پیدا کردن سوژه بکر به‌خودی خود کار دشواری‌ست. هر چه زمان‌هم می‌گذرد و فیلم‌های بیشتری ساخته می‌شود، سخت‌تر هم می‌شود. پس گاهی فیلمسازان سعی می‌کنند عنصر «جور دیگر دیدن» را در پرداخت بسترهای داستانیِ آشنا در ذهن مخاطب، مبنای ایجاد و بروز تفاوت قرار دهند.

چارسو پرس: سوژه در نگارش فیلمنامه و کلا ساختن هر فیلمی، نقشی اساسی و حیاتی دارد. درواقع یکی از جاهایی که "تفاوت" به‌عنوان یکی از لازمه‌های موفقیت هر اثر هنری، در فیلمسازی هم می‌تواند بروز یابد، در انتخاب و بعد، پرداخت "سوژه" است. برخی از فیلمسازان، تفاوت در فرم و شکل ساخت را برای تمایز ایجاد کردن بین کار خود و دیگران انتخاب می‌کنند. بسیاری هم به‌دنبال این هستند که با انتخاب یک سوژه بکر یا سوژه‌هایی که آرایه‌های آنها از بکری نسبی برخوردارند، اصل تفاوت را ایجاد کنند؛ مخصوصا که کلیشه‌زدگی و تکرار، از عامل‌های آزار مخاطب و در نتیجه مردود شدن فیلم نزد آنان است.

پیدا کردن سوژه بکر به‌خودی خود کار دشواری‌ست. هر چه زمان‌هم می‌گذرد و فیلم‌های بیشتری ساخته می‌شود، سخت‌تر هم می‌شود. پس گاهی فیلمسازان سعی می‌کنند عنصر «جور دیگر دیدن» را در پرداخت بسترهای داستانیِ آشنا در ذهن مخاطب، مبنای ایجاد و بروز تفاوت قرار دهند. مثلا فیلم «خانه دختر» شهرام شاه حسینی را به‌خاطر بیاورید. آنجا در قصه همه چیز طبیعی و مثل خیلی از قصه‌ها و فیلم‌های دیگر بود. تنها در یک نقطه تفاوتی ایجاد شد که شما را وا می‌داشت به این فکر کنید که «این‌طور هم می‌شود»!

فیلم سینمایی «بعد از رفتن»، حاضر در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر، نیز در قصه چنین رویکردی داشته است. همه چیز مانند خیلی از فیلم‌های با موضوع مشابه است، تا آنجا که مخاطب درمی‌یابد درباره مادری که فرزند خردسال و همسرش را ترک کرده و حالا پس از چند سال سر و کله‌اش پیدا شده، این‌طور (جور دیگر) هم می‌شود دید. در واقع یک برگ که با تصور یک موقعیت با زاویه‌ای خاص جلو پنجره دید مخاطب رو می‌شود.

فیلم تا اینجای کار، با بازی صابر ابر در نقش پدر جوان و سارا بهرامی در نقش مادر جوان و غیره، حتا در پوریا رحیمی سامش هم چیز جدیدی ندارد و همه چیز مانند دیگر فیلم‌های این بازیگران هم هست، جر بهرام شاه‌محمدلویش که به‌خاطر تغییرات سنی و فیزیکی‌ که داشته باورمان نمی‌شود همان «آقای حکایتی» خودمان است.

نگاهی به «بعد از رفتن»؛ تنگنای جور دیگر دیدن!فیلم سینمایی بعد از رفتن

این وضعیت که تصویر شد، به خودی خود خوب نیست اما باز هم همه چیز از آنجایی به هم می‌ریزد که مخاطب قرار است ناگهان با اطلاعاتی جدید مواجه شود و قضیه را طور دیگری ببیند. مواد لازم برای این منظور، یک بازیگر زن با قابلیت تئاتری مانند سارا بهرامی است که ناگهان فضا را احساسی کند و در قالب شلیک جمله‌هایی متوالی، اطلاعات جدید را بریزد وسط. درنتیجه هر چه تا پیش از این نقطه، ریتم فیلم کسالت‌بار بوده، ناگهان ریتم به‌شدت تند می‌شود. صحنه‌آرایی و نورپردازی فیلم برای تهرانِ همیشه در حالت ابری و برف و بارانی، به‌همراه غم جاری در تمام آدم‌هایش، حسی کُند در درون مخاطب پدید می‌آورد که با این تندی چندان نسبتی پیدا نمی‌کند.

بازی‌های آشنای بازیگرانش - که البته چیزی از توانایی‌شان نمی‌کاهد - در فرم بازیگری و تیپ‌سازی‌هایی انگار تثبیت و درنتیجه کلیشه‌ای‌شده‌، در نوع خود جالب است. همه همان چیزی هستند که همیشه بوده‌اند؛ درنتیجه، توقع تفاوت را از این منظر نمی‌توان داشت. حتا انتظار خلاقیت را. واقعا این یک پرسش فراتر از نقد فیلم مورد بحث است که مخاطب ایرانی حدود یک و نیم دهه است که یک «صابر ابر» ثابت را در تمام فیلم‌ها می‌بیند، تا چند دهه دیگر قرار است همین «صابر ابر» را مدام ببیند؟ با یک بغض در گلو هنگام حرف زدن و نگاهی مملو از ترکیب استیصال، سرگردانی، غم و کلافگی توامان.

گذشته از این، به نظر می‌رسد وقتی شخصیت‌های فیلم قرار است رانندگان و موتورسواران حرفه‌ای ورزشی باشند، بهتر است دست‌کم در زمینه موتورسواری در سکانس‌هایی چند، تمرین بیشتری داشته باشند تا ناشی‌گری مشهود، به باورپذیری لطمه نزند. با این حال اما اهتمام سازندگان یک فیلم در برپایی موقت یک سیرک فقط برای تصویربرداری چند سکانس محدود، قابل ستایش و خودش یک احترام‌ به مخاطب است.

هر آنچه از ۲۴ فیلم «سودای سیمرغ» می‌دانیم

بیشتر بخوانید: صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر


منبع: خبرگزاری ایسنا
نویسنده: علیرضا بهرامی