناح‌های سیاسی و کارتل‌های اقتصادی واقف است و به ما گوشزد می‌شود برخی مواقع منطق‌های متباین اقتصاد و سیاست، مناسباتی تناقض‌آمیز ایجاد می‌کند. منطق حاکم بر رفتار سوداگران اقتصادی، کسب پول است و آنچه قوت‌شان می‌بخشد، ثروت است. سیاستمداران اما قدرت خود را از رأی‌های مردم کسب می‌کنند و در دوران اخیر، رسانه‌ها و تصویری که آنان از اهالی سیاست برمی‌سازند، نقشی تعیین‌کننده در پیشرفت یا سقوط دولتمردان دارد. رزی، این منطق‌های دوگانه را در نزاع میان نوتولا و سیاسی‌ها نشان می‌دهد و شاید از نظر او این شکاف جایی است که اگر نیروهای منتقد وضع موجود، از درک و راهبرد و تکنیک‌های مناسبی برخوردار باشند، می‌توانند به ایفای‌نقش آگاهی‌بخش و جریان‌ساز خود بپردازند؛ امری که البته آن‌طور که رزی در شخصیت دوویتا (نماینده چپ‌گرا) منعکس کرده است، امیدی واهی به‌شمار می‌رود. در دو صحنه‌ای که دوویتا و نوتولا رودرروی هم قرار می‌گیرند، این نوتولاست که دست بالا را پیدا می‌کند و اگرچه مخاطب انتظار دارد دوویتا خطابه‌ای غرا در برابر او بسراید، اما صحنه‌آرایی این سکانس‌ها بیشتر موید این واقعیت است که دست دوویتا هم برای مبارزه با نوتولا خالی است. به همین دلیل است که در همان زمان نشریه‌های جناح چپ ایتالیا، به رزی تاختند و به او انگ رمانتیسم زدند.

مردان مخالف: در ضدیت با قساوت جنگ

رزی، دهه 1970 را با فیلمی راجع به نبردهای ارتش ایتالیا در برابر ارتش اتریش در جنگ جهانی اول آغاز کرد و این موضوع را به تمی برای پرداختن به ماهیت متناقض جنگ بدل کرد؛ نسخه‌ای ایتالیایی از «وداع با اسلحه» ارنست همینگوی. در «مردان مخالف» در یک سو فرماندهانی حضور دارند که جان سربازان برای آنها کمترین اهمیتی ندارد، کوچک‌ترین خطای آنها را با اعدام پاسخ می‌دهند، معتقدند «نمی‌شود عاشق صلح بود و خوب جنگید» و چنان در شعارهای نظامی، ملی‌گرایانه و قوانین نظامی خود پیچیده‌اند که نمی‌توانند نابودی هزاران جان و پرپرشدن جوانان را ببینند و در سوی دیگر سربازانی قرار دارند که بر سر یک دوراهی مقدر قرار گرفته‌اند: مرگ یا تمرد. در آغاز، گفتمان نظامی نظم و تبعیت مطلق از فرمانده به قوت خود باقی است و سربازان ولو با نارضایتی، تصمیم‌های مستبدانه و نامعقول فرماندهان را اطاعت می‌کنند اما اندک‌اندک ورق بازمی‌گردد و از جایی به‌بعد، تمرد و سرکشی جای تبعیت و انقیاد را می‌گیرد. در یکی از زیباترین صحنه‌های فیلم، سربازان ایتالیایی که مدت‌هاست با دادن تلفات فراوان به‌سوی موقعیت اتریشی‌ها در بالای کوه حرکت می‌کنند و خود را در تیررس تیربار آتشین دشمن قرار می‌دهند، ناگهان با خطاب چند سرباز اتریشی مواجه می‌شوند که بیان آن در این موقعیت جنگی، چه‌بسا نادر، اما در وضعیت سینمایی خود، بسیار تاثیربرانگیز است: «کافیه سربازان ایتالیایی. خودتان را این‌گونه به کشتن ندهید. برگردید عقب.» اینجاست که گروهبان اوتولنگی با بازی جیان ماریو ولونته نیز ناگهان با سربازان اتریشی همنوا می‌شود و می‌گوید: «کافیه» و درحالی‌که دوربین روی اجساد سربازان و معدود سربازان زنده، در حال حرکت است، اوتولنگی چنین ادامه می‌دهد: «این جنگ گرسنه‌ها علیه گرسنه‌هاست.» حال، تیربار ایتالیایی‌ها، اتولنگی را نشانه می‌گیرد که فریاد می‌زند: «دشمن پشت‌سر ماست.» سربازان اما به سخن اتولنگی وقعی نمی‌نهند و دوباره به‌سمت دشمن نشانه می‌روند. با این همه، این رفتار باعث آگاهی گروهبان ساسو می‌شود؛ گروهبانی که بعدتر در برابر اعدام هم‌رزمان خود مقاومت می‌کند و به همین دلیل خود محاکمه و اعدام می‌شود.

ماجرای ماتئی: شمایل تحسین‌برانگیز یک مدیر مبارز

مرگ انریکو ماتئی، کارآفرین، سیاستمدار و مدیر ارشد نفتی ایتالیایی در اثر سانحه سقوط هواپیمای شخصی‌ در اکتبر 1962، به بحث و جدل‌های مختلفی دامن زد. رزی در اینجا نیز با فاصله‌ای یک‌دهه‌ای، نظیر تجربه سالواتوره جولیانو و بعدتر لوکی لوچیانو، سراغ ساخت فیلمی درباره این شخصیت محبوب و مرگ مرموز او رفت. سینمای رزی، سینمای تاریخی به‌معنای دقیق کلمه نیست و او اگرچه با شکیبایی تمام سراغ موضوع‌های تاریخی می‌رفت، اما همواره تاریخ نزدیک را آن‌هم از منظر سیاسی و به‌طرزی افشاگرانه مورد توجه قرار می‌داد و در اینجا نیز درحالی‌که تب‌وتاب ماجرا همچنان در جامعه بالاست و اذهان عمومی، حادثه و شخصیت را فراموش نکرده است، رزی پژوهش‌های خود را برای ساخت فیلم آغاز می‌کند. ماتئی از خانواده‌ای فقیر برخاسته بود و پس از جنگ جهانی دوم، به او مسئولیت انحلال آژانس نفت ایتالیا به‌نام AGIP داده شد. ماتئی اما در برابر این درخواست، راهی دیگر گشود و به‌جای انحلال، آن نهاد را سازماندهی مجدد کرد و با نام ENI وارد بازار نفت شد. این حرکت ماتئی البته به مذاق بسیاری خوش نیامد؛ چه بسیاری از سیاستمداران رم که ترجیح می‌دادند شرکت نفت را به بخش خصوصی بسپارند و خود از منافع جوش‌دادن این معامله منتفع شوند، چه شرکت‌های نفتی بزرگ جهان که ماتئی آنها را «هفت خواهران» می‌نامید و با آنها وارد رقابتی همه‌جانبه در دستیابی به منابع نفتی جهان سوم شد و در این مسیر از لزوم قراردادهای منصفانه‌تر با کشورهای فقیر نفتی سخن به‌میان آورد. در کنار این، حمایت او از جنبش‌های استقلال‌طلبانه را نیز باید افزود. بر همین اساس تصویری که رزی از ماتئی به نمایش می‌گذارد، آشکارا تحسین‌برانگیز است زیرا اولاً تضادها و تناقض‌هایی که در این شخصیت و کارکرد او دیده می‌شود، عمیق نیستند و ثانیاً از نظر رزی، ماتئی فردی سازنده، ملی‌گرا، شرافتمند، کوشا و بی‌طمع است: «داود کوچکی است که علیه جالوت قد علم می‌کند» و باید در تحلیل او، اولویت را نه به شخصیت‌شناسی او بلکه به جایگاه و موقعیتی داد که او در مناسبات جهانی نفت و انرژی در جهان ایفا کرد. در جایی از فیلم، ماتئی از محمد مصدق و اهمیت او در ملی‌شدن صنعت نفت ایران نام می‌برد و این نشانگر آن است که رزی، ماتئی را در ادامه کسانی چون ماجینو (پدر صنعت نفت آمریکای لاتین) و مصدق قلمداد می‌کند. در کنار نمایش کوشش طاقت‌فرسای ماتئی برای توسعه ENI، بخشی مهم از فیلم را نیز جست‌وجو در چرایی مرگ ماتئی تشکیل می‌دهد؛ امری که به‌خصوص وقتی با ربودن و ناپدید شدن مائورو دی مائورو همراه شد، بر ابهام‌ها افزود. رزی از مائورو خواسته بود، آخرین روزهای زندگی ماتئی را در سیسیل مورد بررسی قرار دهد. مائورو، نوار صوتی آخرین سخنرانی ماتئی را پیدا کرد و هشت‌روز بعد، درحالی‌که مشغول مطالعه روی آن بود، ناپدید شد و جسد او نیز هرگز پیدا نشد. بعدتر حتی بازرسان این پرونده نیز به‌دست مافیا کشته شدند.

لوکی لوچیانو: نئومافیا و دولت در سایه

یکی از درون‌مایه‌های سینمای نئورئالیستی ایتالیا، بازاندیشی و نگاهی نوین به رویارویی ایتالیا و آمریکا و نقشی است که آمریکایی‌ها در مناسبات سیاسی و اقتصادی این کشور داشته و دارند. سینمای رزی نیز از چنین نگاهی بری نیست و نمونه‌ای از آن در فیلم «ماجرای ماتئی» قابل مشاهده است. روایتی دیگر از این امر را نیز بعدتر رزی در فیلمی که درباره لوکی لوچیانو ساخت، نشان داد. لوچیانو که یکی از گانگسترهای معروف ایتالیایی در نیویورک بود، پس از قانون منع فروش مشروبات الکلی در آمریکا، در ساختار باندهای مافیایی ترقی کرد و پس از مرگ سالواتوره مارانزانو که به‌نظر می‌رسید دست خود لوچیانو نیز در آن در کار است، به‌عنوان رئیس بزرگ مافیا برگزیده شد. درنهایت او در سال 1936 دستگیر و به 30 تا 50سال حبس محکوم شد. این محکومیت اما در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم پایان یافت، زیرا در این زمان دولت آمریکا از لوچیانو درخواست کرد تا بااستفاده از نفوذ گسترده‌ای که در جزیره سیسیل در اختیار داشت، اطلاعات مهم آنجا را در اختیار دولت قرار دهد و آمریکایی‌ها را در ایجاد نظم در آن منطقه یاری دهد. به این ترتیب لوچیانو به ایتالیا بازگشت و بار دیگر و این‌بار در زادگاه خود، مدیریت باندهای مافیایی را برعهده گرفت. نوع نگاه رزی به این تحولات و نیز حتی به شخصیت لوچیانو اندکی متفاوت‌تر است؛ از آنچه از او در سالواتوره جولیانو دیدیم زیرا اولاً در بخشی مهم از فیلم، رزی اتهام‌ها را به‌صراحت به جانب آمریکایی‌ها بازمی‌گرداند که ازیک‌سو در سازمان‌ملل خود را مخالف تجارت موادمخدر می‌دانند و ایتالیا را به اهمال در مبارزه با آن متهم می‌کنند و ازسوی‌دیگر خود با بازگرداندن لوچیانو به ایتالیا، چنین میدان فراخی را برای او گشوده‌اند. ثانیاً رزی خود متوجه است که سطح مدیریت و نوع رفتار بین‌المللی کسی چون لوچیانو، با کنش محلی کسی چون جولیانو بسیار متفاوت است و این‌دو را نمی‌توان با یک الگوی نظری تحلیل کرد. به‌نظر رزی: «لوچیانو با ذکاوتی خاص در حوزه جنایی به موضوع مهمی پی برده است، به این معنی که قدرت غیرقانونی را تابع قدرت قانونی می‌کند، منتها بدون اینکه ردپای آشکاری از جنایت در اعمال خود باقی بگذارد.» رزی در اینجا به راهبردهای لوچیانو در متحدکردن یهودیان و ایرلندی‌ها، ناپلی‌ها و سیسیلی‌ها نیز التفات دارد و معتقد است، لوچیانو مفهومی نو و سیاسی از مافیا ارائه داد که نتیجه آن چنین است: «مافیا در شلیک گلوله و مسلسل خلاصه نمی‌شود، بلکه قدرتی است سیاسی و اقتصادی. مافیا نه یک تشکیلات حزبی، بلکه سازمانی است در پی قدرت و استقرار نظم؛ خود را بازیچه‌دست قدرت قانونی می‌کند تا به‌نوبه‌خود بر آن مسلط شود: وابستگی دوجانبه قدرت قانونی و غیرقانونی در همین است.» با این تفاسیر اینک شاید بهتر بتوان درک کرد چرا رزی در نمایش لوچیانو، برخلاف جولیانو، خست به خرج نمی‌دهد و فیلم‌نامه را کاملا براساس او می‌نویسد و چرا در سال 1998، مجله تایم، لوچیانو را به‌عنوان «متفکر جنایتکار» در میان تاثیرگذارترین افراد جهان در قرن بیستم معرفی کرد.

///.


منبع: روزنامه هم میهن
نویسنده: فرزاد نعمتی