چارسو پرس: فروردین امسال در حالی شروع شد که اهالی تئاتر بعد از دو سال تعطیلی سالنها و کمکاری، امید به کار بسته بودند. اما وقایع بعد از شهریور ماه همه چیز را عوض کرد. برای یکی دو ماه خیلی از سالنهای تئاتر اصلا بسته بودند و پس از آن هم شرایط طوری بود که بسیاری از تئاتریها خودخواسته و به اعتراض در خانه نشستند و کار نکردند. آنها هم که کار کردند، مخاطب چندانی نداشتند. مجموعه این شرایط باعث شد، وضعیت اقتصاد تئاتر از آنچه بود هم بدتر شود. با بهروز غریبپور در باره وضعیت اقتصادی تئاتر در سالی که گذشت صحبت کردیم:
اگر بخواهید یک نمای کلی از اقتصاد تئاتر در امسال بدهید، چه خواهد بود؟
آنچه امسال رخ داد، پیامد سالهای گذشته بود. ما از زمان پاندمی دچار تزلزل موقعیت تئاتر شدیم. زمان کرونا قابل قبول بود که برای سلامت جامعه، هم جامعه مخاطبان و هم جامعه هنری، محدودیتهایی وضع شود. طبیعی است وقتی منبع درآمد جامعه تئاتری که صحنه است با چنین محدودیتی روبهرو میشود، عملا منابع مالی آنها به صفر میرسد که رسید. بعد از آن سلسله اقداماتی برای تحدید سوژههای تئاتری اعمال شد که در واقع انسداد منابع مالی جامعه تئاتری بود. مدیران جدید وزارت ارشاد تصور کردند اتفاقاتی که در سالهای گذشته افتاده اصلا در جای دیگری صورت گرفته و مجوزهای اجرا محلی از اعراب ندارد. بنابراین بسیاری از مجوزها را لغو کردند. بعد هم شرایط جدید به وجود آمد. بر کسی پنهان نیست که کار تئاتر باید در شرایطی انجام شود که امنیت خاطر برای تماشاگر وجود داشته باشد. او باید از زمانی که مسیر را طی میکند تا به تئاتر برسد تا زمانی که در سالن تئاتر است، امنیت داشته باشد. برای مدتها مخاطبان و جامعه تئاتر چنین ایمنی نداشتند.
اصلا در باره درست و غلط بودن صحبت نمیکنم. فقط میخواهم بگویم شرایط اجرا به طور کلی دچار محدودیت شد. خانواده تئاتر چهار پنج سال است که دچار فقر منابع است و روزبهروز هم این وضعیت تشدید میشود. مدیریت جدید از خانواده تئاتر و اصلا خانواده هنر این توقع را دارد که بیشتر روی سوژههای تبلیغی کار کنند و بیشتر به نوعی تئاتر پروپاگاندا و سطحی تمایل دارد. جشنوارههایی مثل قارچ سبز میشوند که بودجههای فراوان میگیرند، ولی چون از همین دست سوژهها کار میکنند، شرایط مالی خوبی دارند. ولی خانواده تئاتر که طی چند سال گذشته به سوژههای اجتماعی و نقد اجتماعی فکر کرده بود، در این بودجهها جایگاهی ندارند. از طرف دیگر در همین چند سال مدیران دولتی فکر کردند اگر مثل بخش خصوصی عمل کنند، بد نیست. به همین دلیل قراردادهای هشتاد- بیست را با گروهها تنظیم کردند و بیست درصد به محل اجرا مثل تئاترشهر، تالار محراب و تالار مولوی و سنگلج اختصاص پیدا میکرد.
به این ترتیب دولت به سردمدار بنگاههای درآمدزای اقتصادی تبدیل شد. به هرکسی مراجعه میکردیم میگفتند بودجه نداریم و باید از گیشه تأمین شود. سئوال اینجاست اگر وزارت ارشاد بودجه ندارد تا به گروههای هنری اختصاص دهد، چطور میتواند به صدهزار کارمند حقوق و پاداش بدهد؟ این صدهزار نفر اصلا برای چه حضور دارند وقتی وزارتخانه نمیتواند کاری انجام دهد؟ مثل این که بچه خودتان را به خاطر بی پولی به مدرسه نفرستید تا به دیگران کمک کنید. بنابراین دستگاه هزینه بر غیر فعال مانع رشد کرد و الان هم مأموریتش را فراموش کرده است.
پس معتقدید مسئله ریشهای است و ربطی به امسال ندارد؟
بله. هنر مرغ عروسی و عزاست. در هر حالتی قربانی میشود. مردم وقتی غمگینند تئاتر نمیبینند، خود اهالی تئاتر هم به دلیل همین شرایط روحی کار نمیکنند. ولی مگر تئاتر و هنر برای شادی سطحی است؟ هنرها اگر درست ارائه شوند، برای بیان اندیشه و مطرح کردن کاستیها هستند. حتی در تئاتر شادیبخش هم میتوان صحبتهای نقادانه کرد. یکی از بهترین سمبولهای شادی بخش و بی نظیر در نقد را دلقکها میدانیم. یعنی کسانی که بیان کننده نیات مردم بودند و میتوانستند با همان ماسک بخندانند و صریح ترین نقدها را داشته باشند. ولی اینجا زلنسکی را دلقک خطاب میکنند تا مثلا تحقیرش کنند.
ما در تعریف فرهنگ ضعف اساسی داریم. این مرغ عروسی و عزا یک بار به دلیل تعریف غلط جامعه هنری از هنر ذبح میشود، یک بار به دلیل تعریف غلط مدیران. این بار به دلیل مجموعه این دو این اتفاق افتاد.
به هرحال معتقدم کاستیها ریشه در گذشته دارد و به یک باره شکل نگرفته است. ولی همه اینها به امروز رسیده و جامعه تئاتری را فلج کرده است. ما نه بیمه بیکاری داریم، نه کسی به فکر خانواده تئاتر و بقیه هنرها نیست. وقتی این خانواده دچار بحران شده چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم فرزندانش دچار مشکلات اجتماعی نشوند؟ بیسرپرستترین بخش جامعه ما جامعه هنری است که در شرایط بحران هیچ حمایتی از آن نمیشود. جامعه شرافتمندی که از طریق نویسندگی و کارگردانی و بازیگری و...زندگی میکرد، الان بیپشتوانه شده است. فکر میکنند همه اهالی هنر مثل چند سلبریتی هستند که ماشین مدل بالا دارند. در صورتی که همه این وضع را ندارند.
فکر میکنید این شرایط اقتصادی بد و ضربههای مالی که هنرمندان تئاتر در دو سال گذشته متحمل شدند و امسال هم به شکل دیگری تجربهاش کردند، چه تأثیراتی در آینده آنها دارد؟
اولین تأثیر مخرب این است که جامعه تئاتری به سمت سوژههای سطحی کمدی میرود که ضرر را جبران کند. مخاطب آزرده حال پریشان را نمیتوان با محتوای فاخر تحت تأثیر قرار داد. در این شرایط و زمانی که برای اجرا باید به سالن دولتی هم بیست درصد سهم بدهید، باید از هزینههایتان بزنید. یعنی باید طراحی صحنه شگفت انگیز، لباس خوب و همه چیز را حذف کنید و در نهایت با دو بازیگر باتجربه در کنار بازیگران آماتور کار را صحنه بیاورید. بنابراین تأثیر کاملا مخرب است و مطمئنا کسانی که از خانواده هنری سلب حمایت کردند، متوجه نمیشوند به این ترتیب ایده آلهای یک جامعه از چرخه بزرگ فعالیت فرهنگی، ساقط میشود. وقتی سراغ تئاتر سطحی و کمدی سخیف رفتید، طبیعتا آدمهایی را به وجود نمیآورید که آرمانگرا باشند. مخاطبانتان تبدیل به آدمهای دمیخوش میشوند و ایده آلهای یک جامعه را از دست میدهند. مثل اتفاقی که برای تلویزیون افتاد. من کنجکاوانه شوهای تلویزیونی را نگاه میکنم و باید بگویم در کابوسهایمان هم نمیدیدیم شوهای تلویزیونی انقدر سطحی و مبتذل باشد.
منبع: همشهری آنلاین