چارسو پرس: سینمای ایران همواره متهم است به استفاده از پول حاصل از فروش نفت (بودجه عمومی) و درنتیجه نداشتن توازن بین هزینه و ماحصل؛ صدالبته در نتیجهی نبود دغدغه بازگشت سرمایه.
برخی معتقدند که اساسا لفظ «سینمای مستقل» یا بخش خصوصی در ایران عملا موضوعیت ندارد. گذشته از موشکافانه یا دستکم غیر قابل تخفیف بودن چنین نگاهی، همواره نهادهایی وجود داشتهاند که بودجهها و اعتبارهایی برای تولید یا حمایت از آثار منتسب به سینمای موسوم به فاخر یا ارزشمند، جزو تخصیص هایشان بوده است.
این وضعیت به مدیریت سینما نیز این فرصت را داده یا حتا این مسوولیت را ایجاد کرده که در تصمیمگیری ها، نوعی مهندسی فرهنگی را در جهت یا با شعار عدالت و مفهومهایی چون این، در اولویت قرار دهد؛ فارغ از اینکه در بسیاری از موردها، مهندسی یادشده در حوالی انتهای مسیر صورت گرفته است.
برای نمونه، چند سال است که در جشنواره فیلم فجر، اولویت هیات انتخاب بر این قرار گرفته که بستهای از فیلمها را برای جشنواره فیلم فجر آماده کند که همه ژانر و گونه از فیلمها را در بر بگیرد. درواقع ویترینی که همه جور جنسی در آن یافت میشود. با چنین پیش فرضی است که حضور آثاری بسیار فاصلهدار با سطح مورد توقع کیفی برای حضور در جشنواره فجر را باید به جان خرید.
فیلم سینمایی «هوک» حاضر در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر را در این دسته از فیلمها میتوان قلمداد کرد.
خیلی عجیب نیست که وقتی نام خانوادگی نویسنده و کارگردان فیلم، «ریگی» است، تعصبی به زادگاه خود داشته باشد و قصه در جغرافیا و فرهنگ سیستان و بلوچستان بگذرد. اتفاقا این خیلی هم ارزشمند است، نه تنها به دلیل توجه به یک منطقه محروم و البته مغفول در سینمای ایران، بلکه بیشتر بهخاطر تنوع و امکان متفاوتی که به عرصه سینمایی کشور میبخشد.
با این حال، سازنده فیلم در چنین تصمیمگیری همواره در دوراهی استفاده از بازیگران شناختهشده و بومی یا نابازیگران محلی قرار میگیرد. ریگی در «هوک» گزینه نخست را انتخاب کرده است، با چاشنی استفاده از تعدادی نابازیگر بومی.
این تصمیم چالش انطباق و باورپذیری گفتار و دیگر شاخصه های ظاهری بازیگران را در مسیر باورپذیری مخاطبان پدید میآورد. اینکه مخصوصا برخی بازیگران فیلم، ازجمله «امیر جعفری» دستکم در یک سوم ابتدایی کار، در این زمینه، با حالت نمیگوییم قوی، بلکه با مطلوب نسبی بسیار فاصله دارد، هر قدر که طبیعی مینماید، اما به هر حال، یک ضعف بازیگردانی کارگردان است؛ وگرنه باقی ماجرا و وفق بیشتر بازیگر در نتیجهی حضور بیشتر در پروژه و درنتیجه افزایش تمرین، دیگر به کارگردان ربطی ندارد و هنر و توانایی خود بازیگر محسوب میشود.
فیلم در زمینه مظاهر بومی، ازجمله جغرافیای منطقه و پوشاک، ناهنجاری ندارد اما کتمان نمیشود کرد که تکلیفش در این زمینه هم دستکم با مخاطب چندان مشخص نیست. موسیقی محلی نیز به همین شکل. قصه فیلم هم یک قصه نرمال برای یک درام تلفیقی (بین مظاهر مدرن و بومی) است اما مشکلش این است که خیلی جاها برای مخاطب زیادی توضیح میدهد و هیچ سپیدخوانی و حتا تعلیق در دل خود ندارد.
به هر حال نمیتوان انکار کرد که حضور بخشی از تنوع قومیتی محترم کشور در یک فیلم، خرسندکننده است؛ اما دو نکته باقی میماند: یک، آیا این نوع مواجهه، نوعی تلف کردن و هدر دادن پتانسیلهای بالقوه نیست؟ دو، آیا مهندسی فرهنگی در این زمینه طرف باز سرنا را باید مورد توجه قرار دهد یا هدفمندتر و درنتیجه منطقیتر در این حوزه گام بردارد؟
هر آنچه از ۲۴ فیلم «سودای سیمرغ» میدانیم
بیشتر بخوانید: صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر
منبع: خبرگزاری ایسنا
نویسنده: علیرضا بهرامی